نگاهی به کتاب «هاوس و فلسفه»؛ کتابی عامه پسند اما فلسفی

آبتین گلکار

به گزارش «مبلغ» به نقل از دین آنلاین، کتاب «هاوس و فلسفه» گذشته از جذاب بودن برای مخاطبان عام و دوستداران مجموعه تلویزیونی «دکتر هاوس»، برای نویسندگان و دست‌اندرکاران سینما و تئاتر نیز از این نظر بسیار مفید و آموزنده است که مقولات فلسفی و اخلاقی را چگونه می‌توان به شکلی جذاب و هنری به مخاطب عرضه کرد و از افتادن به ورطه موعظه و تدریس در اثر هنری برکنار ماند.

کسانی که سریال «دکتر هاوس» را ندیده باشند، احتمالا با دیدن عنوان کتاب «هاوس و فلسفه» تعجب می‌کنند و از خود می‌پرسند که یک مجموعه تلویزیونی پرطرفدار و لابد عامه‌پسند را با فلسفه چه کار؟ ولی کسانی که حتی چند قسمتی از این سریال را دیده باشند (و البته فکر نکنم زیاد باشند کسانی که چند قسمتی را دیده و توانسته باشند از تماشای بقیه قسمت‌ها صرف‌نظر کنند) بعید است از این به شگفت آیند که گروهی از استادان فلسفه در سراسر امریکا، از فلوریدا تا واشنگتن و از کالیفرنیا تا نیویورک بنشینند و مقاله‌هایی بنویسند درباره آنکه فلان اندیشه فلسفی -اخلاقی چگونه در این مجموعه تلویزیونی نمود پیدا کرده است. حقیقتا یکی از جاذبه‌های «دکتر هاوس»، گذشته از خوش‌ساخت بودن و ارزش‌های سینمایی و معماهای پرکشش پزشکی‌اش، همین است که در بسیاری از قسمت‌ها مخاطب را با مسائل عمیق فلسفی، دوراهی‌های اخلاقی و پرسش‌های لاینحلی روبه‌رو می‌کند که حتی پس از پایان فیلم نیز تا مدت‌ها ذهن بیننده را درگیر می‌کند و او را به تفکر درباره آن وامی‌دارد.

یکی از مهم‌ترین این پرسش‌ها که در بسیاری از قسمت‌ها نیز رخ می‌نماید، همین مساله ازلی و ابدی است که آیا برای دستیابی به هدفی خیر و والا، مانند نجات جان بیمار، می‌توان چشم بر قواعد و مقررات و عرف و اخلاق بست یا نه. پاسخی که دکتر هاوس می‌دهد ظاهرا باید یک «بله»ی محکم و قاطع باشد. هاوس پزشکی است که به هیچ بنیان و باور ثابت و پذیرفته فکری و اخلاقی پایبند نیست و هر کاری را برای تشخیص بیماری و نجات جان بیمارش مجاز می‌داند و بی‌پروا به آن دست می‌زند و به هدفش هم می‌رسد و البته بارها و بارها نیز به دلیل نقض مقررات پزشکی و حقوقی توبیخ و بازخواست می‌شود.

همین متفاوت و نامتعارف بودن تفکر و رفتارها شاید مهم‌ترین دلیل محبوبیت بی‌اندازه شخصیت دکتر هاوس باشد و بیننده مجموعه قاعدتا باید به همان پاسخی برسد که راسکولنیکوف در آغاز جنایت و مکافات رسیده بود: برخی برگزیدگان (در نمونه دکتر هاوس، پزشک نابغه‌ای که شمّ و فراست و تشخیصش صدها بار تیزبینانه‌تر از پزشکان دیگر است) «حق دارند» به قانون و قواعد متعارفی که همه ملزم به رعایت‌شان هستند، بی‌اعتنا باشند و زیر پا بگذارندشان. البته خالق راسکولنیکوف نشان داده است که این «حق» درست نیست و خالق دکتر هاوس نشان نداده. این را شاید بتوان پرسشی بی‌پاسخ دانست که کجا می‌توان یا باید چشم بر قوانین و ارزش‌ها بست و کجا نمی‌توان و نباید. هر پیشرفتی در گرو نوعی متفاوت اندیشیدن، هنجارگریزی و آزمودن بداعت‌هاست، ولی مسلما هر بداعت و هنجارگریزی را هم نمی‌توان لازمه و پیش‌زمینه پیشرفت دانست. تمایز این دو از یکدیگر یکی از جاذبه‌های ادبیات و سینما و تئاتر معاصر است.

در «دکتر هاوس»، آنچه این مشکل را بغرنج‌تر می‌کند آن است که بیننده احساس می‌کند با آنکه مدام جملات و رفتارهای نژادپرستانه، زن‌ستیزانه، برخورنده و وقیحانه‌ای از هاوس دیده می‌شود، باز هاوس در اعماق وجودش، نسبت به بسیاری از شخصیت‌های دیگر سریال، بسیار اخلاقی‌تر و حتی پایبندتر به اصول است و آن رفتارهای هنجارگریزانه گویی انتقادی هستند بر نگرش‌های سطحی و نمایشی و توخالی به مقوله اخلاق و پایبندی ظاهری به آن.

در مجموعه «دکتر هاوس»، موقعیت‌هایی که بازیگران و بینندگان را در دوراهی‌های اخلاقی و تعارض‌های همیشگی گرفتار می‌کنند بسیارند، چه در حوزه پزشکی، مثلا اینکه آیا یک پزشک و دانشمند حق دارد در جریان آزمایش‌هایش برای نیل به کشفی که جان هزاران بیمار را نجات می‌دهد جان چند بیمار را به خطر بیندازد، یا مثلا آیا پزشک باید جان دیکتاتوری را نجات دهد که قصد نسل‌کشی بی‌رحمانه‌ای را در سرزمین خود دارد و چه در حوزه‌های عمومی‌تر، مثلا هنگامی که میلیاردری تصمیم می‌گیرد مبلغی هنگفت به بیمارستانی که دکتر هاوس در آن کار می‌کند اهدا کند و در ازای آن خواسته کوچکی دارد: اخراج هاوس از بیمارستان (موقعیتی بسیار شبیه به کشمکش نمایشنامه ملاقات بانوی سالخورده فریدریش دورنمات).

این تعارض‌ها و دوراهی‌ها منحصر به دکتر هاوس هم نیست؛ اغلب شخصیت‌های مجموعه به‌ دفعات در چنین موقعیت‌های دشواری برای تصمیم‌گیری قرار می‌گیرند و چون آنان دیگر به دسته نوابغی که گویی همه‌چیز برای‌شان مجاز است نیز تعلق ندارند، منطق فکری‌شان شاید برای ما بسیار ملموس‌تر هم باشد. بسیاری از اوقات متوجه نیستیم که خود ما نیز در زندگی روزمره و تصمیم‌گیری‌های‌مان بارها با نمونه چنین تعارض‌هایی، به شکل‌های بسیار گوناگون، روبه‌رو می‌شویم و برای حل شان به مشکل برمی‌خوریم. کتاب «هاوس و فلسفه» به‌ خوبی نشان می‌دهد که فیلسوفان چگونه به این تعارض‌ها می‌نگرند، چگونه تحلیل‌شان می‌کنند و احیانا چه راه‌حل‌هایی ارایه می‌دهند. این تجربه شاید ما را گامی به پاسخ احتمالی برای پرسش‌های دشوار و گاه لاینحل نزدیک‌تر کند.

کتاب، گذشته از جذاب بودن برای مخاطبان عام و دوستداران مجموعه تلویزیونی «دکتر هاوس»، برای نویسندگان و دست‌اندرکاران سینما و تئاتر نیز از این نظر بسیار مفید و آموزنده خواهد بود که مقولات فلسفی و اخلاقی را چگونه می‌توان به شکلی جذاب و هنری به مخاطب عرضه کرد و از افتادن به ورطه موعظه و تدریس در اثر هنری برکنار ماند.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.