استخراج مبنای قرآنی زیارت براساس الگوی دیدار یوسف(ع) با برادرانش
مبلغ/ سیدمجتبی حسینی ضمن اشاره به آیاتی از سوره یوسف(ع) بیان کرد: این آیات نشان میدهد که اگر انسان خطاکار ابتدا به خداوند توجه داشته باشد و سپس نسبت به خطای خود اعتراف کند و شهادت دهد او ضعیف و خداوند قوی مطلق است در این صورت ملامتی بر او نیست و بر همین اساس میتوانیم دیداری که برادران یوسف(ع) با وی داشتند را به مقوله زیارت ائمه(ع) هم گره بزنیم و مبنای قرآنی زیارت را از همین آیه برداشت کنیم.
به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا، جلسه تفسیر قرآن سیدمجتبی حسینی؛ پژوهشگر دین، شب گذشته به صورت مجازی برگزار شد و نکاتی درباره برخی آیات سوره یوسف(ع) ارائه شد که در ادامه متن آن را میخوانید؛
«قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَإِنْ کُنَّا لَخَاطِئِینَ * قَالَ لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ * اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ».
اولین نکته این است که اعتراف به خطا نخستین قدم است که نشان میدهد اینها دارند به راه درست وارد میشوند. البته روشن نیست که همه برادران این را گفته باشند؛ چون یوسف(ع) میگوید همه خانواده را بیاورید اما در آیات بعد مشخص است که گویی یک عدهای نزد پدر مانده بودند که یعقوب(ع) به آنها میگوید بوی یوسف(ع) را استشمام میکنم، به هر حال در اینجا همه حضور ندارند.
نخستین گام در توبه اعتراف است
بنابراین اولین قدم اذعان به خطاست و در توبه هم مهمترین مرحله، مرحله اعتراف است. ما به طور معمول توبه میکنیم؛ یک ذکری میگوییم و این اثر دارد اما یک وقت میخواهیم از یک موضوع توبه کنیم که مهمتر است. در استغفار، نخستین قدم اعتراف است. روز عرفه هم روز اعتراف است و دعای عرفه را که ببینید این مرحله اعتراف در آنها پُررنگ است. البته این اعترافها به نیاز و ضعف و ناتوانایی است و نه گناه. از اینرو اعتراف به ضعفهای خود و بزرگی خدا باب اول در توبه است؛ لذا برادران یوسف(ع) نیز اینطور رفتار کردند.
حال شما هم تصور کنید که خدمت یوسف(ع) رسیدهاید و اعتراف کردید. یوسف(ع) چه چیزی بگوید بهتر است؟ یا مثلاً شما تصور کنید نزد یکی از ائمه(ع) رفتهاید، حال آنها چه باید بگویند؟ اگر آنها در چنین وضعیتی بگویند بالاخره «گذر پوست به دباغخانه افتاد» بسیار طبیعی است و ما هم میگفتیم که کار درستی است. اما میگوید: «لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ»؛ امروز برای شما ملامتی نیست و کسی هم در مورد «الیوم» چیزی نگفته است. برخی گفتهاند که فلان روز بوده است و … اما قرآن میگوید «الیوم». لازم نیست به تقویم نگاه کنیم؛ چون این روز، روز زیارت یوسف(ع) است. امروز که شما با این حال و دیدگاه و زاویه به زیارت یوسف آمدید میگوید: «لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ».
چرا زیارت کردن خلاف قرآن نیست؟
اینها را میگویم که حواسمان باشد نگوییم زیارت کردن خلاف قرآن است. شما توجه کنید که برادران یوسف(ع) تا این روز چه کار مثبتی کردند که یوسف به آنها میگوید: «لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ». فقط گفتند ما گناه کردیم و یکی هم اینکه گفتند: «تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا». این «الیوم» برای شب جمعه بودن و … نیست که بگوییم زیارت فقط برای شبهای جمعه است بلکه اگر حال خوشی دست داد میتوان زیارت کرد. اینکه چه روزی زیارت بکنیم حواشی است و مهم، اصل زیارت است و امروز که به زیارت رفتید و اعتراف کردید، اهمیت دارد. اینکه انسان به ولی خدا بگوید «تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا»؛ یعنی قبول کردهاید که شما با آن ولی خدا تفاوت دارید. اینکه میگویند اگر به زیارت امام حسین(ع) بروید بهشت بر شما واجب میشود را هم باید به همین صورت فهمید. شما در زیارت میگویید ولی خدا با ما متفاوت است و دوم اینکه ما گناهکار هستیم.
توجه کنید که برادران یوسف(ع)، او را به چاه انداختند و بعد او را فروختند اما در ادامه وقتی اعتراف کردند، یوسف(ع) هم به آنها گفت «لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» که همه اینها امیدبخش است. همچنین اینجا هم سخن از خداوند است و یوسف(ع) بدون خدا ارزشی ندارد و به خاطر همین، خداوند مطرح میشود. از اینجا بهبعد است که برادران یوسف(ع) مهم شدند و میگوید: «لَقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ». در حقیقت، برادران یوسف(ع) متوجه شدند که چرا پدرشان به یوسف(ع) بیشتر احترام میگذاشت و دیگر اینکه اعتراف کردند. یوسف(ع) در این زیارتها اینها را برده و آورده و یک کاری با اینها کرده که خودشان هم نمیفهمند اما تأثیر خود را میگذارد.
نمیدانیم یوسف(ع) چه کاری انجام داد اما به هر حال روی اینها کار کرد و بالاخره طوری اینها را ورز داد که در این زیارت آخر از خدا شروع کردند و گفتند «تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا»؛ یعنی اول خدا را گفتند و بعد به یوسف(ع) رسیدند و این ادب را رعایت کردند. حال که اینطور شد، یوسف(ع) هم میگوید امروز که به این نقطه رسیدید ملامتی هم بر شما نیست و در ادامه هم دارد که خدا میبخشد و این یعنی یوسف(ع) هم بخشیده است.
بنابراین، «الیوم»، «الیوم» استغفار و زیارت و عارفا بحقه، زیارتکردن است. از اینرو وقتی با این رویکرد به زیارت بروید میبینید که محتوای زیارت، قرآنی است و همهچیز هم به خدا منتسب میشود. در عبارت «ثارالله» که در مورد امام حسین(ع) میگوییم هم، اگر «الله» را برداریم مطلقا ارزشی پیدا نمیکند. ما امام حسین(ع) را قبول داریم؛ چون «ثارالله» و «ولیالله» است و به خدا انتساب پیدا میکند.
نکاتی در باب رمز و راز پیراهن یوسف(ع)
اما در آیه بعد فرمود: این پیراهن من را ببرید. دو نکته در اینجا وجود دارد؛ اولا اینکه در این سوره چند بار از پیراهن یوسف(ع) سخن به میان آمده است؛ یکبار که برادران برای پدرشان یک پیراهن خونی بردند و گفتند او را گرگ خورده است. یک پیراهن هم بود که همسر عزیز مصر پاره کرد و پیراهن دیگر هم در این آیه آمده است. پس داستان این پیراهن بسیار مهم است. نکته جالب این است که این پیراهن یوسف(ع)، بسیار باصفاست و در همهجا میآید و کمک میکند و حتی آنجا که خواستند سندی برای پدر ببرند، آن پیراهن بود. اینها میخواستند با این پیراهن اثبات کنند که یوسف(ع) را گرگ خورده است. جالبتر این است که این پیراهن به یعقوب(ع) رساند که یوسف(ع) نمرده است؛ چون خونی که روی آن بود خون یوسف(ع) نبود. بنابراین اگر قرار باشد یک پیراهن کار الهی بکند میکند.
در داستان زیارت هم اینطور است و باید بگوییم ضریح ائمه(ع) هم چون منتسب به خداست ارزش دارد. پیراهن هم برای یوسفی است که «ولیالله» است و این پیراهن یوسف(ع) حتی به خلافکاران هم کمک کرد و برایشان سند شد و همان سند به یعقوب(ع) هم کمک کرد و فهمید یوسف(ع) زنده است.
پیراهن بعدی آنجا بود که زلیخا پارهاش کرد و اتفاقا موجب شد که یوسف(ع) نجات پیدا کند و تهمت زنا از زلیخا را هم پاک کرد. سوال این است که این خانم که خواست این کار را بکند اما نکرد چطور میخواست ثابت کند که این کار را نکرده است؟ در حقیقت همین پیراهن اثبات کرد و ثابت شد که او دروغ میگوید. به دیگر سخن، زلیخا میگفت یوسف(ع) قصد داشت به من خیانت کند اما وقتی این زن دروغ میگوید؛ یعنی خیانت اتفاق نیفتاده است و در انتها مشخص شد که درست است که لغزشی صورت گرفته، اما آن خطا انجام نشد و پیراهن یوسف(ع) این را ثابت کرد.
اما در ادامه به سومین پیراهن میرسیم که چشم یعقوب(ع) را بینا کرد و در اینجا هم پیراهن مهم نیست، بلکه انتسابش به خداوند مهم است و اتفاقا انتساب اصلا فیزیکی نیست. عالم بر اساس انتساب است و اینطور است که یوسف(ع) میگوید این پیراهن من را ببرید. البته یکی از پارادوکسهای قضیه این است که اگر بناست شما بینا شوید، نباید چیزی روی چشم شما باشد اما اینجا میگوید این پیراهن را روی صورت بیندازید.
همچنین «یَأْتِ بَصِیرًا» هم دو معنا دارد؛ یکی اینکه بگوییم بصیر میشود و یکی هم اینکه بصیر میآید که معنای بصیر و بصیرت هم بسیار مهم است و با یک پیراهن بصیرت پیدا میکند. البته که تاکنون هم سخنی در نابیناشدن یعقوب(ع) نیست بلکه میگوید چشمان یعقوب(ع) از حزن به سفیدی رفت. بله، یعقوب(ع) در این وضعیت نمیتواند ببیند اما در برابر «ابیضت» نگفت سیاه شد بلکه گفت بصیرت پیدا کرد؛ بنابراین این پیراهن بسیار مسئله مهمی است که در چندجا کارکردهای مختلف دارد و به آن اشاره کردیم.