کابل در بن‌بست شبه‌دولت طالبان

خروج آمریکا از افغانستان پیروزی بود اما طالبان همچنان معضل است

به گزارش «مبلغ» – اطلاعات منتشرشده از سوی منابع رسمی در سفارت جمهوری اسلامی ایران در کابل حکایت از آن داشت که با پایان یافتن مدت ماموریت آقای «بهادر امینیان» در افغانستان، وی به تهران بازگشته و سفیر جدیدی جایگزین ایشان خواهد شد. در همین راستا برخی منابع از انتصاب آقای «حسن کاظمی‌ قمی» به‌عنوان سفیر جدید ایران در کابل خبر داده‌اند. خبری که یکشنبه تایید شد. اگرچه بنابر اعلام رسمی این جایگزینی طبق روال معمول و با پایان یافتن دوره سه ساله ماموریت سفیر پیشین ایران در کابل انجام می‌گیرد اما همزمانی این جابه‌جایی با انتشار سخنانی منتسب به آقای «امینیان» درمورد اوضاع افغانستان و طالبان، گمانه‌زنی‌هایی را درمورد تاثیر این سخنان در پایان ماموریت ایشان به‌وجود آورده است. صرف‌نظر از درستی یا نادرستی انتساب این سخنان به سفیر پیشین جمهوری اسلامی و تاثیر احتمالی آن بر پایان دادن به ماموریت وی در کابل، باید بر این نکته اذعان کرد که سفیران و نمایندگی‌های سیاسی مستقر در کشورهای میزبان هیچ‌گاه تعیین‌کننده اصول و خط مشی بنیادین سیاست خارجی دولت‌های متبوع خود نبوده و ظاهرا در پایین‌ترین سطح انجام وظیفه، مسئول پردازش و انتقال اطلاعات خام کشورهای میزبان به مراکز اصلی تصمیم‌گیری در داخل، و در بالاترین سطح موظف به اجرای برنامه‌ها و رویکردهای سیاست خارجی دولتی هستند که نمایندگی آن را برعهده دارند. با چنین رویکردی باید پذیرفت که در وهله اول اظهارات و موضع‌گیری‌های شخصی سفرا و نمایندگان سیاسی نمی‌تواند تعیین‌کننده رویکرد رسمی دولت‌ها باشد و در وهله دوم تغییر و جابه‌جایی در نمایندگی‌های سیاسی، حداکثر بر روش و نحوه اجرای سیاست‌ها تاثیر‌گذار خواهد بود نه در ماهیت رویکرد سیاست خارجی. با این حال، نقش نمایندگی‌های سیاسی در انتقال اطلاعات و واقعیت‌های کشور میزبان به مراکز تصمیم‌گیری داخل، بسیار حساس بوده و می‌تواند در تعیین خط مشی‌های کلان سیاست خارجی نقشی تعیین‌کننده ایفا کند.

در رابطه با افغانستان نمایندگی‌های سیاسی جمهوری اسلامی می‌توانند به دور از هر گونه ملاحظات سیاسی داخلی و البته فارغ از هرگونه جنجال‌سازی‌های حاشیه‌ای، انعکاس‌دهنده واقعیت‌ها در این کشور باشند. در این راستا با سپری شدن نزدیک به یک سال‌ونیم از سلطه سراسری طالبان بر افغانستان، شاید بتوان از برخی واقعیات عینی و ملموس در رابطه با حکومت‌داری طالبان و وضعیت کنونی جامعه افغانستان و لزوم درک آنها برای دستیابی حداکثری به منافع ملی جمهوری اسلامی، صحبت به میان آورد.

۱. درک این واقعیت که طالبان نسبت به گذشته تغییر چندانی نکرده‌اند

در زمان مذاکرات طالبان با دولت سابق و پس از آن در ابتدای سلطه آنها بر افغانستان، این تصور غالب وجود داشت که طالبان فعلی با گذشته تفاوت‌های ظاهری و ماهوی زیادی دارند و باید در انتظار شیوه حکمرانی جدید و فارغ از تجربه پیشن، از سوی آنها باشیم. سخنان برخی مقامات و فرماندهان طالبان هم در به‌وجود آمدن چنین تصوراتی موثر بود چنانکه با درنظر گرفتن همین اظهارات و مواضع، برخی کلماتی چون «نئوطالبانیسم» را به واژگان اصطلاحات سیاسی اضافه کردند. اکنون و با سپری شدن بیش از یک‌سال از دور جدید حکومت‌داری طالبان، به نظر می‌رسد همه این تصورات و درواقع آرزوها بربادرفته و طالبان به همان نسخه قدیم بازگشته است. انحصار کامل قدرت به دست یک قومیت یا حتی گروه خاص، عدم توجه به حقوق اجتماعی مردم به‌خصوص اقلیت‌ها، ممانعت از اشتغال و تحصیل دختران و زنان و از همه مهم‌تر تداوم حکومت‌داری به شیوه‌ای کاملا مبتدیانه و به دور از ایجاد یک چهارچوب و ضوابط قانونی مشخص، همگی بخشی از شیوه حکومت‌داری طالبان در طی یک‌سال اخیر بوده است.

۲. طالبان یک جنبش اسلامگرای ضدامپیریالیستی نیست

وقتی نظام سیاسی در افغانستان فروپاشیده و طالبان جایگزین آن شد، برخی با توجه به نزدیکی نظام جمهوریت و مقامات آن به غرب از یکسو و جنگ ۲۰ ساله طالبان با آمریکا و متحدانش از سوی دیگر، این تغییر را به فال نیک گرفته و آن را در راستای تقویت جبهه جهانی اسلام در برابر امپریالیسم غرب ارزیابی کردند. تجربه یک‌سال و چند ماه اخیر به‌وضوح نشان داد که چنین برآوردی کاملا اشتباه است؛ هرچند که با بررسی همان دوره اول حکومت‌داری طالبان هم می‌شد به مسیر اشتباه این تحلیل پی برد. طالبان در دوره اول حکومت‌داری و تا زمانی که با آمریکا بر سر حضور القاعده در افغانستان چالش پیدا نکردند، نه‌تنها هیچ مخالفتی با آمریکا و غرب از خود نشان نمی‌داد، بلکه حتی به دنبال جذب سرمایه‌گذاری شرکت‌های غربی، به‌ویژه در حوزه نفت و گاز بود. در اواخر دوران نظام جمهوریت و در زمانی که طالبان دوباره به اوج قدرت بازگشت، این گروه همچنان برای رسیدن به مقاصد داخلی‌اش دست دوستی به سوی واشنگتن دراز کرد که مهم‌ترین دستاورد آن امضای معاهده دوحه و دور زدن دولت کابل توسط واشنگتن بود. طالبان در دور جدید حاکمیتش به‌رغم سختگیری در عرصه‌های داخلی، همان مسیر پیشین مدارا با واشنگتن و غرب را درپیش گرفته و برای جلب رضایت واشنگتن نهایت تلاش خود را به‌کار بست. انجام مذاکرات پنهانی با آمریکا و همکاری برخی عناصر طالبان با پنتاگون در ترور رهبر القاعده در کابل را باید در همین راستا ارزیابی کرد.

۳. چشم‌اندازی برای سقوط طالبان در میان‌مدت و کوتاه‌مدت وجود ندارد

با وجود اینکه طالبان انحصار قدرت را در دست گرفته و با عدم مشارکت گروه‌های قومی و مذهبی دیگر زمینه نارضایتی آنها را فراهم کرده است، با این حال در عمل برای تداوم حکومت خود در همین شکل فعلی با مشکل جدی روبه‌رو نیست. تفرق شدید جناح‌های مقابل طالبان و نداشتن چهره شاخص برای هدایت این گروه‌ها می‌تواند مهم‌ترین دلیل ترسیم چنین چشم‌اندازی تلقی شود. در کنار این موضوع عدم رغبت طرف‌های بین‌المللی به‌خصوص همسایگان برای در اختیار قرار دادن کمک‌های مالی یا نظامی به رقبای طالبان را نیز باید مهم ارزیابی کرد. دلیل این موضوع روشن است؛ آنها پیش و بیش از آنکه نگران حکومت طالبان باشند، نگران ازسر‌گیری دوباره جنگ‌های داخلی و هجوم سنگین مهاجران و آوارگان جنگی به کشورهای خود هستند. درواقع آنها تلاش می‌کنند حالت بینابینی را حفظ کنند. حالتی که بر عدم حمایت آشکار مخالفان از یکسو و عدم شناسایی رسمی طالبان به‌منظور اعمال فشار بر آنها از سوی دیگر، اتکا دارد. بدین ترتیب با درنظر گرفتن این موضوع که طالبان با نیروی مخالف داخلی و خارجی قدرتمندی مواجه نیست، باید این واقعیت را پذیرفت که در بازه زمانی کوتاه‌مدت و میان‌مدت هیچ خطر جدی بیرونی حکومت آنها را تهدید نمی‌کند؛ هرچند که ممکن است دامنه اختلافات داخلی‌شان گسترده‌تر شده و در درازمدت با خطر فروپاشی از درون مواجه باشند.

  الزامات آینده سیاست خارجی جمهوری اسلامی در افغانستان

با توجه به واقعیاتی که در مورد طالبان و شرایط کنونی افغانستان بیان شد، می توان به لزوم درنظر گرفتن چند نکته مهم در تصمیم‌گیری‌های مرتبط با افغانستان اشاره کرد.

۱. جمهوری اسلامی نمی‌تواند روی برقراری روابط با دولت طالبان حساب ویژه‌ای باز کند

درحالی‌که روابط جمهوری اسلامی و نظام پیشین افغانستان با فراز‌ونشیب‌های زیادی توام بوده و ثبات چندانی نداشته است، در دوره فعلی نیز انتظار نمی‌رود که این روابط به سمت برقراری روابطی حسنه و ثبات مطلوب در راستای ارتقای چشمگیر روابط حرکت کند. نگرانی نسبت به ارتباطات عمدتا پنهان طالبان و ایالات متحده و تلاش همه‌جانبه حاکمان جدید افغانستان برای جلب نظر مساعد واشنگتن (هیچ بعید نیست که آنها در این مسیر از ابزارهایی همچون برقراری روابط و همکاری پنهان با رژیم هم استفاده کنند)، احتمال تشدید فعالیت گروه‌های تروریستی در داخل خاک افغانستان و پیامدهای نامطلوب آن بر امنیت جمهوری اسلامی، نادیده گرفتن حقوق و آزادی‌های اولیه شیعیان این کشور و سرانجام تاثیر‌گذاری بلندمدت بر ارتباطات فرهنگی دو کشور از طریق تضعیف موقعیت زبان فارسی و فارسی زبانان، همگی می‌توانند موانعی جدی بر سر راه برقراری مناسبات نزدیک‌تر تهران و کابل ایجاد کنند. بنابراین در صورت تداوم شرایط فعلی نباید انتظار داشت که سطوح روابط سیاسی و اقتصادی کابل و تهران از حد معینی فراتر رفته و به روابط ویژه یا حسنه تبدیل شود.

۲. آینده افغانستان نباید از طریق راهکار نظامی تعیین شود

به‌رغم نامطلوب بودن وضعیت فعلی افغانستان برای ایران و بسیاری از همسایگان دیگر، نباید مسیر این کشور به سوی ازسرگیری جنگ داخلی سوق پیدا کند. تشدید درگیری نظامی می‌تواند گزینه مطلوب آنهایی باشد که خواهان گرفتار ساختن جمهوری اسلامی در عرصه جدیدی هستند. عرصه‌ای که با حضور احتمالی داعش و دیگر گروه‌های افراط‌گرا، صبغه قومیتی و مذهبی آن نیز پررنگ خواهد شد.

۳. فشار بر طالبان در بعد دیپلماسی تشدید شود

در ماه‌های ابتدایی سلطه مجدد طالبان بر افغانستان، جامعه جهانی تلاش زیادی به‌خرج داد تا از طریق فشارهای دیپلماتیک، طالبان را به تغییر برخی رویه‌ها و رویکردهای داخلی و خارجی وادار سازد. درحالی‌که این فشارها بر طالبان اثر چندانی نداشته و حتی با بی‌تفاوتی نسبی آنها مواجه شده است، به نظر می‌رسد که در ماه‌های اخیر شکاف‌هایی در مواضع جامعه جهانی پدیدار شده است. برقراری ارتباطات نزدیک‌تر میان آمریکا و طالبان و اعطای کمک‌های مالی چشمگیر به حاکمان جدید افغانستان (بنابر برآوردها تاکنون بیش از ۲ میلیارد دلار کمک در اختیار طالبان قرار گرفته است) را شاید بتوان نشانه‌ای برای تغییر جهت جهان غرب در قبال حاکمیت طالبان تلقی کرد. در این راستا اگر فشار افکار عمومی در داخل این کشورها نبود، چه‌بسا بستر شناسایی رسمی حکومت طالبان نیز مهیا می‌شد. در مقابل این انبساط نسبی در مواضع واشنگتن و غرب، کشورهای دیگری چون روسیه بر فشار دیپلماتیک خود بر طالبان افزوده‌اند. عدم دعوت از طالبان در نشست مسکو و بیانیه پایانی این نشست در همین راستا قابل توجیه است. ایران نیز می‌تواند در کنار روسیه و برخی دیگر کشورهای همسو، با برگزاری نشست‌های سیاسی با محوریت افغانستان و دعوت همزمان از طالبان و جناح‌های مخالف آنها (و یا حتی عدم دعوت از هر دو سوی ماجرا) و تداوم تاکید بر لزوم تشکیل دولتی فراگیر، به فشارهای سیاسی بر طالبان بیفزاید. در این میان با توجه به تنش‌های شدید اخیر پاکستان و طالبان، ایران احتمالا می‌تواند روی همراهی این همسایه مهم نیز حساب باز کند.

۴. تلاش برای انسجام سیاسی جناح‌های مخالف طالبان

در هنگام مذاکرات دوحه و در شرایطی که مخالفان طالبان در قالب دولتی ظاهرا منسجم در برابرشان قرار گرفته بودند، رهبران این گروه وعده‌هایی برای تحقق دولتی فراگیر دادند. اما پس از فروپاشی دولت، طالبان بدون نیروی هم‌تراز سیاسی در داخل، خود را دست برتر صحنه سیاسی افغانستان دید و از این جهت هیچ‌گاه نیازی به تشکیل دولتی فراگیر احساس نکرد. اکنون برای متقاعد کردن طالبان برای بازگشت به وعده‌ها در مورد تشکیل دولتی فراگیر، تنها یک راه‌حل وجود دارد؛ برنامه‌ریزی برای انسجام سیاسی مجدد جناح‌های مخالف طالبان. به‌طور قطع این تلاش‌ها با واکنش منفی طالبان توام خواهد شد، اما پیامدها و دستاوردهای بلندمدت آن می‌تواند این تبعات منفی را خنثی کند. علاوه‌بر این ممکن است کشورهای دیگری چون روسیه، چین، ترکیه و حتی پاکستان هم در این مسیر به کمک و همراهی با ایران بشتابند. تمرکز بر یک شخصیت سیاسی با مقبولیت نسبی در میان تمامی این جناح‌های سیاسی، می‌تواند نقطه شروع خوبی برای این فرآیند باشد.

منبع: روزنامه فرهیختگان

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.