تبدیل الهیات حاملی خفیف به شدید در جمهوری اسلامی
مبلغ/ عضو هیئت علمی مرکز علوم دینی هارتفورد آمریکا بیان کرد: با برآمدن نگاه سیاسی جدید و تأسیس دولتهای ملی، مفاهیم کلامی قبل به مفاهیم سیاسی ترجمه میشوند و این امر را در تاریخ اندیشه و خداشناسی ایران هم میبینیم. اینکه دوازده فروردین آغاز حکومت الله بر زمین است، یعنی چیزی که نزد مجتهدان الهیات حاملیِ خفیفتری تلقی میشد تبدیل به یک الهیات حاملی بسیار قوی و شدید و مشدد شد.
به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا، نشست «خدای اهل تهران؛ برداشتهای مختلف از دوران قاجار تا جمهوری اسلامی» شب گذشته، با سخنرانی حسین کمالی، عضو هیئت علمی گروه مطالعات اسلامی مرکز علوم دینی هارتفورد آمریکا و به همت انجمن علمی دینپژوهی ایران به صورت مجازی برگزار شد که در ادامه مشروح آن را میخوانید.
مهمترین و جدیترین صورت مسئله واسطه آنجا رو میآید که مبنا و اساس و محور بر وجود خدای واحد باشد که هم آفریدگار جهان است و هم امر و ارادهاش در جهان جاری و نافذ است. اینجا به اصطلاح با مسئله الهیات حاملی روبهرو میشویم. نظریهای که در پی تبیین محمل و مجرای انتقال و نفاذ امر الهی در جهان آفرینش است. البته مطمئن نیستم که تعبیر الهیات حاملی اصطلاح مناسبی باشد؛ اول اینکه مردد هستم که چقدر رساننده معناست و دیگر اینکه نمیدانم آیا به گوش، خوش مینشیند یا خیر. بنده اصطلاح الهیات حاملی را بر الهیات نیابتی یا وساطتی که گاه به کار میرود ترجیح میدهم. اصطلاح هرچه باشد، الهیات حاملی به معنای گفتهشده به خصوص کاوش تاریخی در بررسی نظرهای گوناگون و نظریههای رقیب مهم است و این یکی از ایدههای شکلدهنده پژوهشی است که از اوایل ۱۳۹۰ آغاز کردم و سرانجام بخشی از آن در قالب کتاب «خداشناسی اهل تهران» در سال ۱۳۹۷ به چاپ رسید.
مروری بر نحوه نگارش خداشناسی اهل تهران
پیش از برشمردن برخی از این نظرها و نظریهها باید به یک نکته اشاره کنم و آن اینکه نوشتن «خداشناسی اهل تهران» نتیجه یک پژوهش تاریخی یا کوششی در پژوهش تاریخی بوده که با توجه به گزارشهای تاریخی از گروههای اجتماعی مختلف از تهران در دو سده اخیر فراهم شده و محور اصلی کتاب مفهوم خداست. در سالهای اخیر پژوهشهای ارزشمندی به خصوص در آمریکا در مورد تاریخ دو سده اخیر ایران انجام شده و شایسته است به سه اثر اشاره کنم: کتاب افسانه نجمآبادی با عنوان «زنان سیبیلو و مردان ریشو؛ جنسیت و تشویش جنسی در مدرنیته ایرانی»، کتاب محمد توکلی با نام «بازآرایی ایران؛ شرقشناسی، غربشناسی و تاریخنگاری» و کتاب علیرضا دوستدار با عنوان «ماوراییهای ایران؛ جستاری در علوم جدید اسلام و امور غریبه».
این سه کتاب در رویکرد و روش تفاوتهای مهمی با یکدیگر دارند؛ ویژگی مشترک آنها یکی قوت کاوشهای مفهومی – نظری است و دیگری اندیشیدن تاریخی در باب مفاهیمی که گاه از سر غفلت نزد عامه فاقد تاریخ انگاشته میشود؛ مانند مفهوم جنسیت، ایران و ماوراء. هر سه کتاب از این مجموعه چارچوب دین و دولت در ایران را رها کردهاند و ما را هم به رهایی از آن دعوت میکنند؛ همان چارچوبی که از دهه ۱۳۳۰ به بعد مدتها بر مطالعات تاریخی مربوط به ایران و ایرانشناسی سیطره داشته است.
نکته دیگر اینکه مفهوم خدا بسیار مهم است و به رغم اهمیت، در مطالعات اسلامی کمتر محور کاوشهای تحلیلی، مفهومی و تاریخی واقع شده است. منظور من از کاوش تحلیلی، مفهومی و تاریخی غیر از پشت سر هم آوردن عنوان نظریههای مختلف کلامی و فلسفی و برشمردن نام قائلان به آن نظریهها و دادن اطلاعات کتابشناسی در مورد آنهاست؛ چون آثار و تتبعاتی یافت میشود و به جای خود، اطلاعرسان و سودمند است. منظور من بیشتر یافتن پیوند میان مفاهیم و بستر اجتماعی تکوین مفاهیم و عرضه چنان چشماندازی از فضای تفکر است که نسبت یا تناسب تاریخی مفاهیم را با ساحت زیست اجتماعی تاریخی نزد انسانها برجستهتر کند.
خدا در اندیشه مسلمین؛ موضوعی کمتر پرداختهشده
بیش از ۱۰ سال قبل که آماده کردن مواد درسی برای کلاسی با نام «خدا در اندیشه مسلمین» را برعهده گرفتم، متوجه فقدان یا کمبود منابع لازم در این باره شدم، به خصوص منابعی که از عربی و فارسی و احیاناً زبانهای دیگر به انگلیسی ترجمه شده باشد. کتاب «خداشناسی اهل تهران» کوششی بوده است برای کاستن از آن کمبود. هنوز هم راغبم و آرزو دارم مجموعه مفصلتری در متون را، که در تدریسِ چنین درسی رساتر و جامعتر باشد، گردآوری و ترجمه و تألیف کنم.
کاوش تاریخی در مورد مفهوم خدا بنا بر فرض من در این کتاب، کلید فهم تاریخ و دگرگونیهای عقیدتی و اجتماعی است. در ضمن چنین کاوشی، به این نکته رهنمون میشویم که در بررسی نظرهای گوناگون و نظریههای رقیب در باب اینکه حامل یا واسطه انتقال اراده و امر خدای واحد در جهان خلقت چیست، طیفی از پاسخها در دست هستند. برخی برداشتها از الهیات حاملی، مشدد است و برخی دیگر خفیف. در منطق گاه تعبیر قوی و ضعیف را برای رساندن این معنای مشدد و خفیف در نظریههای منطقی به کار میبریم.
الهیات حاملی شدید و خفیف در میان مسیحیان و کلیمیان
برای توضیح باید به چند مثال اشاره کنم؛ در سِفر تثنیه، از اسفار پنجگانه تورات، بیانی در باب هفتم فقره ششم وجود دارد که میگوید شما قوم مقدس نزد پروردگارتان اِلوهیم هستید. پروردگارتان الوهیم، شما را از میان تمام مردمان روی زمین برگزیده و ذخیره خویش ساخته است. این فقره در الهیات مسیحی و در الهیات کلیمی اهمیت بنیادینی دارد. البته برداشت کلیمیان و مسیحیان از این فقره منطبق بر هم نیست و تفاوت بنیادینی دارد. کلیمیان و مسیحیان خود را قوم برگزیده نزد خدا میدانستند و معنا و مقتضای این برگزیدگی گاهی چنین فرض میشده است که این قوم یا آن دیگری، مجرا و حامل امر و اراده خدا در جهان هستند. این تعبیر یا تفسیر مشدد از فقره ششم در باب هفتم سفر تثنیه است. تعبیر یا تفسیر مشدد نه فقط پشتوانه و بهانه تبعیض قومی و مذهبی بوده، بلکه به خصوص با اعمال قدرت قاهره توأم شده و تبعات سیاسی و اجتماعی عجیبی داشته است و همچنان دارد. نمونه امروزی آن روشن است و نمونه تاریخی آن هم در جنگهای صلیبی و در پدیده استعمار و بردهداری و… دیده میشود.
نزد مسیحیان، تعبیر یا تفسیرهای خفیفی از این فقره هم پدید آمده و مورد تأکید قرار گرفته است. به جای اینکه برگزیدگی را چیرگی مادی و فرهنگی بر اقوام دیگر بجویند، اکنون عدهای از دینداران مسیحی و گاه کلیمی میکوشند که به گشایش فروبستگیها همت کنند و در سالهای اخیر این رویکرد موجب تقویت گفتوگوها بین ادیان شده است. یک نمونهاش اینکه در اواخر ماه جاری میلادی قرار است یک متخصص یهودی در مورد هاجر صحبت کند و من هم میخواهم هاجر را در سنت اسلامی معرفی کنم که او زنی بود که در تورات و انجیل از برگزیدگان نبود و این موجب تبعیضهای فراوان شده است.
خوانش خفیف و شدید از الهیات حاملی در ایران
در ایران هم خوانش مشدد و خفیفی از الهیات حاملی را داشتهایم. برای نمونه لقب «ظِل الله»؛ یعنی سایه خدا را نه فقط شاهان سلسله قاجار برای خود داشتند، بلکه از دیگران هم میطلبیدند که چنین کنند و مشروعیت سیاسی آنها وابسته به این بود که شاه، مجری و حامل امر و اراده الهی باشد. علاوه بر درباریان، علمای نامدار هم در اطلاق این عنوان به شاهان همسخن بودند و اعتراض مبنایی در کار نبود. میتوانیم بگوییم که با صورتی از الهیات حاملی مشدد روبهرو هستیم که شخص سلطان و حاکم سایه خدا و حامل امر و اراده الهی انگاشته میشود و با گذشت زمان حتی تصدیق و تصور این الهیات حاملی در امر سیاسی برای امروزیها دشوار یا شاید کراهتآور باشد.
انقلاب مشروطه نقطه عطف حیات سیاسی بود که مبانی الهیاتی داشت و به پیامدهای الهیاتی هم منجر شد. یکی از پیامدها پایین کشیدن حاکم از مقام ظلاللهی و همردیف کردن شاه با رعیت بود. ماجرای مخالفتهای شاه در واکنش به چنین کوششی را میتوان در قتل مشروطهخواهان دید. واقعیت اجتماعی امری تشکیکی و دارای مراتب است و وضعیت امروز همانند دو قرن پیش نیست و همواره باید به اختلافها توجه کرد، اما نکته اینجاست که در جلب توجه به عزم فرونهادن تعبیر یا تفسیر مشدد از الهیات حاملی است که حاکم سیاسی را در مقام ظلاللهی مینشاند و مبنا قرار دادن مفروضات دیگری که کارآمدی و اجرای قانون و ایجاد برابری و برادری را در پناه قانون خواستار میشد که البته این قانون هم پیچیدگی داشت.
باید مطلبی را بیان کنم که دینپژوهی علمی مقدم بر آنکه جنبه ارزشگذارانه داشته باشد، معطوف به شناخت است و قبل از آنکه به زدن مهر «باطل شد» اقدام کنیم و ارزشداوریها را در قالب تعابیر غالیانه و … ارائه کنیم، بهتر این است که روش دیگری را اتخاذ کنیم. به نظر بنده استفاده از چنان تعبیری مانند خرافه برای دینپژوهان بیشتر از آنکه بیانگر شناخت علمی باشد، در وهله نخست نماد فرونهادن روش و زبان دینپژوهی است و گاهی هم کاربرد این تعابیر از نوعی اراده معطوف به قدرت پرده برمیدارد.
اصولیون در زیارت جامعه خدشه نمیکردند
«المستقرین فی امر الله» یعنی کسانی که جایگاه آنها در امر خداست. همچنین در زیارت جامعه کبیره، ائمه(ع) را اولیالامر و جانشینان خدا در زمین میداند و نیز امامان(ع) در بین مردم حضور دارند و اینها به ائمه(ع) تفویض شده است. شیخ احمد و پیروان او به الهیات حاملی مشدد قائل بودند و امر خدا را در استنباطهای اصولی نمیجستند. اصولیون در ابتدا شیخ احمد را قبول میکردند اما هرچقدر برداشتهای الهیاتی او روشنتر میشد، تردید اصولیون هم فزونی مییافت، تا اینکه در قزوین محمدتقی برقانی او را تکفیر کرد.
نکته این است که این نزاع گذشته از ماجرای کیش نو و درهمتنیدگی آن پدیده با سیاستِ وقت، در اختلاف بنیادین با الهیات حاملی ریشه داشته است. اغلب اصولیون در زیارت جامعه خدشه نمیکردند و با تمسک به مقوله توثیق به غیر ادله سنن، وثاقت آن را قبول داشتند اما از برداشتهای شیخ احمد فاصله میگرفتند و بیشتر به سکوت میگذراندند. اصولیون از جمله شیخ فضلالله نوری در تهران و … تأکید میکردند که در غیاب امامان معصوم(ع) سرپرستی مردم برعهده مجتهدان است که اینها استنباطکنندگان امر و حکم خدا به شمار میروند. از این رو الهیات حاملی مجتهدان خفیفتر از الهیات حاملی شیخیان بوده است.
در سالهای اخیر نامدارانی مانند سیداحمد کسروی و پس از آنها نعمتالله صالحی نجفآبادی که در حد اجتهاد بودند تعابیر مندرج در زیارت جامعه را مردود و شرکآمیز دانستند و برخی دیگر هم با آنها همنظر هستند و اکنون هم این نظرات مطرح است اما انگیزه من در کتابم عرضه گزارشهای تاریخی است نه داوری کلامی، فلسفی و الهیاتی.
دینپژوهی علمی مقدم بر ارزشداوری است
باید مطلبی را بیان کنم که دینپژوهی علمی مقدم بر آنکه جنبه ارزشگذارانه داشته باشد، معطوف به شناخت است و قبل از آنکه به زدن مهر «باطل شد» اقدام کنیم و ارزشداوریها را در قالب تعابیر غالیانه و … ارائه کنیم، بهتر این است که روش دیگری را اتخاذ کنیم. به نظر بنده استفاده از چنان تعبیری مانند خرافه برای دینپژوهان بیشتر از آنکه بیانگر شناخت علمی باشد، در وهله نخست نماد فرونهادن روش و زبان دینپژوهی است و گاهی هم کاربرد این تعابیر از نوعی اراده معطوف به قدرت پرده برمیدارد.
در سالهای گذشته کِشمکش سیاسی و اجتماعی میان طرفین درگیر از جمله با تخطئه برداشتهای الهیاتی طرفین در مورد مجرا و محمل انتقال اراده و امر خداوند در اجتماع مرتبط بوده و در نهایت هم حذف اجتماعی با حذف نظام خداشناسی همعنان بوده است. فروکاستن فرایند تو در توی فکری، فرهنگی و الهیاتی، که تقابل میان مشروطهخواهان و مشروعهخواهان بود، از اساس فروکاهشی سست و ضعیف است. به تعبیری که در کتاب «انواع تبارشناسی دین» آمده است کار ما فراتر از ارزشداوری کاوش در تکوین، تکون و تبارشناسی است و به خصوص تبارشناسی تاریخی مفاهیمی که ممکن است نزد عموم فاقد تاریخ انگاشته شود و راهبرد مقایسهای میان پدیدههای مشترک در ادیان هم در دینپژوهی اهمیت بالایی دارد. به لحاظ تاریخی در کشور ما سرانجام رویکرد برآمده از فضلالله نوری قوت گرفت، گرچه رویکرد مقابل آن هم از بین نرفت و کلا در تحولات سیاسی نیم قرن اخیر میبینیم که عمل به احکام و نیز احکام را آیینهدار و مجرا و حامل امر خدا دانستن در جهان ما قدرت گرفته و بیش از پیش توانمندی یافته است.
تبدیل الهیات حاملی خفیف به شدید
یک متفکر فلسفه سیاسی آلمانی، «کارل اشمیت»، گفته است که در تاریخ اروپا با تأسیس دولتهای ملی، یعنی با برآمدن نگاه سیاسی جدید و تأسیس دولتهای ملی یا کشورها، مفاهیم کلامی قبل به مفاهیم سیاسی ترجمه شد و این را در تاریخ اندیشه و خداشناسی در ایران هم میبینیم. اینکه در صحیفه نور آمده است که دوازده فروردین آغاز حکومت الله بر زمین است، به گمان بنده نمونه روشنی از تبدیل مفاهیم کلامی و ترجمه آنها به مفاهیم سیاسی شمرده میشود؛ یعنی چیزی که نزد مجتهدان الهیات حاملیِ خفیفتری تلقی میشد تبدیل به یک الهیات حاملی بسیار قوی و شدید و مشدد شد و حامل اراده خداوند و حکم خدا در جهان، نه فقط تکتک مجتهدان، بلکه یک حکومت و یک کشور و یک دولت ملی شد. کسانی که در زمان جنگ بودهاند میدانند که جنگ بین اسلام و کفر شمرده میشد و یک طرف حق و طرف دیگر باطل بودند. البته مراد من فقط گزارش تاریخی و اشاره به مبنای الهیاتی است که چطور حکومت و دولت تبدیل به مجرای اصلی اجرای امر خداوند تبدیل شد.
نکته دیگر اینکه تعبیر تبارشناسی تاریخی غیر از مطالعه سیر تاریخی است. سیر تاریخی هم نسبتا خطی و یک امر مستقیم است، اما وقتی از تبارشناسی صحبت میکنیم، پدیده تضاد را هم در نظر داریم؛ یعنی فقط یک خط نیست که از شیخ فضلالله به جمهوری اسلامی ختم شود. تأسیس دولت جدید در ایران به خصوص پس از انقلاب و در جریان جنگ شدت گرفت و نقش حکومت به عنوان حامل حکم الهی تقویت شد. یکی از عناصری که به این مسئله مربوط نبود، اما باید به آن اشاره کنیم، وارد شدن علم جدید در تاریخ و فرهنگ ایران است و مراد من علوم طبیعی است. به یک معنای مهم، علوم طبیعی نوین با علوم پیشین تفاوت بنیادینی داشت و مفهوم طبیعت یک دگرگونی اساسی پیدا کرد و این امر پیامدهای مهمی در مسئله الهیات حاملی داشت.
در انتها باید بگویم که در گذشته میگفتند هرکه خود را شناخت، خدای خود را شناخت، اما من از طرف دیگر به این قضیه نگاه کردم و با خود گفتم بنگر خدایت کیست تا ببینی کیستی؛ بنابراین در شناخت وضعیت کنونی ایران و در اندیشیدن به آینده ایران یکی از مفاهیم کارساز و کلیدی مفهوم خداست. آیا خدا قبول میکند کسی پشت احکام مخفی شود؟ آیا خدا قبول میکند که افراد دعوی خدایی کنند؟ و دهها پرسش دیگر که میتواند حول این مسئله مطرح شود.