رمانهای آخرالزمانی
به گزارش «مبلغ» به نقل از روزنامه جام جم – آخرالزمان در ادبيات، به خصوص داستاننويسي مدرن، موضوع و سوژهاي جذاب بوده است. البته نويسندگان هرکدام از موضع و نگاه خود به اين سوژه نزديک شدهاند. در ادبيات امروز جهان اين سوژه در نيمه پاياني قرن بيستم و قرن جاري موضوع رمانهاي قابل بحث زيادي بوده است. در اين نوشتار برخي کتاب هاي مشهور در اين موضوع را با هم مرور ميکنيم و البته بايد اين موضوع را هم يادآوري کرد که اين سوژه در ادبيات داستاني ايران چنان مغفول مانده که ناچار بايد به مرور آثار ادبي غرب بسنده و آرزو کرد روزگاري اين غفلت در ادبيات ما با توليد آثار جذاب و خواندني برطرف شود.
کوری
رمان «کوری» سال ۱۹۹۵ انتشار یافته و در ایران چند ترجمه از آن منتشر شده است. این کتاب که نوبل ادبیات سال ۱۹۸۸ را برای نویسندهاش ژوزه ساراماگو به ارمغان آورد، داستانی بدون زمان و مکان از دنیایی است که همه انسانها در آن بهنوعی کوری عجیب دچار میشوند. داستان این کتاب، نقدی صریح بر آشفتگی اجتماعی دنیای معاصر و سردرگمی انسانهای امروز است که در سختترین وضعیت ممکن نیز در حال تلاش برای سلطهگری و زورمداری هستند. رمان از جایی شروع میشود که در یک شهر مردم یکباره بینایی خود را از دست میدهند و هالهای سفیدرنگ جلوی چشمانشان را میگیرد. ساراماگو در این رمان دیدگاه خود را درباره مفاهیمی چون عدالت اجتماعی و عقلگرایی مدرن در برابر مخاطبانش قرار میدهد. از این رمان مشهور، البته فیلمی هم ساخته شده که به اذعان اغلب منتقدان با رمان فاصله زیادی دارد و برای لذت بردن از قدرت تخیل نویسنده، بهتر است همان رمان را بخوانید.
جاده
این رمان هم که براساس آن فیلمی ساخته شده به نظر میرسد همچنان خواندن کتاب با وجود ضعفهایی که ترجمه فارسی آن دارد از فیلم بهتر است. این کتاب به روایت سفر پدر و پسری در جادههای آمریکا بعد از یک جنگ خانمانسوز میپردازد، سفری برای بقا در دنیایی که همه چیز آن بربادرفته و تباه شده است. نویسنده کتاب کورمک مککارتی است و روایتی تکان دهنده از دنیایی برابر چشم مخاطبانش قرار میدهد که در آن دیگر هیچ گیاهی نمیروید و فقط انسانهای اندکی باقیماندهاند که همانها هم در حال نابودی هستند؛ انسانهایی که از مرتبه انسانی خود تنزل کردهاند و برای زنده ماندن به خوردن یکدیگر روی آوردهاند. خشونت، بیرحمی و مرگ جایی برای انسانیت باقی نگذاشته و پدر و پسر داستان در حال فرار از این دنیای تباه و مرگ زده هستند. پسر یا کودک که هنوز معصومیت و انسانیت در وجود اوست از سوی پدرش، فرشته خطاب میشود و پدر برای نجات این اندک انسانیت بر جای مانده همه چیز خود را فدا میکند.
دنیای قشنگ نو
این رمان نوشته آلدوکس هاکسلی، نویسنده مشهور قرن ۲۰ آمریکاست. رمان، پیشگویانه از دنیایی صحبتمیکند که در آن مهندسی، ژنتیک انسانها را دستکاری و بازآفرینی میکند؛ روایتی از جهانی که در آن همه چیز توسط فناوریهای دستساز بشر تدوین و مهندسی میشود. انسانها به هم شبیه شدهاند و با کنار گذاشتن هرچیزی که رنگی از معنویت دارد، اصالت لذت بهعنوان اصلی اساسی و غیرقابل خدشه در زندگی انسانها جاری و ساری است. هاکسلی در این رمان از «فورد» بهعنوان سمبل جامعه آمریکای صنعتی استفاده میکند و از جامعه فوردی بهعنوان جامعهای که در آن مذهب، اخلاق و معنویت کنار رفته و به جایش لذت جویی، رفاه و دنیاطلبی رواج یافته، صحبت میکند. هاکسلی در این رمان، دنیایی تخیلی اما باورپذیر میآفریند که در آن انسانها با وجود رسیدن به همه منافع مادی در برابر بیاخلاقی و دنیاطلبی محض در کنار از میان بردن فردیت، استقلال و عاملیت انسانی خود، طغیان میکنند.
فارنهایت ۴۵۱
«فارنهایت۴۵۱» هم از رمانهای مشهور آخرالزمانی است که سال ۱۹۵۳ توسط ری بردبری، نویسنده آمریکایی نوشته شده است. او از دنیایی صحبت میکند که در آن آگاهی و دانش ممنوع شده. نماد این آگاهی، کتاب است و به جای آن، قرصهای شادی بخش، مخدر و تصویرهای محرک در این جامعه رواج دارد. جامعهای که در آن انسانها را با سرگرمیهای حقیر سرگرم کردهاند تا درباره خود، دنیا و جهان پیرامونشان آگاهی کسب نکنند. طبق معمول در اینجا هم با طغیان رو به رو هستیم. معمولا در کتابهای قرن بیستمی با طغیان فرد در برابر جامعه مسلط روبهروییم، چراکه در آن زمان هنوز طنین آموزههای فاشسیم و نازیسم در گوشها طنینانداز بود و از سوی دیگر استبداد کمونیستی بر جهان حاکم بود. در فارنهایت ۴۵۱ هم بالاخره یک مامور به آتشزدن کتابها و آنچه در پیرامونش میگذرد، شک میکند و همین باعث میشود این جهان آخرالزمانی با چهرهای تازه روبهرو شود و بنیادهایش فرو ریزد و انسانها به سمت آگاهی پیش بروند. احتمالا فیلمی به همین نام را ساخته تروفو در تلویزیون خودمان دیدهاید. البته مایکل مور، کارگردان آمریکایی، عنوان فیلم «فارنهایت ۹.۱۱» را با نگرش بر این کتاب انتخاب کرده و معتقد است فارنهایت ۹.۱۱، درجه حرارتی است که آزادی را به آتش میکشد.
۱۹۸۴
جورج اورول را گرچه نویسندهای ضدکمونیست میدانند اما رمانهای او بهخصوص این یکی، وجهه و دیدگاهی آخرالزمانی دارد؛ طغیان انسانهای ضعیف در برابر نظامهای ستمگر و اراده انسان برای تغییر دنیایی که در آن مستکبران قصد تحقیر او را دارند. اگر از وجهه ضد کمونیستی و سیاسی کتاب در زمان خود فاصله بگیریم و با نگاهی فرازمانی به این کتاب بنگریم، میبینیم که اورول در این اثر خود هم سخت به مستبدان تاریخ حمله کرده است. رمان، جامعهای را به تصویر میکشد که در آن حزب، همه مقدرات انسانی و اجتماعی انسانها را تحت انقیاد خود درآورده است. در این میان یک انسان معمولی در برابر دستورات حزب ایستادگی میکند.
روستای محو شده
ارتباطات، اصلی اساسی در زندگی انسانهای امروز است و اگر این مفهوم دچار اختلال شدید و ناگهانی شود، وضعیت معمول زندگی انسانها به هم میریزد. این رمان، روایت اهالی یک روستای کوچک فرانسه است که یک روز صبح متوجه میشوند ارتباطشان با دنیای بیرون قطع شده، خودروهایشان از کار افتاده و تلفن و اینترنتشان کار نمیکند و اهالی روستا ناگهان میفهمند از دنیای بیرون جدا افتادهاند.تکاپوی مردم برای زنده ماندن، ایجاد انواع و اقسام جیرهبندیها و کنار گذاشتن روابط معمول زندگی مدرن، نشان میدهد انسان آخرالزمانی تا چه حد برای بیرون آمدن از وضعیتی که در آن گرفتار شده، نیاز دارد از عادتهای معمول زندگی مدرن خارج شود. نویسنده کتاب، برنار کیرینی تمرکز خود را بر مقوله بحران در کتاب نشان میدهد. بحران بزرگی که در آن انسان متمدن معمول، رفتارهایی جدید و عجیب از خود بروز میدهد و معیارهای اخلاقی جدیدی برای شرایط تازهاش میآفریند. جالب است بدانید نویسنده این رمان، خود دکترای حقوق دارد و به همین دلیل موضوع حقوق انسانی ،معیارهای قضاوت و اخلاق در بحران را در رمانش بهخوبی پرورده است.