تحلیل ذهنیت‌های رایج درباره ازدواج 

مبلغ/ انسیه برومند در سلسله کارگاه‌های «آمادگی برای ازدواج» به چرایی ازدواج کردن و دسته‌بندی و تحلیل ذهنیت‌های رایج درباره ازدواج پرداخت و بیان کرد: اگر هدف فرد از ازدواج مخالفت با پدر و مادر یا به اصطلاح عامیانه شورش علیه خانواده باشد و فرد بگوید که می‌خواهم به واسطه ازدواج مخالفت خود را با پدر و مادرم نشان دهم، ازدواج‌ موفقی نخواهد داشت.

به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا، سلسله کارگاه‌های «آمادگی برای ازدواج» با سخنرانی انسیه برومند، استاد و پژوهشگر حوزه و دانشگاه، از isqa.ir پخش شد. این سلسله درس‌گفتارها از سوی دبیرخانه رویداد فرهنگی ـ هنری چهار فصل قرآنی مستقر در سازمان قرآنی دانشگاهیان کشور برگزار می‌شود.

در ادامه ارائه انسیه برومند با موضوع «دسته‌بندی و تحلیل ذهنیت‌های رایج درباره ازدواج» را بخوانید.

«در قسمت گذشته درباره ذهنیت‌های رایج در مورد ازدواج صحبت و تلاش کردیم تا به یک دید کلی مهارتی همراه با واقع‌گرایی و حقیقی‌سازی نسبت به این مقوله دست پیدا کنیم. در این قسمت ذیل دسته‌بندی چرایی ازدواج به دسته‌بندی ذهنیت‌های مثبت و منفی در مورد این مقوله، که در قسمت گذشته به تشریح آن پرداخته شد، می‌پردازیم.

در ساده‌ترین مدل دسته‌بندی تقسیم ذهنیت‌ها و نگرش‌ها، مثبت و منفی به اذهان خطور می‌کند. در مبحث ازدواج یک سری ذهنیت‌ها ذاتاً منفی و یا ذاتاً مثبت هستند و اگر با چنین نگرش‌هایی به سمت ازدواج گام برداریم، قطعاً با مشکل مواجه خواهیم شد و به اهداف مدنظر درباره ازدواج دست پیدا نخواهیم کرد. پس ابتدا به ذهنیت‌های مطلقاً منفی می‌پردازیم که از موانع اصلی بر سر راه ازدواج کردن هستند و سپس به سراغ ذهنیت‌هایی می‌رویم که ذاتاً مثبت هستند، اما با برداشت نادرستی که نسبت به آنها داریم نمی‌توانیم انتخاب درستی داشته باشیم.

در قسمت گذشته اولین ذهنیتی که درباره آن صحبت کردیم «مخالفت با پدر و مادر» بود. اینکه شخص با پدر و مادر خود اختلاف‌سلیقه داشته باشد کاملاً منطقی است و این اختلاف‌سلیقه ممکن است در سبک زندگی یا تفاوت بین نسلی یا تفاوت فرهنگی، تربیتی خلاصه شود. لذا ممکن است مواردی که برای پدر و مادر مطلوب هستند برای فرزند آماده ازدواج آن‌ها مطلوب نباشد. در نتیجه بخشی از اختلاف‌ سلیقه‌ها محصول اختلاف بین نسلی است و بخشی از آنها ناشی از سبک زندگی و نداشتن فهم صحیح سبک زندگی است، اما اگر هدف فرد از ازدواج مخالفت با پدر و مادر یا به اصطلاح عامیانه شورش علیه خانواده باشد و بگوید که من می‌خواهم به واسطه ازدواج کردن مخالفت خود را با پدر و مادر خود نشان دهم، این ذهنیت ازدواج را خراب می‌کند.

چرا ازدواج به دلیل شورش بر علیه پدر و مادر سرنوشت خوبی ندارد؟ به این دلیل که فرد به واسطه این مخالفت دو حامی بزرگ خود را از دست می‌دهد. در فرهنگ ایرانی ازدواج به معنای وصلت دو خانواده است و اگر فرد بخواهد از همان اول ساز ناکوک زده و سر ناسازگاری داشته باشد و خود را از حمایت پدر و مادر محروم کند، قطعاً دو حامی بزرگی که می‌توانند در مسائل مختلف به او کمک کنند را از دست می‌دهد. پس این شورش نمی‌تواند هدف مطلوبی برای ازدواج باشد؛ یعنی اگر فرد بخواهد ازدواج کند که مخالفت خود را با والدین نشان دهد، باید خود را دچار سختی‌های فراوانی کند.

بی‌میلی به ازدواج

یکی دیگر از ذهنیت‌های مطلقاً منفی که در جلسه گذشته درباره آن صحبت کردیم اصرار و فشار خانواده‌هاست. معمولاً مطلوب خانواده‌ها این است که بچه‌های آن‌ها ازدواج کنند و والدین در سنی هستند که کم یا زیاد منافع ازدواج را درک کردند یا معتقدند سیر طبیعی رشد بشر این است که همه آدم‌ها وقتی بزرگ می‌شوند و به رده سنی خاصی می‌رسند، باید ازدواج کنند و ازدواج دلیل نمی‌خواهد و ازدواج کردن به یک اصرار و فشار از سمت خانواده تبدیل می‌شود؛ در حالی‌ که فرد نیاز به ازدواج را احساس نمی‌کند. کسی که نتواند در برابر چنین فشاری مقاومت کند به این نتیجه می‌رسد که برای رهایی باید ازدواج کند. اگر انسان گرسنه نباشد و غذایی را مصرف کند، قطعاً برای او فایده نخواهد داشت. در مورد ازدواج نیز به همین صورت است؛ مادامی که احساس نیاز در آدمی شکل نگیرد و درون فرد میلی برای ازدواج وجود نداشته باشد، بی‌میلی منجر می‌شود که ازدواج خوب رخ ندهد.

باید شوق و اشتیاق نسبت به ازدواج کردن در فرد موجود باشد تا زیر بار مسئولیت ناشی از ازدواج برود. ازدواج آمیخته‌ای از شیرینی‌ها و سختی‌هاست و ممکن است راحتی‌هایی به همراه داشته باشد و از طرف دیگر ممکن است دشواری‌هایی را ایجاد کند، اما چه چیزی باعث می‌شود که فرد با علم به اینکه ازدواج سختی‌های فراوانی به همراه دارد، برای رسیدن به آن شیرینی‌ها تن به ازدواج دهد. به سبب اینکه ازدواج منفعت‌هایی برای شخص دارد که حاضر است زیر بار مسئولیت رود.

در نتیجه زمانی که فرد از درون میل به ازدواج کردن نداشته باشد، اما دیگران برای او برنامه‌ریزی کنند قطعاً اگر ازدواجی رخ دهد با نتیجه مطلوب همراه نخواهد شد. فرض کنید فردی با این شرایط تن به ازدواج داد؛ زمانی که از او پرسیده شود که به چه علتی ازدواج کرده است؟ می‌گوید که چون خانواده از من می‌خواستند زیر بار قبول مسئولیت ازدواج رفتم. این حرف دلیلی برای تداوم ازدواج ایجاد نمی‌کند.

فرار از گذشته

ذهنیت دیگری که برخی برای ازدواج مطرح می‌کنند و در جلسه گذشته به آن پرداختیم این بود که فرد برای فراموش کردن یک شکست عشقی یا رابطه عاطفی تن به ازدواج می‌دهد. فردی رابطه عاطفی عمیقی داشته و فکر می‌کرده است که این رابطه منجر به زندگی جدیدی خواهد شد، اما به هر دلیلی آن رابطه به شکست عشقی تبدیل شده است؛ پس تصمیم می‌گیرد که ازدواج کند. اگر کسی با چنین هدفی ازدواج کند، در حال فرافکنی است. مادامی که فردی مشکل را در درونش حل نکند و شکست و ناکامی‌اش را حلاجی نکند و دوباره به ازدواج فکر کند، خودش را فراموش کرده است و به چیزی پناه می‌برد تا ناکامی را فراموش کند. چنین افرادی به ازدواج به دید مخدر نگاه می‌کنند و می‌خواهند چیزی را فراموش کنند، ولی اثر تخدیری در کوتاه‌مدت از بین می‌رود و مشکل حل‌نشده به قوت خود باقی خواهد ماند.

بنابراین، به طرف مقابل خود خیانت کرده و زندگی آینده خود را بر پایه سستی بنا نهاده است. فردی که هنوز محبت طرف مقابل خود در رابطه گذشته را حس می‌کند چگونه می‌تواند محبت جدیدی را در ذهن خود شکل دهد. درمان شکست عشقی به معنای فراموش کردن آن نیست، بلکه به معنای پذیرش موقعیت و بررسی واقع‌بینانه موضوع در فضایی غیراحساسی است. لذا ازدواج مجدد با علم به بسته نشدن پرونده رابطه گذشته، قطعاً ناکامی مجددی را به همراه خواهد داشت.

آسیب‌های ازدواج اجباری

در جلسه گذشته ذهنیت دیگری که برای ازدواج بیان کردیم اجبار بود. شاید فردی در شرایط سختی قرار داشته باشد و ازدواج را راه فراری می‌بیند تا خود را از تحت‌ فشار بودن خارج کند؛ لذا این افراد در واقع به‌جای حل مسئله به سمت راه دررویی برای مواجه نشدن با مسئله می‌گردند. حال اگر به واسطه ازدواج آن فضای منفی که فرد در آن قرار دارد یا موارد نامطلوبی که در خانواده او وجود داشت برطرف نشد و در زندگی جدید دوباره این مشکلات به وجود آمد، تکلیف چیست؟ آیا لزوماً ازدواج باعث می‌شود که فرد سختی‌هایی را که با آنها مواجه بود برطرف کند؟ پاسخ منفی است و افراد باید دید گسترده‌تری به ازدواج داشته باشند. حال اگر برای مثال فرد ازدواجی کرد که او را از آن سختی‌ها و فشار‌هایی که از آن رنج می‌برده نجات داد، این موضوع سبب حل کردن صورت‌ مسئله خواهد شد؟ پاسخ منفی است.

ضرب‌المثل معروف شیر بی‌یال و سر و دم را حتماً شنیده‌اید. این ضرب‌المثل برگرفته از حکایت‌های مثنوی معنوی است. در گذشته مردم عادت داشتند که با سوزن بر پشت و بازو و دست خود نقش‌هایی را رسم کنند یا نامی بنویسند یا شکل انسان و حیوانی بکشند. کسانی که در این کار مهارت داشتند «دلاک» نامیده می‌شدند. دلاک مرکب را با سوزن در زیرپوست بدن وارد می‌کرد و تصویری می‌کشید که همیشه روی تن می‌ماند. روزی یک پهلوان پیش دلاک رفت و گفت بر شانه‌ام عکس یک شیر را رسم کن. پهلوان روی زمین دراز کشید و دلاک سوزن را برداشت و شروع به نقش زدن کرد. اولین سوزن را که در شانه پهلوان فرو کرد، پهلوان از درد فریاد کشید و گفت: آی! مرا کشتی. دلاک گفت: خودت خواسته‌ای، باید تحمل کنی، پهلوان پرسید: چه تصویری نقش می‌کنی؟ دلاک گفت: تو خودت خواستی که نقش شیر رسم کنم. پهلوان گفت از کدام اندام شیر آغاز کردی؟ دلاک گفت: از دُم شیر. پهلوان گفت، نفسم از درد بند آمد. دُم لازم نیست. دلاک دوباره سوزن را فرو برد پهلوان فریاد زد، کدام اندام را می‌کشی؟ دلاک گفت: این گوش شیر است. پهلوان گفت: این شیر گوش لازم ندارد. عضو دیگری را نقش بزن. باز دلاک سوزن در شانه پهلوان فرو کرد، پهلوان قزوینی فغان برآورد و گفت: این کدام عضو شیر است؟ دلاک گفت: شکم شیر است. پهلوان گفت: این شیر سیر است. عکس شیر همیشه سیر است. شکم لازم ندارد. دلاک عصبانی شد و سوزن را بر زمین زد و گفت: در کجای جهان کسی شیر بی سر و دم و شکم دیده؟ خدا هرگز چنین شیری نیافریده است  و این ضرب المثل رواج یافت: شیر بی‌دم و سر و اشکم که دید / این‌چنین شیری خدا خود نافرید.

اگر فرد به خاطر سختی‌هایی که در زندگی متحمل می‌شود، ازدواج را راه گریزی برای برون‌رفت از این سختی‌ها تلقی کند و با چنین هدفی ازدواج کند، قطعاً فرد ضعیفی باقی خواهند ماند و چه بسا در مواجهه با مشکل مشابه از زیر بار حل آن شانه خالی خواهد کرد. بالاخره فرد باید نقطه ضعف خود را برطرف کند. بنابراین اگر به سبب رهایی از اجبارها و فشارها ازدواج کنیم، به احتمال فراوان به هدفمان دست پیدا نمی‌کنیم.

فرار از تنهایی

ذهنیت دیگر درباره ازدواج فرار کردن از تنهایی است. افرادی از تنها بودن لذت نمی‌برند و از آن فراری هستند؛ وقتی چنین حسی با ازدواج گره می‌خورد، فرد به دنبال آدمی است که همیشه با او باشد و مخصوص خودش باشد و به‌ صورت ویژه به او بپردازد و صددرصد زمان خود را با او بگذراند. فرد فکر می‌کند همسرش باید همیشه با او همراه باشد و به او لذت دهد و عامل خودفراموشی او شود. چرا فرد باید به گونه‌ای باشد که همسر آینده او صددرصد زمانش را پر کند؟ پس سهم و جایگاه خودش چه می‌شود؟ آیا گاهی اوقات لازم نیست که فرد تنها قهرمان حاضر روی صحنه زندگی خود باشد؟ آیا درست است که فرد تا این اندازه توجه طلب کند؟

تأثیر منفی حس فرار از تنهایی در ازدواج

گاهی اوقات باید فرد کمی با خود خلوت و نیز ابعاد رفتاری و شخصیتی خود را تحلیل کند. لذا اگر فردی نیاز به توجه همیشگی داشته باشد، ضعف شخصیتی دارد و این موضوع نشان‌دهنده این است که تحمل تنهایی را ندارد و این ذهنیت نیز با ازدواج سازگاری ندارد، چراکه در زندگی مشترک هیچ‌گاه چنین اتفاقی رخ نمی‌دهد و هیچ فردی وجود ندارد که صددرصد زمان خود را برای فرد دیگری بگذارد و تمام تنهایی‌ها و خلوت‌های او را پر کند.

ازدواج از سر بی‌هدفی

ذهنیت دیگر درباره ازدواج بی‌هدفی است؛ یعنی فرد زندگی خودش را تهی از ارزش و هدف می‌داند و حس می‌کند جایگاهی در جمع ندارد و اگر ازدواج کند، به جایگاه و ارزش دست پیدا می‌کند. البته ازدواج کردن مرحله بسیار حساس و مهمی در زندگی است، به‌نحوی‌که زندگی فرد به دو برهه زمانی قبل و بعد از ازدواج تقسیم می‌شود، زیرا فرد زمانی که ازدواج می‌کند به‌صورت فعال وارد جامعه خواهد شد و نیز اجتماع کوچکی که مبتنی بر مسئولیت‌پذیری او که همان خانواده است شکل می‌گیرد، ولی اگر قرار باشد ازدواج بخشی از زندگی فرد بدون هدف باشد این ذهنیت کاملاً اشتباه است.

اگر قرار بود چنین ذهنیت و رویکردی درست باشد، پروردگار عالم که خالق بشر است ازدواج را امری واجب می‌دانست، درحالی‌که ازدواج کردن مستحب مؤکد است و به‌ضرورت برای برخی از افراد واجب می‌شود. البته خدای‌نکرده نمی‌خواهیم جایگاه ازدواج را تنزل دهیم و در چنین موقعیتی قرار نداریم که بخواهیم این‌گونه با ازدواج برخورد کنیم.

البته نباید از این‌طرف بوم افتاد و نگاه افراطی به مقوله ازدواج داشت. باید به‌ اندازه‌ای به این مقوله اهمیت دهیم که اگر به هزار دلیل فردی نتوانست ازدواج کند، احساس بی‌ارزشی، پوچی و بی‌هدفی نکند. اگر من نوعی ازدواج را ارزشمند می‌دانم و نهایت تلاش خود را می‌کنم(ولی نه به هر قیمتی) تا یک ازدواج موفق داشته باشم، اما اگر ازدواج صورت نپذیرفت، نباید دیگر خودم را تهی از معنی بدانم و فکر کنم زندگی من بی‌هدف شده است، چنین ذهنیت و نگرش نامطلوبی به ازدواج ناصحیح است.

ارتقای جایگاه اجتماعی و اقتصادی

ذهنیت دیگری که در جلسه گذشته به آن پرداختیم ارتقای جایگاه اجتماعی و اقتصادی است. این‌گونه برداشت می‌شود که فرد به واسطه قرار گرفتن در کنار فردی که جایگاه اقتصادی و اجتماعی بالاتری دارد، می‌خواهد جایگاه خود را نیز ارتقا بخشد. به زبان ساده‌تر برخی از افراد ازدواج می‌کنند تا ترقی کنند و به دنبال این هستند که از دیگران نردبانی برای پیشرفت خودشان بسازند. این دیدگاه و ذهنیت به ازدواج ناجوانمردانه است و نیاز به توضیح ندارد. فردی که بخواهد از دیگران برای خود سکوی پرتاب و نردبان پیشرفت بسازد و موقعیت خانوادگی و شغلی و علمی و… طرف مقابل را میدان تاخت‌وتاز خود کند، معلوم است که طرف مقابل را ابزاری برای رشد خود می‌داند و ما هرگز نمی‌توانیم چنین دیدی به فرد دیگر داشته باشیم. تا اینجا با رویکرد‌های نامطلوب درباره ازدواج آشنا شدیم. حال دیدگاه‌هایی را که مطلوب است، ولی ما ذهنیت مثبتی به آن نداریم بررسی خواهیم کرد. برای مثال من نوعی طالب استقلال در ازدواج هستم و این امر در ذات خود یک دیدگاه مطلوب به شمار می‌رود، ولی نه به این معنی که فردگرایانه به آن نگاه کنیم. استقلال در ازدواج مطلوب است به این معنی که فرد را مسئولیت‌پذیر کند.

هدف از ازدواج

دیدگاه دیگری که برای ازدواج مطرح می‌شود همگانی بودن آن است؛ همه ازدواج می‌کنند، پس من هم ازدواج می‌کنم. گویا ازدواج به عنوان مرحله‌ای از زندگی تکراری و عادت دیده می‌شود که همه طی می‌کنند و من هم باید طی کنم. این نگرش عرفی سازی ازدواج است که آن را به یک کار روزمره تبدیل می‌کند؛ شبیه کار‌های دیگری که آدم‌ها در زندگی خود انجام می‌دهند. نباید این مقوله را امری تکراری و عادی تلقی کرد که جزو روزمرگی قلمداد شود.

کسب آرامش

دیدگاه دیگری که بسیار مطرح می‌شود کسب آرامش است. افراد می‌گویند می‌خواهم ازدواج کنم تا به آرامش برسم. البته منظور افراد از درک و کسب آرامش می‌تواند متفاوت باشد. ممکن است منظور افراد از دستیابی به آرامش این باشد که با کسی ازدواج کنند که تمام نقص‌ها، مشکلات، تزلزل‌ها، اضطراب‌ها، ناراحتی‌ها، خلأ‌ها و … آن‌ها را تحمل کند و به آن‌ها آرامش دهد. چنین فردی معتقد است که من همین هستم با تمام نقص‌هایم؛ نمی‌توانم خود را عوض کنم یا بنای تغییر دادن خودم را ندارم و کسی را می‌خواهم که با همین وضعیت به من آرامش دهد. ممکن است چنین فردی این هدف را به زبان نیاورد، اما وقتی سخنان چنین افرادی بررسی می‌شود می‌بینیم که منظورشان از همسر یک پرستار ۲۴ ساعته است که در هر شرایطی از آن‌ها مراقبت کند.

البته گاهی ممکن است منظور فرد از ازدواج داشتن یک پرستار و مراقبت محض نباشد، بلکه به دست آوردن آرامش به واسطه تأمین نیاز‌هایی باشد که با ازدواج محقق می‌شود. چنین افرادی حتی می‌خواهند کنار کسی قرار بگیرند که احساس مسئولیت متقابل نسبت به هم داشته باشند و نیاز‌های همدیگر را تأمین کنند تا این امر به آن‌ها آرامش دهد، یعنی هدفشان از ازدواج آرامش دادن و آرامش گرفتن است. درک آرامش ذاتاً مطلوب و جزو اهدافی است که خداوند در آیه ۲۱ سوره مبارکه روم می‌فرمایند: «وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکمْ مِنْ أَنْفُسِکمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکنُوا إِلَیهَا وَجَعَلَ بَینَکمْ مودّت وَرَحْمَه إِنَّ فِی ذَٰلِک لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکرُونَ؛ و باز یکی از آیات (لطف) او آن است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود. در این امر نیز برای مردم بافکرت ادله‌ای (از علم و حکمت حق) آشکار است.» واژه «لِتَسْکنُوا» و بحث سکونت که به صورت خاص در این آیه اشاره شده بدان معناست که ما به احساس آرامش ناشی از امنیت احتیاج داریم، ولی نه به این معنی که فردی وجود داشته باشد که تمام ناسازگاری‌های من را تحمل کند و به من آرامش دهد. آرامش یک جاده دوسویه است (آرامش می‌دهم و آرامش می‌گیرم).

رسیدن به کمال

در آخر دیدگاه دیگری که به‌وفور به عنوان هدف ازدواج مطرح می‌شود رشد کردن و به کمال رسیدن است. البته تعبیر آدم‌ها از رشد و کمال متفاوت است. برخی می‌گویند می‌خواهم با کسی ازدواج کنم که یک سر و گردن از خودم بهتر باشد و تمام نقص‌های من را جبران کند تا بزرگ شوم. آنچه را مد نظر آن‌هاست نمی‌توان همسری نامید، بلکه آن‌ها پدر یا مادر می‌خواهند. البته در همین هدف نیز برخی می‌دانند که ازدواج یک جاده دوطرفه است و هم خودشان و هم طرف مقابلشان نقص‌هایی دارد که می‌توانند به کمک هم آن‌ها را رفع کنند.

هدف ازدواج خروج از طفولیت و درک بزرگسالی است و به دنبال تشکیل خانواده‌، فرد به سمت مسئولیت‌پذیر شدن گام برمی‌دارد و کوچکترین نهاد مدنی را به واسطه متعهد شدن و مسئولیت‌پذیری شکل خواهد داد. بنابراین اگر رویکرد من نوعی به رشد و کمال این است که فردی همه خلأ‌هایم را برطرف کند و سفره آماده‌ای را پهن کند تا من رشد کنم، نامطلوب است. امیدواریم که بینندگان و خوانندگان محترم بتوانند این دو دیدگاه را از یکدیگر تفکیک کنند و ما مقداری نگرش آن‌ها را به ازدواج منطقی‌تر کرده باشیم. در قسمت بعدی این کارگاه به سراغ این موضوع خواهیم رفت که هدف صحیح از ازدواج چیست و ما چگونه به ازدواج نگاه می‌کنیم.»

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.