مردم شناسى در لبنان، پژوهشگران و موضوعات مورد مطالعه
به گزارش «مبلغ» به نقل از شعوبا، انسان شناسى یکى از شاخه هاى علوم انسانى است که خود شامل چندین زیرشاخه است مثل انسان شناسى فیزیکی، باستان شناسی و انسان شناسى فرهنگى که انسان شناسى فرهنگى گسترده ترین شاخه انسان شناسى براى محققان جهان عرب و به ویژه در لبنان است.
یکشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۰ گروه جامعه شناسى کشورهاى اسلامى انجمن جامعه شناسى ایران میزبان همایش بین المللی مردم شناسى در کشورهاى اسلامى بود. در این همایش سخنرانانى از اتیوپی، قزاقستان، لبنان و ایران هر کدام از جنبه هاى مختلف انسان شناسى را در کشورهاى خود مورد بررسى قرار دادند .
در این گزارش سعى داریم به سخنرانی دکتر «لبنى طربیه» استاد مردم شناسى دانشگاه لبنان بپردازیم.
به نظر او آنچه انسان شناسى را به عنوان یک زمینه تحقیق متمایز مى کند این است که اولا یک رویکرد کلى و جامع «holistic science» براى مطالعه انسان اتخاذ مى کند و با تکنیک هاى اتخاذ شده که عمدتا بر کار میدانی مربوط به مشاهده مستقیم و همزیستى با گروههاى مورد مطالعه و بررسى فرهنگ آنهاست متمرکز است. به نظر تایلور انسان شناسى مجموعه پیچیده اى از تمام دانش هاست، باورها، اعتقادات، هنرها، ارزش ها، قوانین، سنت ها، عادات و قابلیتهایى است که انسان به عنوان جزئی از جامعه به دست مى آورد. بنابراین مردم شناسى حوزه وسیعى از دانش انسان محور است.
به نظر دکتر «لبنى طربیه» توسعه این علم را بایستى در کشورهاى اروپایی و امریکا در آغاز قرن ۱۹ جستجو کرد که با اکتشافات اروپایی ها در قاره هاى دیگر همراه شد که آن را «egsotic» نامیدند.
هدف اعلام شده از این مطالعات عمق بخشیدن به دانش، درک فرهنگ، آداب و رسوم، مناسک و تشکیلات اجتماعى این اقوام بود با این هدف که استعمارگران ادعا مى کردند که به آنها کمک مى کنند تا با توسعه همراه شوند و به تمدن غربى برسند.
اما در واقع هدف این نبود بلکه هدف استفاده از این دانش براى کنترل این مردم و تسهیل روند استعمار بود.
بنابراین متوجه مى شویم که انسان شناسان اولیه مانند تیلور و مورگان تمایل دارند مردمى که در افریقا ملاقات کرده اند را به عنوان مثال با استفاده از بیانات نژاد پرستانه و برترى خود در برخورد با مردم مناطق تحت کنترل استعمار توصیف کنند.
اما اگر بخواهیم تطور این حوزه را در جهان عرب بررسى کنیم خواهیم دید که رویکردهاى برخى از محققان عرب و مسلمان از نظر مردم شناسى از نظر زمانى قدمت بیشترى دارد نسبت به آنچه که در جهان غرب شاهد بودیم.
رویکرد ما به آثار جهانگردان عرب همچون ابو عبدالله شمس الدین المقدسى (۹۴۷-۹۹۰م) ، ابوالحسن المسعودی (۸۹۷-۹۵۷م)، بیرونی (۱۰۴۸-۹۷۳م)، ابن بطوطه (۱۳۳۷-۱۳۰۷م) به وضوح نشان مى دهد که در نسخ خطى خود به موضوعات زیادى پرداخته اند و رویکردهاى انسان شناختى بسیارى دارند.
اما آیا همه اینها بدین معناست که مردم شناسى به عنوان یک زمینه علمى از طریق کار این جهانگردان در جهان عرب و اسلام در قرون ۱۶-۱۸ قبل از توسعه علم در غرب توسعه یافته است؟ آیا مى توانیم ادعا کنیم که این علم از طریق ابن خلدون، ابن بطوطه و دیگران در جهان عرب پدید آمده است؟ پاسخ این سوالات منفی است. دلیل آن صرفا علمى است یعنى بررسى دقیق ویژگى هاى علم یا حوزه دانش و نحوه شکل گیرى آن.
به نظر دکتر «لبنى طربیه» آنچه غربى ها در تعریف تکنیک هاى مردم شناسى و تبدیل آن ها به یک علم تخصصى انجام داده اند که در دانشگاهها تدریس مى شود کارى است که در جهان عرب توسعه نیافته است. بنابراین مردم شناسى اى که اکنون در جهان عرب مى بینیم توسعه نیافته و در دانشگاهها و مؤسسات عربى شکل نگرفته است بلکه فقط امتداد آنهایى است که در غرب تاسیس شده است. این استعمار بود که مؤسسات آموزشى نوین را در جهان عرب تاسیس کرد لذا دانشگاههاى عربی که بعدا استقلال خود را به دست آورده اند چیزى جز ماحصل دانشگاههاى مشابه غرب نبودند و بخش هایى را براى تخصص هاى مختلف باز کردند از جمله مردم شناسى.
انسان شناسان در جهان عرب
همانطور که فوکو و بوردیو مى گویند ما نمى توانیم پیشرفت هر علمى را خارج از نظام قدرت درک کنیم. دانش، قدرت موجود را بازتولید مى کند و هرکس داراى قدرت باشد، اوست که مفروضات علمى را تدوین مى کند و تعمیم مى دهد.
بنابراین نمى توانیم توسعه حوزه هاى دانش از جمله مردم شناسى در جهان عرب را خارج از این چهارچوب درک کنیم. در تجزیه و تحلیل آثار مردم شناسى در جهان عرب مى بینیم که تحقیقات در مورد فرهنگ عرب نشان مى دهد که بیشتر آنها تحت تاثیر نیروهاى استعمار بودند.
مردم شناسى در لبنان
نگاهى به مردم شناسى در لبنان به عنوان یک رشته تخصصى نشان مى دهد که ۳ دانشگاه مردم شناسى را آموزش مى دهند. دانشگاه امریکایی بیروت، دانشگاه سن جوزف و دانشگاه دولتى لبنان.
او در ادامه مردم شناسان لبنانى را به ۴ دسته تقسیم مى کند:
کسانى که در دانشگاههاى غرب مردم شناسى خوانده اند و در غرب تدریس کرده اند.
کسانى که در دانشگاههاى غربى تحصیل کرده اند اما تدریس را در دانشگاههاى لبنانى و غربی انجام داده اند.
کسانى که در دانشگاههاى غربی درس خوانده اند اما فقط در دانشگاههای لبنانى تدریس کرده اند.
کسانى که فقط در دانشگاه لبنان درس خوانده اند و فقط در دانشگاه هاى لبنان تدریس کرده اند.
او در خصوص گروه اول به «سعاد جوزف» متولد ۱۹۴۳ اشاره کرد. نمونه دوم را در آثار «فؤاد اسحق خورى» متولد ۱۹۳۵ بررسى کرد. در مدل سوم پروفسور «مها کیال» متولد ۱۹۵۵ را مثال زد و در مدل چهارم به پروفسور «عاطف عطیه» متولد ۱۹۵۰ پرداخت.
او در تحلیل خود از ایده بوردیو و سرمایه فرهنگى که به نوبه خود بر تولید دانش و شکل گیرى نظام معرفتی محققان تاثیر مى گذارد اشاره کرد. به نظر او گروه اول به نمایندگی «سعاد جوزف» بیشترین نزدیکى را به آراء شرق شناسان دارد و به ترتیب در مدل هاى دیگر نگاه شرق شرق شناسى کمرنگ تر مى شود.
بدین ترتیب پیشینه علمى این اساتید و مکانى که در آن تحصیل و تدریس کرده اند بر انتخاب حوزه هاى تحقیقاتى آنان تاثیر مستقیمى داشته است.