تاریخ روسیه در فلسطین؛ ورود از دریچه دین و توقف در ایستگاه حمایت از صهیونیسم
به گزارش «مبلغ» به نقل از شعوبا – روابط روسیه و رژیم صهیونیستی یکی از پیچیدهترین حوزههای شناخت رژیم صهیونیستی است. این روزها از سویی شکراب شدن روابط طرفین پس از جنگ اوکراین بسیار جدی مطرح میشود و از سوی دیگر مساله حضور هزاران روستبار در سرزمینهای اشغالی، مسالهای بسیار مهم است که میتواند برگ قدرتی برای روسها به شمار آید. در این نگاشته به بخشی از تاریخ حضور روسیه در فلسطین پرداخته و ابعاد تاریخی آن برررسی شده است.
در طول قرون وسطی و درست در شرایطی که اروپا در حال غرق شدن در تاریکی و گمراهی خود بود، حیاتِ علمی در فلسطین رونق گرفت. بدینترتیب، سرزمین مقدس [فلسطین] سرشار از علم شد و البته در عرصه فرهنگ نیز توانست گامهای بلندی را بردارد و پیشرفتهای زیادی را حاصل کند. این پیشرفت فرهنگی به تدریج رنگ و بوی دینی به خود گرفت، چراکه در نزد اقشار مختلف مردم، اهتمام زیادی به فراگیری اصول فقه، حدیث، علم کلام و … مشاهده شد. در این مرحله، شخصیتهای برجسته دینی، علمی و فرهنگی فراوانی ظهور و بروز پیدا کردند.
با تمامی اینها، طبیعی بود که دورانِ رونق دینی، علمی و فرهنگی در فلسطین بنا به دلایلی در برهههایی از زمان با افول مواجه شود؛ به ویژه در زمانی که بحرانهای داخلی و خارجی به سمت و سوی حکومت عثمانی سرازیر شد؛ حکومتی که در طول بیش از 400 سال بر اغلب مناطق عربی حکمرانی کرد. اروپا پس از پایان دوران گمراهی و تاریکی و درحالی که اوج فعالیتهای تبلیغی خود را تجربه میکرد، افول حیاتِ فرهنگی در فلسطین را یک فرصت طلایی برای کاشتن بذر فرهنگ دینی و علمی خود در آنجا تلقی کرد. از همین روی، اروپاییها به تأسیس مدارس دینی خاص در سرزمین مقدس یعنی فلسطین مبادرت ورزیدند. در واقع، کشورهای اروپایی با این اقدام خود تلاش کردند تا از شرایط حاکم برای بسط نفوذ خود در صفوف اقشار مختلف فلسطین بهرهبرداری کنند. در این میان، حکومت روسیه هم که دامنه حکمرانی آن از لحاظ جغرافیایی، بزرگترین مناطق را دربرمیگرفت، جاهطلبیهایی را برای نفوذ به حیاتِ فرهنگی فلسطین در سَر میپروراند.
ورود روسیه به فلسطین از دریچه دین
کشورهای غربی به بهانه تلاش برای حمایت از «مسیحیانِ عرب» به تدریج هیئتها و کاروانهای تبلیغی خود را به اراضی فلسطین و دیگر کشورهای عربی اعزام کردند. غربیها شمار زیادی از مترجمان مسیحی را در کلیسای کاتولیک فلسطین گماردند؛ مترجمانی که به خوبی بر زبانهای خارجی نظیر زبانهای فرانسوی و ایتالیایی مسلط بودند. بدینترتیب، تقریبا در تمامی کلیساهای موجود در فلسطین، مترجمان زیادی مشغول به کار شدند. در همین حال، «فرانسیسکنها» در قرن شانزدهم اولین مدرسه را در «بیت لحم» تأسیس کردند. این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه در قرن بعد یعنی در قرن هفدهم 6 مدرسه دیگر به همان شیوه مدرسه اول تأسیس شد. این فرایند موجب شد تا سلسله فعالیتهای کلیسای پروتستان در اراضی مقدس فلسطین افزایش پیدا کند. کلیسای پروتستان، هیئتها و کاروانهای انگلیسی، آلمانی و آمریکایی خود را برای انجام فعالیتهای تبلیغی به نقاط مختلف فلسطین اعزام کرد. این کلیسا همچنین به تأسیس مدارسی در «قدس»، «نابلس»، «بیت لحم»، «الناصره»، «یافا»، «اللد»، و «الرمله» مبادرت ورزید. ازجمله مدارس مذکور میتوان به مدرسه «سان جرج» و مدرسه «الانجلیزیه» و «صهیون» اشاره کرد.
در رابطه با تمامی این تحولات، «حنا أبو حنا» پژوهشگر عربزبان در کتاب خود تحت عنوان «طلایهداران نهضت در فلسطین» [اشاره به فارغالتحصیلان مدارس روسیه] تأکید میکند: «در آن زمان، حکومت روسیه پرچم کلیسای ارتدوکس را برافراشته بود. دولتمردان روسی سیاست و استراتژی تقویت و تحکیم روابط با ارتدوکسها در دولتِ عثمانی را در دستور کار خود قرار داده بودند. درست به همین دلیل است که در سال 1774 معاهدهای تحت عنوان کوچوک قینارجه میان امپراتوری روسیه و امپراتوری عثمانی به امضاء رسید. روسها پس از امضای این معاهده، سلسله فعالیتهای خود برای تقویت روابط با ارتدوکسها را بیش از پیش افزایش دادند. آنها صراحتا و به صورت آشکار شعار حمایت از ارتدوکسها در سرزمین مقدس فلسطین را سر دادند. این درحالی است که در آن زمان، فعالیتهای پروتستانها و کاتولیکها در فلسطین نیز روز به روز بیشتر میشد». در ادامه کتاب «حنا أبو حنا» آمده است: «روسیه برای تحقق شعار خود در حمایت از کلیسای ارتدوکس، مجموعهای از مدارس را در نقاطی از فلسطین ایجاد کرد. تعداد مدارس احداثشده توسط روسیه در فلسطین 114 مدرسه برآورد شده است. تا زمان ظهور و بروز جنگ جهانی اول، تقریبا 15 هزار دانشآموز دختر و پسر در این مدارس به تحصیل پرداختند. این مدارس به طور ویژه در مناطقی نظیر الجلیل و الناصره متمرکز شدند».
حضور فرهنگی روسیه در فلسطین؛ حمایت از صهیونیسم
روابط و مناسبات میان روسیه و ارتدکسها در زمان حکمرانی امپراتوری عثمانی به تدریج ابعاد سیاسی نیز پیدا کرد؛ به ویژه اینکه ارتدوکسها پرجمعیتترین طایفه مسیحی در امپراتوری عثمانی محسوب میشدند. در دوران حکمرانی عثمانی، روسیه از روابط دینی و مذهبی خود با ارتدوکسها برای نفوذ در عرصههای اداری، سیاسی و اجتماعیِ فلسطین بهرهبرداری کرد. روسها برای جامه عمل پوشاندن به این هدف خود [نفوذ در جامعه فلسطین] در گام اول یک کاردار به فلسطین اعزام کردند. آنها همچنین دفاتری را برای ارائه خدمات به حجّاج روس تأسیس کردند. این دفاتر عمدتا در شهرهای «یافا» و «قدس» بازگشایی شدند. در سال 1882 بود که انجمن «روسیه ـ فلسطین» تشکیل شد. این انجمن در ابتدای امر، سازماندهی انتشار نشریههای پژوهشی فلسطین را در دستور کار قرار داد و پس از آن، مدیریت اموال و ما یملک روسیه در فلسطین را برعهده گرفت. انجمن مذکور رفته رفته فعالیتها و تحرکات خود برای نفوذ در صفوف جامعه فلسطین را آغاز کرد. این انجمن پس از گذشت مدتی از تأسیس خود، تعدادی مدرسه، بیمارستان و عبادتگاه احداث کرد. هدف اصلی انجمن «روسیه ـ فلسطین» تصاحب اراضی بیشتر در فلسطین بود. در واقع، این انجمن در سایه حکمرانی امپراتوری عثمانی، از قوانین مربوط به امتلاک اراضی در امپراتوری عثمانی بهرهبرداری کرد تا اراضی دولتی را تحت انحصار خود درآورد. این درحالی است که روسیه برای انحصاری کردن اراضی باید همچون دیگر طرفهای خارجی، آنها را خریداری میکرد. با این حال، روسها به دلیل معاهداتی که با امپراتوری عثمانی امضاء کرده بودند و نیز در نتیجه سلسله جنگها و رویدادهای سیاسی به ویژه در قرن نوزدهم، از امتیازات ویژهای برخوردار گشتند.
در سایه افزایش دامنه نفوذ روسیه در فلسطین که با تکیه بر روابط با ارتدوکسها صورت پذیرفت، روسها حمایت از یهودیانِ صهیونیست را نیز در اولویت قرار دادند. آنها یهودیانِ صهیونیست را شهروندانی خواندند که تحت هیچ شرایطی نباید تعرضی به آنها صورت گیرد. یهودیانِ صهیونیست نیز پس از برخورداری از این حمایتِ تمام قد، تلاش کردند تا از امتیازاتی که در اختیار داشتند، بهرهبرداری نمایند. از همین روی، آنها در گام اول در صدد تقویت و تثبیت حضور خود در فلسطین برآمدند؛ به ویژه پس از اولین کنفرانس بازل در سال 1897 و مطرح شدن ایده «دولتِ اسرائیل». آنها در اوایل قرن بیستم ادعای اعمال محدودیتهای عامدانه علیه خود درا مطرح کردند و با اتکاء به همین ادعا، میزان مهاجرت در سرزمین مقدس فلسطین را افزایش دادند. پس از ظاهر شدن اتحاد جماهیر شوروی بر ویرانههای امپراتوری روسیه و نیز ظهور و بروز نشانههای تشکیل دولت سکولار در این امپراتوری، انجمنها، کاروانها و هیئتهای تبلیغی روسی در فلسطین با کمبود شدید کمکها و منابع مالی مواجه شدند. به همین دلیل، میزان تأثیرگذاری کلیسای روسیه در فلسطین به حداقل ممکن رسید. این سطح نازل از تأثیرگذاری کلیسای روسیه در سایه قیمومیت و حکمرانی بریتانیا بر فلسطین، کمتر هم شد. در آن زمان، بریتانیا به دلیل نبرد قطبهای قدرت در جهان، هیچگاه حاضر نشد اتحاد جماهیر شوروی را به رسمیت بشناسد. خودداری بریتانیا از به رسمیت شماردن اتحاد جماهیر شوروی، وضعیت و سرنوشت اموال و مایملک روسیه در فلسطین را نیز در هالهای از ابهام قرار دارد.
پس از مدتی، اتحاد جماهیر شوروی در قامت یک حامیِ تمام قدِ جنبش صهیونیستی ظاهر شد؛ جنبشی که به دنبال تأسیس دولت یهودی برای شهرکنشینان یهودی در فلسطین بود. بنابراین، اتحاد جماهیر شوروی از این خواسته جنبش صهیونیستی به شدت حمایت به عمل آورد. «ژوزف استالین» رهبر اتحاد جماهیر شوروی در سال 1947 تصمیم گرفت تا رسما از این خواسته و مطالبه جنبش صهیونیستی حمایت کند. این حمایت شوروی از صهیونیستها نقش بسیار مهم و بسزایی در اعطای مشروعیت به تصمیم تشکیل دولت یهودی برای شهرکنشینان در فلسطین داشت. افزون بر این، نمیتوان از میزان تأثیرگذاری «حمایت شوروی از تشکیل دولت یهودی» بر تصویب طرح سازمان ملل برای تقسیم فلسطین در ماه نوامبر سال 1947 غافل شد. برخی از کارشناسان و ناظران تحولات سیاسی در رابطه با موضع حمایتگرایانه شوروی از صهیونیسم میگویند: «شوروی اعتقاد داشت که جامعه یهودی در فلسطین به دلیل برخورداری از ویژگیها و مؤلفههای سوسیالیستیِ برجسته، میتواند زمینه برای ترویج کمونیسم را فراهم آورد. مقامات شوروی بر این باور بودند که گرایشهای سوسیالیستی مهاجران یهود تأثیر بسزایی در آینده روابط سیاسی میان اتحاد جماهیر شوروی و دولتِ یهودی خواهد داشت». مقامات اتحاد جماهیر شوروی به خوبی میدانستند که دوام حکمرانی اسرائیل مبتنی بر جذب شهرکنشینان از اقصی نقاط جهان و تأمین امنیت تک تکِ آنها است. در آن زمان، شمار بسیاری از یهودیان در اروپای شرقی زندگی میکردند؛ یعنی جایی که زیر چترِ اتحاد جماهیر شوروی بود.
بر این اساس، مقامات شوروی به این نتیجه رسیدند که میتوانند از شمار بالای یهودیان در اراضیشان به عنوان یک اهرم فشار سیاسی برای تأثیرگذاری بر دولت یهودی و سوق دادن آن به سمت و سوی خود، بهرهبرداری نمایند. آنها [مقامات شوروی] نقشه دیگری را نیز در سر میپروراندند و آن، این بود که میخواستند از یهودیانِ روسی مهاجر به اسرائیل به عنوان اسب تروآ برای قاچاق عناصر کمونیستِ طرفدارِ مسکو به خاورمیانه، استفاده کنند. هنوز به طور دقیق مشخص نیست که ایده تشکیل دولتِ صهیونیسم در چه برههای از زمان در جهان شکل گرفت. به عنوان نمونه، معلوم نیست که این ایده در قرن نوزدهم شکل گرفت یا ریشههای آن در قرون وسطی نمایان شد. با این حال، شواهد و قرائن موجود به ویژه در عرصه سیاسی به صورت واضح و آشکار حاکی از آن هستند که امپراتوری روسیه زمینه برای تشکیل دولتِ صهیونیسم را فراهم آورد. این امپراتوری از طریق کلیساها و هیئتهای تبلیغی خود در اراضی فلسطین، چنین کاری را انجام داد. در واقع، این امپراتوری روسیه بود که شرایط برای ورود شهرکنشینان صهیونیست به اراضی مقدس فلسطین را هموار کرد. پس از آن نیز اتحاد جماهیر شوروی به صورت رسمی از ایده تشکیل دولت صهیونیسم در اراضی فلسطین حمایت به عمل آورد.