از طلاق «شیرین» تا عمل جراحیِ زیبایی «أصاله نصری»؛ جهان عرب در «عصر پوچی»
به گزارش «مبلغ» – هرچقدر که صفحات شبکههای ارتباط جمعی را مرور و اخبار منتشرشده در کشورهای جهان عرب را مطالعه کنید، به همان میزان از هر طرف در محاصره موجی از اخبارِ پوچ و سطحی قرار میگیرید. به نظر میرسد که کشورهای جهان عرب به جولانگاهی برای فرهنگ پوچاندیشی تبدیل شدهاند. امروز اخبار ستارههای هنری در صدر اخبار جهان عرب قرار دارند؛ از اختلافات و درگیریهای میان «شیرین» و همسرش گرفته تا عمل جراحیِ زیبایی «أصاله نصری». طبیعتا این وضعیت تنها در کشورهای جهان عرب و جهان اسلام محدود و محصور نیست، بلکه در دیگر نقاط جهان نیز به چشم میخورد. در همین ارتباط، «آلن دونو» نویسنده کانادایی تصریح میکند: «ما امروز شاهد آن هستیم که فرهنگ جهانی تحت الشعاع نظام پوچی و پوچاندیشی قرار گرفته است». در چنین فضایی [فضای پوچی و پوچاندیشی] انتشار اخبار مربوط به ستارگان، هنرمندان، ورزشکاران و … در کانون توجهات و اهتمامات قرار میگیرد و دیگر مسائل و قضایای مهم به حاشیه رانده میشوند. با این حال، نکته قابل تأمل آن است که کشورهای پیشرفته دارای مؤسسات، مراکز و نهادهای فرهنگی و علمیِ بسیار مستحکمی هستند که اجازه نمیدهند، پوچی و سطحینگری به طور کامل بر دیگر مسائل و قضایای مهم سایه افکند. البته نباید از این مسئله نیز غافل شد که همین پوچی و سطحینگری یکی از پدیدههای برجسته در زندگی اجتماعی و فرهنگی غرب محسوب میشود. در این میان، دانشگاهها و همچنین مراکز پژوهشیِ اصیل و ریشهدار به مثابه قلعههای مستحکمی هستند که هنوز هم به ایفای نقش محوری خود در ایجاد توازن میان منطق «ژرفاندیشی» و «اهتمام به ارزشها» از یک سو و منطق «سطحینگری» و «پوچاندیشی» از سوی دیگر، میپردازند.
با تمامی اینها، به نظر میرسد که در کشورهای جهان عرب و جهان اسلام، نهادها، مراکز و مؤسساتی که بتوانند به ارزشها توجه و اهتمام داشته باشند، وجود ندارند و به جای آنها، نهادها و مراکزی دیده میشوند که به ترویج «پوچی و پوچاندیشی» میپردازند. امروز، این حال و روزِ جهان عرب و بویژه جوانان است؛ کسانی که در سرگردانی و سردرگمیِ محض گرفتار شدهاند و هیچ راهنمایی ندارند که مسیر درست را به آنها نشان دهد. واقعیت این است که خلأ دینی و فرهنگی در جهان عرب و جهان اسلام به فروپاشی نهادها و مؤسسات آموزشیِ اسلامی و نیز به حاشیه رانده شدن علماء و روحانیون به عنوان راهنمایانِ اخلاقی در جوامع اسلامی، منجر شده است. واقعیتی که نباید از کنار آن به سادگی عبور کنیم این است که تندبادِ «مدرنیته» که به کشورهای جهان اسلام رسید، موجب شد تا تمام مؤسسات اجتماعی و فرهنگیِ سنتی این کشورها از بین بروند. آن دسته از نهادهای سنتی نیز که هنوز پابرجا هستند و به حیات خود ادامه میدهد، استقلالشان را به طور کامل از دست دادهاند و به ابزاری در دستان نظامهای حاکم تبدیل شدهاند. به عبارت دیگر، باید گفت که مسئولان این نهادها به کارمندان رسمیِ نظامهای حاکم مبدل گشتهاند.
در این زمینه میتوان به مثالهایی اشاره کرد. به عنوان نمونه، در تونس دانشگاه اصیل و قدیمیِ «الزیتونه» پس از استقلال یافتن این کشور به طور کامل از بین رفت و چیزی جز یک سایه از آن باقی نماند. امروز از این دانشگاه چیزی جز یک بخش کوچک پژوهش در خصوص علوم دینی قابل مشاهده نیست. در کشور «مغرب» هرچند که دانشگاه «القرویین» وضعیت بهتری داشت اما این دانشگاه نیز به مرور زمان به یک مرکز علمی به حاشیه رانده شده در نظام آموزش رسمی «مغرب» تبدیل شد. افزون بر این، علیرغم اینکه پروژه اصلاحگرایانه «محمد عبده» اصلاحگر دینی مصری در اواخر قرن نوزدهم موجب شد تا دانشگاه «الأزهر» مصر به عنوان معتبرترین مرکز دینی و علمی در سطح جهان اسلام بدرخشد و به اوج برسد، اما امروز این دانشگاه به یک مرکز علمیِ تحت سلطه نظام حاکم مبدل گشته است. در این میان، ایرانِ شیعی یک استثناء است، زیرا نقش مراکز آموزشیِ دینی در آن استمرار پیدا کرد. علت این مسئله هم نهادینه شدن مفهوم مرجعیت در اندیشه شیعی و نیز فراهم آوردن منابع مالی از طریق جمع آوری خمس توسط مراجع تقلید، است. بدین ترتیب، مراجع دینی در ایران علیرغم غرق شدن در سنتهای مذهبیِ بسته، توانستند قدرت [جایگاه محوری] خود را حفظ کنند.
در نقطه مقابل، دانشگاههای مدرن که در چارچوب مدرنیته تأسیس و راهاندازی شدند، از اینکه بتوانند جایگزینی برای نهادها و مؤسساتِ آموزشیِ اصیل، قدیمی و ریشهدار باشند، عاجز ماندند. همچنین «روشنفکران مدرن» نتوانستند جای خالیِ فقهاء را پُر کنند و به ایفای نقش علمی و اخلاقیِ آنها بپردازند. یک فقیه و عالِم به دلیل برخورداری از مهارتِ بسیار در زبان، بلاغت، فقه، علم کلام، فلسفه و تاریخ، به مثابه یک دایره المعارفِ نظام «معرفتِ اسلامی» است و خود را امانتدار اسلام و مظهر وجدان جمعی میبیند. این درحالی است که «روشنفکریِ مدرن» حامل افکار و اندیشههایِ مخدوشِ یک نظامِ سست و شکننده هستند؛ نظامی که سطحینگری در آن موج میزند، زبانش عاجز بوده و در ابتکار و نوآوری نیز ناتوان است. از همین روی، «روشنفکران مدرن» نه قادر هستند جایگاه عالِم سنتی را پُر کنند و نه میتوانند به درستی نقش خود را ایفاء کنند. با نگاهی هرچند گذرا به رتبهبندی دانشگاهها در سطح جهان به خوبی میتوان دریافت که دانشگاهها و مؤسسات آموزشی عربی چه جایگاه ناامیدکنندهای دارند. هیچیک از دانشگاههای عربی تاکنون نتوانستهاند در زمره ۱۰۰ دانشگاه برتر جهان قرار گیرند.
از سوی دیگر، باید گفت که نبرد علیه تروریسم نیز اوضاع را بدتر ساخت. در گیرودار نبرد با تروریسم، اندک سایه باقیمانده از نهادها و مؤسسات علمی، فرهنگی و اجتماعیِ اسلامی از بین رفت، مدارس و نهادهای سنتیِ به عنوان منبع صدور تروریستهای تکفیری تلقی شدند و حفظ قرآن کریم و تدریس آن به عنوان منبع افراطیگری قلمداد شد. این وضعیت زمانی بیش از پیش بدتر شد که پای مبارزه با اسلام سیاسی برای خشکاندن ریشههای آن وسط آمد. این اتفاق [مبارزه با اسلام سیاسی] برای اولین بار در دهه ۹۰ قرن گذشته در تونس رخ داد. بدین ترتیب، با گرایشهای اسلامی در سطوح فرهنگی، اندیشهای، هنری و … مبارزه شد تا ارتباط مسلمانان با میراث عربی ـ اسلامیشان در عرصههای مختلف قطع شود. از همین روی، حتی پخش سریالهای تاریخی در خصوص شخصیتهای برجسته و مایه افتخار جهان اسلام که در دهههای گذشته از طریق سینما و تلویزیون برای شهروندان عربی به نمایش درآمدند، متوقف شد. این اقدام در چارچوب یک رویکرد استراتژیک به منظور پاکسازی عرصه آموزش و فرهنگ از تمامی عوامل و مؤلفههای تأثیرگذار اسلامی، صورت پذیرفت.
فرایند مذکور [پاکسازی عرصه آموزش و فرهنگ از تمامی عوامل و مؤلفههای تأثیرگذار اسلامی] موجب شده است تا ما به وضعیتی که امروز در جهان عرب و جهان اسلام شاهد آن هستیم، برسیم. در حال حاضر، ما با سستی و شکنندگی در ساختار دینی و زبانی مواجه هستیم، جوانان با منابع اصیل اسلامی بیگانه شده و به سمت و سوی «سطحینگری»، «پوچاندیشی» و در عین حال «افراطی گری» سوق پیدا کردهاند. این همان تخریب و نابودسازیِ سیستماتیک و برنامهریزیشده ارزشها و مفاهیم است. نظامهای سیاسی حاکم، جوانان را در باتلاق سرگردانی و سردرگمی گرفتار کردهاند، زیرا از آگاهی، هشیاری و بیداری مردم جهان عرب و مطالبات آنها برای ایجاد تغییر و اصلاح، به شدت در هراس هستند. نظامهای سیاسی حساب ویژهای روی غفلت مردم جهان عرب باز کردهاند و میخواهند آنها را به انسانهایی مادیگرا، مصرفگرا، سطحینگر، فاقد هویت و … تبدیل کنند. هدف نظامهای سیاسی مذکور، خشکاندن ریشه تدین در جهان عرب و جهان اسلام است و در همین راستا، آنها میلیاردها دلار برای برگزاری جشنهای شبانه و برنامههای زننده و سطحی هزینه میکنند. چنین رویکردی در پایتختهای بسیاری از کشورهای عربی به چشم میخورد؛ از «ریاض» و «قاهره» گرفته تا «رباط». نظامهای سیاسی [عربی] با تمام قدرت خود وارد راهبرد «زمین سوخته» شدهاند. آنها از مبارزه با اسلام سیاسی فراتر رفته و در میان مبارزه با خودِ اسلام گام نهادهاند. در این میان، قدرتمندترین سلاح این نظامها، ترویج «پوچی» و پرورش «پوچاندیشان» است.
منبع: شعوبا