۶۴ روایت دردناک از زنان رخت‌شوی جنگ که شب‌ها از سرفه خواب ندارند

مبلغ/ کتاب «حوضِ خون» خاطراتِ ۶۴ بانوی اندیمشکی‌ است که در رخت‌شویخانه‌ بیمارستان کلانتری اندیمشک، داوطلبانه پتوها و البسه‌ رزمندگان را می‌شستند و ترمیم می‌کردند.

به گزارش «مبلغ» به نقل از فارس، خانم‌های خانه‌دار در حالی که شهر و محل زندگی‌شان، هر لحظه بمباران می‌شده و خیلی از آنها، عزیزانشان را هم در این بمباران‌ها از دست داده بودند یا عضوی از خانواده‌شان در جبهه حضور داشتند، داوطلبانه لباس‌ها و ملافه‌های آغشته به تیکه‌های پیکر شهدا و رزمندگان را می‌شستند.

در طول سال‌های دفاع مقدس، شهر اندیمشک به‌خاطر موقعیت جغرافیایی و نقشی که در تدارکات و پشتیبانی رزمندگان داشت، از همان روزهای آغازین جنگ تا پایان آن، آماج موشک‌ها و بمباران‌های دشمن بود. از جمله در چهار آذر ۱۳۶۵ که آتش و سرب بر سر اندیمشک قهرمان باریدن گرفت. ۵۴فروند هواپیمای بعثی در طولانی‌ترین و وحشیانه‌ترین حملات هوایی جنگ، این شهر را بمباران کردند. اما اندیمشک قصابی شده تا انتهای جنگ، پشتیبان جبهه و رزمندگان بود.

کتاب «حوضِ خون» خاطراتِ ۶۴ بانوی اندیمشکی‌ است که در رخت‌شوی‌خانه‌ بیمارستان کلانتری اندیمشک، داوطلبانه پتوها و البسه‌ رزمندگان را می‌شستند و ترمیم می‌کردند. این زنان با وجود همه سختی‌هایی که دیدند، لباس‌های آغشته به مواد شیمیایی را شستند و خودشان هم آلوده شدند و از نزدیک تکه‌های بدن شهدا را لمس کرده‌اند، خسته نشدند بلکه با بیان همه این تلخی‌ها، از آن روزها به ‌زیبایی یاد می‌کنند. با فاطمه سادات میرعالی نویسنده جوان و اندیمشکی کتاب «حوض خون» که پای حرف این ۶۴ نفر نشسته، گفت‌وگویی داشتیم که می‌خوانید.

* ماجرای کتاب «حوض خون»، از جمله مواردی است که با وجود گذشت بیش از ۳۰ سال از جنگ، خیلی‌ها درباره آن اطلاعی ندارند و کمتر اثری در این باره داریم. چطور شد که با این قصه و این زنان آشنا شدید و سراغ آن رفتید؟

آشنایی من با این خانم‌ها به تشکیل موسسه فرهنگی هنری شهید جواد زیوداری اندیمشک در سال ۹۳ برمی‌گردد. در آن مقطع، خودم خیلی در این باره خبر دقیقی نداشتم چون اصلاً به این مسئله پرداخته نشده است. ولی آقای مهدی‌نژاد، مدیر مجموعه که به واسطه اطلاعاتشان درباره نقش اندیمشک در دفاع مقدس و هم اینکه مادرشان با این خانم‌ها ارتباط داشت، از این موضوع خبر داشتند، مثال می‌زدند که فلان خانم که هر روز در خیابان از کنارش رد می‌شوید، زمان جنگ در بیمارستان فعالیت داشته. این گفته‌‌ها باعث ‌شد کنجکاو شوم که این خانم‌ها چه کسانی هستند و چه کارهایی کردند.

«حوض خون» به موضوع پشتیبانی جنگ پرداخته است که معمولاً در ادبیات دفاع مقدس دیده نمی‌شود، خانم‌های خانه‌دار در حالی که شهر و محل زندگی‌شان، هر لحظه بمباران می‌شده و خیلی از آنها، عزیزانشان را هم در این بمباران‌ها از دست داده بودند یا عضوی از خانواده‌شان در جبهه حضور داشت، لباس‌ها و ملافه‌های مجروحان و رزمنده‌ها را می‌شستند.

این کتاب، خاطرات و روایت‌های ۶۴ نفر از این بانوان است که در خانه یا بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک، البسه، ملافه‌ها و پتوهای رزمندگان را می‌شستند.

*درباره کار این زنان بیشتر توضیح بدهید. آیا داوطلبانه بوده و اینکه چطور شده که رخت‌شوی لباس‌های رزمندگان شدند؟

بمباران اندیشمک از همان روز ۳۱ شهریور شروع شد و عراق تا ۱۵کیلومتری مرکز شهر رسیده بود و مردم، پیاده با سنگ و چوب به سمت پل کرخه اندیمشک می‌رودند تا جلوی دشمن بایستند. به خاطر نزدیکی اندیمشک به خط مقدم، مجروح‌ها را به بیمارستان شهید بهشتی می‌آوردند و بعد از مداوای اولیه با هلی‌کوپتر و قطار به تهران و شهرهای دیگر اعزام می‌کردند.

در همان روزهای اول جنگ، بعضی از خانم‌ها خود را به بیمارستان می‌رسانند تا ببینند چه کاری می‌توانند انجام دهند، وقتی می‌بینند ملافه‌ها و لباس‌های رزمندگان گوشه‌ای افتاده، همان‌ها را به خانه می‌برند و می‌شورند. بعدا از خط مقدم هم برای اینها پتو و لباس می‌آورند.

بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک که اواخر تابستان ۱۳۶۰ راه ‌اندازی شده بود، همزمان با اجرای عملیات فتح‌المبین، به قطب درمانی جنگ تبدیل می‌شود. در روزهای اول شروع کار بیمارستان، این خانم‌ها هم می‌روند گوشه‌ای از بیمارستان، روی زمین خاکی، کنار اورژانس می‌نشینند و شروع به شستن ملافه‌ها و پتوهای مجروحان می‌کنند، یعنی اول اینها کار را شروع کردند و بعد، ساختمان رختشویی را برایشان ساختند. حتی تا دو سال و نیم بعد از پایان جنگ هم چون هنوز مجروح می‌آوردند، بیشتر خانم‌ها فعال بودند. بعد از آن هم تا نیمه دوم دهه هفتاد که بیمارستان جمع شد چند نفر از خانم‌ها کار را ادامه می‌دادند.

* قطعا بعد از گذشت این همه سال، پیدا کردن و ارتباط گرفتن با این خانم‌ها کار سختی بوده است.

بله، پیدا کردنشان کار سختی بود؛ به‌خصوص که موقع جنگ هم معمولا به اسم‌های مستعار مثل ننه غلام شناخته می‌شدند. از طرفی چون محل زندگی‌شان را چند بار عوض کرده بودند، کسی آنها را نمی‌شاخت، ولی با جست‌وجوی میدانی و پیگیری‌های گروه پژوهشی‌مان توانستیم با تعدادی از این خانم‌ها ارتباط بگیریم.

بعضی از این زنان هم گلایه‌مند بودند و می‌گفتند چی شده که بعد از این همه سال، یاد ما افتاده‌اید؟ وقتی کتاب را به اقوامشان می‌دادیم تازه متوجه می‌شدند این پیرزنی که کنارشان است، چنین کارهایی در دفاع مقدس انجام داده است. متأسفانه در خود اندیمشک، برنامه و مراسمی برای این خانم‌ها انجام نشده و اینها اولین بار با کتاب «حوض خون» معرفی می‌شوند.

برای خودم خیلی جالب بود که این خانم‌ها در طول جنگ، علی‌رغم اینکه خودشان، عزیزی از دست داده بودند، در مکانی، فعالیت می‌کردند. با تکه‌های پیکر شهدا و مجروحان سروکار داشتند و البته حین کارشان هم شهر بمباران می‌شده و بعضی از آنها، بچه کوچک در خانه داشتند ولی با آن روحیه‌ای که داشتند، به کارشان ادامه می‌دادند، مداحی‌ها و سرود‌های حماسی مثل «خمینی کبیرم، رهبر بی‌نظیرم» می‌خواندند و برای کار کردن، جان می‌گرفتند. وقتی برای مصاحبه سراغ اینها می‌رفتم، خیلی مشتاق بودند که راهی پیدا کنند بروند سوریه و برای کمک و پشتیبانی رزمندگان فعالیت کنند.

* با این حال، آن طور که در مقدمه کتاب گفتید، از روش‌های مختلفی برای ارتباط گرفتن و راضی کردن آنها برای مصاحبه استفاده کرده‌اید.

بعضی‌هایشان می‎‌گفتند برای رضای خدا کار کردند و اگر خاطراتشان را بازگو کنند، اجر و ثواب کارشان کم می‌شود، یا می‌گفتند بروید سراغ فلانی که بیشتر کار کرده است. البته همین باعث می‌شد افراد دیگر را پیدا کنیم. سعی می‌کردم هر کدام از این خانم‌ها واسطه شوند برای اینکه نفر دیگر هم صحبت کند. البته خودم هم اوایل، اطلاعات خوبی نداشتم. برای همین در طول تحقیقاتم، از محل بیمارستان شهید کلانتری و برخی محله‌ها هم بازدید کردم. همین رفت‌ و آمدها باعث شد که بیشتر با فضا آشنا شوم. برای گرفتن بعضی مصاحبه‌ها، دو سال رفت و آمد کردم. هر راهی که فکرش را بکنید امتحان می‌کردم تا بتوانم مصاحبه کنم. می‌رفتم مسجدی که نماز می‌خواندند، نماز می‌خواندم یا به محله‌شان می‌رفتم و با خانم‌ها و پیرزن‌هایی که معمولا غروب، بیرون می‌آمدند سر صحبت را باز می‌کردم تا اعتمادشان را جلب کنم.

* مسئله قابل توجه این است که در تدوین کتاب، صرفا به روایت‌های مربوط به رخت‌شویی این ۶۴ نفر اکتفا نکردید و ما درباره زندگی و دغدغه‌های آنها هم می‌خوانیم.

برای تدوین مصاحبه‌ها، یک بار فقط به رخت‌شویی پرداختم و سعی کردم خاطرات را پشت سر هم بیاورم که محدودتر بودند. خانم سیده سمیه حسینی، مشاور کار، تدوین اول را که خواندند، پیشنهاد کردند موقعیت زندگی راوی‌ها را هم بیاورم؛ به این معنی که نشان دهم این خانم‌های رخت‌شوی در چه شرایطی می‌آمدند بیمارستان و لباس‌های رزمندگان را می‌شستند وگرنه تنها با نشان دادن قسمت لباس شستن، نمی‌شود اینها را به عنوان الگو معرفی کرد. دوباره با این ۶۴ خانم ارتباط گرفتم، برای تکمیل خاطرات و رفع جاهایی که ضدونقیض بود، دوباره مصاحبه کردم. متن تدوین شده را برایشان می‌خواندم و جاهایی را که لازم بود اصلاح می‌کردم.

* درباره حضور و فعالیت زنان در دفاع مقدس، کتاب‌های مختلفی تا امروز منتشر شده است، اما به نظر می‌رسد که موضوع و سوژه «حوض خون» در میان این عناوین، خیلی خاص و بکر است.

نگاه کنید طبق بررسی‌‌هایی که در کتاب‌ها و ادبیات دفاع مقدس، درباره فعالیت زنان رخت‌شوی در جنگ داشتم، به این رسیدم که این کتاب، اولین کار درباره چنین موضوعی هست. مانند زنان رخت‌شوی اندیمشک، محلی به نام چایخانه هم در اهواز داشتیم که زنان در آنجا لباس‌های رزمندگان را می‌شستند اما خاطرات و روایت‌های این زنان، منتشر نشده است.

آن‌قدر عقب هستیم که «حوض خون» اولین کار درباره زنان رخت‌شوی دفاع مقدس است. خودم چندان از این موضوع، خوشحال نیستم. شما می‌بینید که این خانم‌ها به خصوص در شهرهای جنگ‌زده و نزدیک به مناطق جنگی، تنها یک کار انجام نمی‌دادند، مثلاً علاوه بر رخت‌شویی، غسال‌خانه هم می‌رفتند، برای جبهه، سبزی هم پاک می‌کردند یا نان می‌پختند، اما من در این کتاب، بیشتر به رخت‌شویی پرداخته‌ام. متأسفانه این فعالیت‌های اجتماعی خانم‌ها خوب دیده نشده است و خیلی از فعالیت‌هایی که زنان در پشتیبانی و پشت جبهه انجام دادند، هنوز برای امثال من تازگی دارد. متأسفانه در ادبیات دفاع مقدس، طبق تعبیر رهبری، ما هنوز یک هزارم آن کاری را که باید انجام بدهیم، انجام ندادیم.

در دفاع مقدس، خانم‌ها هم کار تولید را انجام می‌دادند، هم پشتیبانی و هم کارشان نوعی مانع‌زدایی بود. یعنی وقتی امکانات و تجهیزات نمی‌رسید، برای اینکه رزمنده‌ها و مجروحان معطل پتو و ملافه نباشند، به صورت خودجوش، می‌رفتند پتو و ملافه‌های بیمارستان را می‌شستند و خودشان تاید و وایتکس برای شست‌وشو می‌بردند. می‌دیدند که کار روی زمین مانده، انجام می‌دادند.

* سردار همدانی تعبیری دارند که «اگر یک نفر رزمنده بخواهد در میدان مبارزه بجنگد، باید ۹ نفر او را پشتیبانی کنند».

بله، تا این موضوعات دیده نشود، به نظر من ارزش کار رزمنده خط مقدم هم خیلی دیده و فهمیده نمی‌شود. یعنی ما باید هر چقدر بگوییم در جبهه، فلان تعداد تانک زدند، خط را شکستند، اما نگوییم که عقبه اینها چه کسانی بودند، آن پتویی که رزمنده استفاده می‌کند، آن برانکاردی که در جبهه استفاده می‌کنند و مجروح را عقب می‌آورند و بعد از آن چه می‌شود، در واقع، اصل ماجرا را نگفتیم، ما فقط به بخش رزم پرداختیم و متاسفانه جوانب خیلی مهمی دیده نشده است.

این خانم‌ها همان‌طور که در مقدمه کتاب هم گفتم الان هم پای کار هستند، بعضی از همین خانم‌ها به همراه بچه‌هایش، خانه‌اش را به محل دوخت و دوز ماسک برای مقابله با کرونا کرده بود. بقیه هم بسته‌های غذایی تهیه می‌کردند و برای نیازمندان می‌فرستادند. همین خانم‌ها برای افتتاحیه هشتمین جشنواره فیلم عمار در اندیمشک، خودشان، خرید کردند و برای پذیرانی مراسم، آش درست کردند. در کنار اینها در کارهای خیر و حتی روشنگری هم پیش‌قدم هستند و به شدت پای کار انقلاب و فعالیت‌های انقلابی هستند همین موارد هم خیلی بیشتر موجب شد که سراغ اینها برویم. متأسفانه از این ۶۴ خانمی که با آنها ارتباط گرفتیم و خاطراتشان را در کتاب آوردیم، تا کتاب به چاپ برسد، چهار نفرشان فوت کردند.

قصه و روایت‌های این خانم‌ها خیلی دردناک بوده است، ولی اینها در آن موقعیت، خودشان رو نباختند و کار رخت‌شویی را، برای خودشان واجب می‌دانستند. این بحث الگوی سومی که حضرت آقا در ارتباط با زنان انقلابی بیان می‌کنند و می‌گویند زن انقلابی هم باید خانواده، مدیری فعال باشد و هم باید فعالیت‌های دینی‌ و اجتماعی داشته باشد، به نظر من این‌ خانم‌ها مصداق همین صحبت هستند یعنی هم بچه‌داری و همسرداری کردند، هم مسائل دینی را رعایت کردند و هم در جامعه، علی‌رغم قرار گرفتن در یک موقعیت جنگ که می‌توانستند شهر را رها کنند و بروند ولی ایستادند و در کاری دردناک، وظیفه‌شان را انجام دادند و سال‌ها گمنام بودند و الان از درد ریه و سرفه‌های بی‌امان‌ شب خواب ندارند. ان‌شاالله که من و امثال من و افرادی که این کتاب را می‌خوانند رهرو راه اینها باشیم و خاطرات این زنان را به نسل‌های بعد منتقل کنیم.

جنگ فقط رزمنده یا شهید نداشته بلکه امثال این زنان هم بودند که اگر پای کار نمی‌ماندند و شهر را ترک می‌کردند، قطعا آن رزمنده هم نمی‌توانست در عملیات موفق باشد.

کتاب «حوض خون» در ۵۰۴ صفحه، شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و با قیمت ۷۰ هزار تومان توسط انتشارات «راه یار» منتشر شده است.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.