ایمان رابطه من _ تویی با خداست / مهم‌ترین کمبود زندگی در دوران مدرن

مبلغ/ نویسنده کتاب «شوخ طبعی خدایان» معتقد است که ایمان یعنی من شخصا و به صورت فرادا با خدا یا معبود خود مواجه شوم و از این تجربه‌ی بکرِ ربانی نهراسم و هیچ کس نمی‌تواند به جای من ایمان را تجربه کند.

به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا، قرن‎‌هاست که ایمان مسئله انسان است، چه انسانی که در زمان موسی و عیسی و محمد(ص) می‌زیست و چه انسانی قبل از این رسولان و چه انسانی که اکنون زندگی می‌کند. جستجوی نقطه امن و آرام مدام مسئله انسان‌ها بوده است.

«شوخ طبعی خدایان» نام کتابی است که حسین پورفرج آن را تالیف کرده و در انتشارات اریش چاپ شده است.

عمده دغدغه نویسنده در این کتاب «ایمان» است. پورفرج، ایمان را فراتر از دین و مذهب می‌داند و علاقه‌مندی خودش به این امر را حاصل علل اجتماعی روزگارمان می‌شمارد.

«میم مثل محمد» در بازشناسی عقلانی، منطقی شان و شخصیت پیامبر خاتم نام کتاب دیگر این پژوهشگر دین است.

در ادامه گفت‌وگوی ایکنا با حسین پورفرج را درباره ایمان و به بهانه انتشار کتاب «شوخ طبعی خدایان» بخوانید؛

* کسانی که نوشته‌‌های شما را دنبال می‌کنند می‌دانند که یکی از مهمترین دغدغه‌های شما ایمان و ایمان‌ورزی است و کتاب «شوخ‌طبعی خدایان» نیز حول محور ایمان تالیف شده است. این دغدغه چگونه و از کی در شما به وجود آمد؟

ابتدا باید از تجربه‌ شخصی‌ام در عرصه‌ اجتماعی و برداشت‌هایم از جهان معاصر سخن بگویم. من از سویی، مدل جدید و خشن بنیادگرایی دینی، همچون داعش را می‌دیدم، و از سوی دیگر، مسلمانیِ شناسنامه‌‌ای و ظاهری هم‌زبانانم را. عموما همه عادت داشتند از تفاوت‌های میان این دو مسلمانی سخن بگویند اما من مایلم بودم به دنبال شباهت‌های آن دو بگردم. قلبا دوست داشتم شباهتی بین این دو نوع مسلمانی وجود نداشته باشد اما وجود داشت. می‌دیدم هر دو دسته خود را مومن می‌خوانند و به ایمان خود می‌بالند، خود را مسلمان راستین می‌نامند و حاضرند در راه باورهایشان هزینه کنند؛ داعشیان با عملیات‌های انتحاری و مسلمانانِ عرفی با ختم انعام گرفتن و غذای نذری دادن. جالب اینجاست که هم داعشیان مسلمانان عرفی را دروغین و تقلبی می‌انگاشتند و هم مسلمانان عرفی این گروهک تندرو را تقلبی می‌دانستند.

دویدن در پی آواز حقیقت

تماشا و رصد این وقایع من را به مسئله‌ ایمان کشاند، می‌خواستم بدانم این ایمان که همه از آن دم می‌زنند واقعا چه چیزی‌ست؟ آیا ایمان یک معجون شفابخش است و یا نه، یک دستورالعمل تروریستی‌ست. همه، هر کاری می‌کنند، برآنند که جوازش را از ایمان‌شان گرفته‌اند، من می‌خواستم دریابم که این ایمان حقیقتاً به چه معناست؟ چرا از سوپرمارکتی سر کوچه‌مان تا آن داعشی دیگرکش در سوریه و عراق همه از ایمان مایه می‌گذارند و همه سعی می‌کنند خود را مومن نشان دهند؟ هنوز اگر ریش سفیدی بخواهد برای نوزاد تازه به دنیا آمده‌ فامیل دعایی کند، می‌گوید: انشالله بچه‌‌ مومنی بار بیاید، انشالله عاقبت به خیر شود.

بعد که جلوتر آمدم چیزهایی دیدم که نمی‌توانستم آنها را درک کنم. فلانی خود را مومن می‌داند، اما مثل آب خوردن سر همنوع‌اش را می‌برد. به چه جرمی؟ به جرم شیعه بودن یا داعشی نبودن. همچنین، آن یکی را با ایمان می‌خوانند درحالی که او به آسانی مال دیگران را بالا می‌کشد و به روی مبارک نیز نمی‌آورد. به تعبیر درخشان فیلم روزی روزگاری و دیالوگ ماندگار میان مراد بیگ و شعبون؛ «دزدی بی‌وضو برکت ندارد». یا آنگونه که بعدها خودم آوردم؛ برخی برای دزدی عموما نام خدا را بلندتر صدا می‌زنند.

بله، تماشا و رصد همه‌ی این اتفاقات باعث شد تا من به مفهوم ایمان روی بیاورم و درباره‌ آن به وسع خود تامل کنم. می‌خواستم حداقل برایِ خودم روشن کنم که این ایمان، این ایمان که همه‌جا هست و هیچ‌جا نیست، واقعا چیست؟ چیست که تا این‌ اندازه می‌توان از آن استفاده و سوءاستفاده کرد؟ به نام آن آدم کشت و یا دروغ گفت. همچنین مومنانه به خدا رسید و خوی پیامبری گرفت. می‌دانستم آنچه که تا کنون درباره‌ ایمان دانسته‌ام مرا قانع نمی‌کند و نمی‌تواند با تجربیات من بخواند. یک جای کار می‌لنگید و من می‌خواستم این نادانی را برطرف کنم. این بود که به قول سهراب؛ در پی آواز حقیقت دویدم و رفتم تا روزهایم را پرتقالی کنم.

* الان و بعد از همه جستجوها تعریف شما از ایمان چیست؟ آیا ایمان همان باور است؟ نشانه‌های انسان با ایمان چه چیزهایی می‌تواند باشد؟

همانگونه که در کتاب نیز، به تکرار گفته‌ام، ایمان متضمن یک رابطه است. من ایمان را به معنای رابطه‌؛ من_تویی با خدا گرفته‌ام. رابطه‌ای عاشقانه و شورانگیز که از چنگ آداب و تشریفاتِ صوری درمی‌گذرد و تجربه‌ پناه را برای آدمی به ارمغان می‌آورد. ایمان به این معنا، موهبتی خردگریز است و آن را با عقل محاسبه‌گر کاری نیست. انواع و اقسام مثال‌ در متون مقدس دیده می‌شود که ما می‌توانیم بوی ایمان را از آنها استشمام کنیم. البته می‌توانیم جای دوری نرویم و در حوالی خود به جستجو بپردازیم. در این اثر من سعی کردم تا نشان دهم ایمان از دل هیچ کتابِ فلسفی و علمی‌ای بیرون نمی‌آید و لذا مومنانه زیستن جور دیگر زیستن است. ایمان یعنی من شخصا و به صورت فرادا با خدا یا معبود خود مواجه شوم و از این تجربه‌ی بکرِ ربانی نهراسم. هیچ کس نمی‌تواند به جای من ایمان را تجربه کند، حتی اگر آن شخص، شخص پیامبر اسلام(ص) باشد.

ایمان را شخصا تجربه کنیم

از همین نکته‌ی آخر مایلم به بخش دوم سوالتان بپردازم؛ من ایمان را نوعی ورزیدن می‌دانم. ایمانِ می‌تواند ذومراتب باشد و لذا از یک‌سری اعتقادِ گزاره‌ای تا تجارب دینی_عرفانی ویژه‌ را دربر بگیرد. آنچه که من آوردم، معنای بلندتر ایمان است. همه می‌دانیم که مثلا در قرآن باورهای دینی به وفور دیده می‌‌شوند. اعتقاد به خدا، معاد، فرشته‌ وحی، نبوت، پیامبری پیامبر(ص) و غیره. همه این باورها باورهای ایمانی‌اند و یک فرد مسلمان باید به آنها معتقد باشد، اما آنچنانکه من می‌فهمم این همه‌ی داستان ایمان نیست، عیسی(ع) می‌فرمود: هرکس باید صلیب خود را بردارد و به دوش بکشد. بسیار خوب! چرا ما چنین نکنیم؟ چرا ما نگوییم: «هر کسی باید به غار حرای خود برود و در آنجا پیامبرانه ایمان بورزد» چه ایرادی دارد که ما پیامبرانِ غیررسمی خدا باشیم، یعنی واجدِ تجاربِ ایمانی پیامبرانه باشیم و از پی آن مرد بی‌نظیر برویم. حداقل در مسیر او گام برداریم و تلاش خود را بکنیم. ایمان به مثابه‌ «باور به یکسری گزاره‌‌ اعتقادی» کفِ مومنانه زیستن است و لذا شاید نشانه‌ مهربانی و کم‌توقعی خدا نسبت به ما انسان‌هایِ کاهل باشد. من منکر و معترض به این مرتبه‌ی از مومنانه زیستن نیستم و آن را دور نمی‌اندازم. سخن من این است که ما باید ایمان را شخصا و به تاسی از پیامبر اسلام(ص) تجربه کنیم و از این رابطه‌ی شورانگیزِ عاشقانه لذت ببریم.

نشانه‌های فرد مومن

اما درباره‌ بخش سوم سوالتان مایلم به مثالی اشاره کنم؛ فرض کنید صبح زود از خانه بیرون زده‌اید تا به محل کارتان بروید. زمانی که شما قصد بیرون رفتن از خانه‌تان را داشتید، هوا صاف و ملایم بود، آفتاب کم‌کم داشت از پشت ابر بیرون می‌آمد. اکنون شما سر کارید، هوا آفتابی‌ است و چند ساعت دیگر مانده است که کار شما به پایان برسد و به خانه‌تان برگردید… حالا آن چند ساعت دیگر است و همه چیز برای رفتن شما مهیاست. روز کاری‌تان دیگر به پایان رسیده است و می‌خواهید از محل کارتان قصد خانه کنید، مسیر برگشت را رفته رفته طی می‌کنید. همین‌که به نزدیک خانه‌ خود می‌رسید، صدای غرش آسمان را می‌شنوید و بارانی رگباری را روی سرتان خراب می‌بینید. شما که آن هوای صاف چند ساعت قبل را دیده‌اید، طبیعتاً چتری هم به همراه ندارید، تا باران را می‌بینید، می‌دوید تا به خانه برسید، می‌دوید و به سرعت در خانه‌تان را باز می‌کنید و پشت آن پناه می‌گیرید، نفس نفس می‌زنید اما احساس رهایی دارید، احساس امنیت دارید. آنجاست که می‌فهمید خانه‌تان امن‌ترین جای دنیاست، آنجاست که می‌توانید آرام بگیرید و به اهل خانه عشق وافر بورزید…

من این مثال را آوردم تا به پاسخ سوال شما برسم؛ از نشانه‌های فرد مومن همین احساس رهایی و امنیت است، احساس آرامش است و طمأنینه. ایمان از آدمی، آدمیِ در آشتی و آرام می‌سازد. روی او را باز می‌کند. برخلاف نظر ملحدان جدید که معتقد «ایمان همه چیز را مسموم می‌کند»، من برآنم که این موهبت ارزشمند به همه چیز نویی و تازگی می‌بخشد. مومنانه زیستن، یعنی خود، جهان و جهانیان را به حریم امن رساندن. به آشتی و همزیستی درآوردن. آنکه واجد تجارب ایمانیِ نیرومند است نمی‌تواند در آغوش خدا باشد، اما اشک تمساح بریزد. بلوا به پا کند، دلش بلرزد و مروج ناامنی باشد. ایمان از آدمی، آدمی می‌سازد و جهان او را رنگ‌آمیزی می‌کند. بی‌پرده بگویم، با ایمان تنها کعبه حریم امن الهی نیست، بلکه کل جهان چنین است. اینها بخشی از نشانه‌های مومنانه زیستن بود، و البته بر این برشمرده‌ها، برنشمرده‌های فراوانِ دیگری را نیز می‌توان افزود.

* ایمان چه نقشی می تواند در زندگی روزمره یک انسان داشته باشد و چگونه به بهبود زندگی او کمک می کند؟ مثلا نقش ایمان ورزی در مشکلات اقتصادی، یا در همین معضل کرونا را چطور می شود ترسیم کرد؟

اولا این را بگویم که همه‌ی شئونات زندگی ما را دین و ارزش‌های دینی پر نکرده‌اند، امور بشری را نباید از زندگی‌مان حذف کنیم، در این دنیا همه چیز دینی نیست. خیلی از مسائل و مصائب هستند که پاسخِ بشری دارند، چنانکه پیشتر آوردم، گاهی خوب است «سکوت تعمدی خدا» را بپذیریم و این خاموشی را به رسمیت بشناسیم.

اما درمورد سوالتان بحث کمی فرق می‌کند. در اینجا باید ابتدا دریابیم که مثلا مشکلات اقتصادی یا کرونا می‌تواند با ایمان‌ورزی منِ نوعی کش و قوسی داشته باشد یا خیر؟ پاسخ من هم مثبت است و هم منفی. مایلم تمرکزم را بیشتر روی بحران کرونا بگذارم. چنانکه گفتم، این بیماری و معضلات ناشی از آن، یک سویه‌ بشری بسیار پررنگ دارد. من نمی‌توانم در رابطه با این سویه‌ها فقط دست به دامان ایمان خود شوم. اینجا باید به عقل و علم بشر دلخوش باشم و از آنها کمک بگیرم.

ایمان در بزنگاه‌های حساس

مثال روشن این داستان همین قضیه‌ واکسیناسیون‌هاست. شما می‌بینید که کشورهای اصطلاحاً لائیک با انجام واکسیناسیون عمومی در زمان مناسب توانسته‌اند این بیماری را تا حد زیادی کنترل کنند و به شرایط عادی زندگی برگردند، وقتی ما پخش زنده‌ی فوتبال در لیگ‌های اروپایی را تماشا می‌کنیم، می‌بینیم که تماشاگران بدون ماسک در ورزشگاه‌ حاضرند و دارند از تماشای بازی تیم محبوب خود لذت می‌برند. اینها نشانه‌های بازگشت زندگی در عصر کروناست. اما افسوس و صدافسوس که در کشور ما وضع به این خوبی‌ پیش نرفته‌ است. شما به چشم خود دیدید که بی‌توجهی به علم و یافته‌های علمی هرگز با امور مقدس پرشدنی نیست. آنها سرجای خود و اینها سرجای خود. ما هنوز درگیر پیک‌های جدید بیماری هستیم و حال آنکه دیگر کشورها تزریق دز سوم واکسن‌ را کلید زده‌اند.

با این حال، این تنها بخشی از ماجراست، من فکر می‌کنم از بُعدی دیگر ایمان حتی در بحران کرونا نیز به کارمان می‌آید. بگذارید کرونا را به مثابه‌ شری طبیعی بگیریم. البته اگر بدبین باشیم می‌توانیم شری اخلاقی نیز بخوانیمش. اینجاست که به گمان من یک فرد مومن می‌تواند از ایمان‌اش بهره ببرد. این موهبت ارزشمند می‌تواند از رنج‌های او بکاهد و تصور و تصویرش از جهان را تلطیف‌ کند، امید به آینده‌ای روشن را برای چنین کسی نگاه دارد و آرامش و تحمل‌پذیری مطلوبی را برایش به بار بنشاند. در بازی زبانی دین، به تعبیر ویتگنشتاین، درد و رنج‌های هستی توجیه‌پذیری خاص خود را دارند و اعتبار آنها ویژه‌ی همانهاست. این را گفتم چون می‌دانم فلان کسی که ذهن صرفا فلسفی دارد، ممکن است به من خرده بگیرد و بگوید این نگاه‌ها شدیدا ویرانگرند، نوعی فرار رو به جلو و مسخره‌اند، اما من چنین فکر نمی‌کنم. آنها در بازی زبانی دین نیستند و نمی‌توانند جهان را از جهان‌بینی یک فرد مومن ببیند. همانگونه که دین‌داران ممکن است بازی زبانیِ فلسفه را درنیابند و آن را ناموجه بیانگارند. از این روی، من برآنم که ایمان به عنوان مهمترین موهبت دینی در بزنگاه‌های حساس می‌تواند از دردهای بشر بکاهد و امید به امروز و فردا و فرداها را در او افزایش دهد، او را نگه دارد و از فروپاشی روح و روانش جلوگیری کند. ایمان به معنایی که آوردم، می‌تواند به زندگی ارزش زیستن ببخشد و در بحران‌های سخت دست آدمی را بگیرد. طمأنینه‌ ایمانی از مهمترین کمبودهای زندگی در دوران مدرن است و لذا ما چاره‌ای نداریم که دوباره از خدا دلجویی کنیم. خوب است با او وارد رابطه‌ای من_تویی شویم و به کفِ مومنانه زیستن قانع نباشیم.

* در بخشی از کتاب اشاره کرده‌اید که ایمان را فرادینی می‌دانید. درباره این نکته کمی توضیح بدهید چون از منابر و در برخی کتب درسی به ما گفته‌اند که ایمان پس از اسلام حاصل می‌شود.

البته من از تعبیر فوق‌شرایع و فوق‌پیامبران استفاده کرد‌ه‌ام. این‌ را نیز بگویم که سخن من در این اثر تماماً حول محور شرایع ابراهیمی؛ یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام می‌چرخید. استفاده‌ام از تعبیر «شرایعِ ابراهیمی» هم با توجه بود. اگر دقت کرده باشید من در مقدمه‌ کتاب از دین به معنای عام و خاص کلمه سخن گفته‎ام. در آنجا به تاسی از قرآن آوردم که ما چیزی به نام ادیان ابراهیمی نداریم. یهودیت، مسیحیت و اسلام همه شرایع یک دین‌اند، نه به تنهایی یک دین. آنها رودهایی‌اند که از سرچشمه‌ واحدی جاری می‌شوند، و نهایتا به دریای واحدی می‌ریزند. نمونه‌های متنی در این‌باره فراوانند و ما می‌توانیم به آنها استناد کنیم.

در قرآن ما می‌بینیم که این دین واحد اسلام نامیده شده است و البته مراد از اسلام هرگز شریعت خاتم پیامبران، حضرت محمد(ص) نیست. اسلام در اینجا به معنای آئین تسلیم است. همه‌ی پیامبران در قرآن تسلیم درگاه و اراده‌ خدا بوده‌اند و همه مسلمان خطاب شده‌اند. اینکه هر پیامبری باید مسلمانی پیشه کند، شرط اول قدم است، آغازگاه راهی کم رهروست. نباید از این گفته تصور کنیم که خداوند تنها اسلام مترادف با شریعتِ آخرین پیامبر(ص) را دین می‌داند و لذا بعد او خط بطلان بر روی دیگر شرایع الوهی می‌کشد. این نگاه انحصارگرایانه اصلا محلی از اعراب ندارد؛ حتی در کتاب مقدس خود مسلمانان نیز تایید نمی‌شود، ما مگر چه گلی بر سر خدا زده‌ایم که مستحق چنین امتیاز ویژه‌ای باشیم؟ آنها مگر چه خبطی کرده‌اند که اینگونه از چشم خدا بیفتند؟ از این روی، من فکر می‌کنم که دین یگانه و واحد است و هر شریعتی، بخشی از همان. این مراد من از معنای خاص دین است و چنانکه آوردم، با معنای عرفی و عام آن فرق دارد. این معنا فعلا محل کلامم نیست و به آن نمی‌پردازم.

انواعِ ایمان نداریم

اما این مقدمه‌ای بود برای پرداختن به سوال خوب شما؛ تا اینجا سخن من بارها گفته شده است و شاید تکراری به نظر برسد، من منکر این داوری نیستم. آنچه که شخصا بر روی آن مصرم و فکر می‌کنم دیدگاه تازه‌ای باشد، بیان این مدعاست که «ایمان نیز یکی‌ست»، ما انواعِ ایمان نداریم. سخن گفتن از ایمانِ یهودی، مسیحی و اسلامی برایِ من نامفهوم است. جهان را خدایان پر نکرده‌اند. خصوصا اگر این جهان، جهانِ شرایع ابراهیمی باشد. آنچنان که من درمی‌یابم ایمان یکی‌ست و این ایمان‌ورزی‌هاست که متکثر است. منِ مسلمان به گونه‌ای ایمانم را می‎‌ورزم و آن آقا یا خانم مسیحی، به گونه‌ای دیگر. همه‌ ما عاشقان معشوق مشترکی هستیم و به او ادای وفا می‌کنیم. مهم عاشقی با آن یار نازنین است، نه تشریفات و آداب و سنن.

حال، فکر می‌کنم پاسخ سوال شما روشن شده باشد. وقتی ایمان یکی‌ست دیگر سخن از تکمیل ایمان در عصر پیامبر(ص) بی‌وجه به نظر می‌رسد. آنها که چنین سخنی بر زبان‌شان جاری می‌شود، در پی مهندسی نظام الهی‌اند، چنان سخن می‌گوید که گویی از نوشته‌های خصوصی خدا در دفترچه‌ی یاداشت‌اش با خبرند، چنین خبرهایی نیست. ایمان موهبتی وجودی و درونی‌ست و لذا هنوز هیچ متری برای اندازه‌گیری آن ساخته نشده است، مگر آنکه مدعیان چنین سخنی از آسمان محکی به چنگ آورده باشند، به گواه خود قرآن همه‌ آنها که مومنانه زیسته‌اند، به سر منزل مقصود خواهند رسید و ترس و دلهره‌ای در این‌باره نخواهند داشت. ما نباید ایمان و ارزش‌های متعالی را دستاویز رقابت‌های عقیدتی خودساخته‌ قرار دهیم و اینگونه به جای هم‌زیستی به جان هم بیفتیم.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.