درباره عوامل حجابهراسی در غرب؛ حجاب دشمن هویت غربی!
مسلمانان در غرب
به گزارش «مبلغ» به نقل از شعوبا، در ۱۵ جولای سال گذشته، دیوان دادگستری اروپا در لوکزامبورگ، حکمی را صادر کرد مبنی بر اینکه منع حجاب اسلامی در محل کار، ذیل مقوله تصمیمات نژادپرستانه علیه اقلیت مسلمان قرار نمیگیرد، بلکه این امر به جلوگیری از نزاعات اجتماعی کمک میکند. این حکم، گامی جدید در راستای سختگیری اروپا بر زنان مسلمان محجبه به شمار میآید؛ اقدامی مسبوق به سابقه که کشورهایی مانند فرانسه، آلمان، بلژیک و… همانند آن را سابقاً در پیش گرفتهاند. منع استفاده از نقاب و محروم ساختن زنان محجبه از برخی حقوق عادی مانند تحصیل، کار و ورزش از جمله این اقدامات میباشند. این شیوه از مواجهه غرب با حجاب، حاصل امروز و دیروز نیست، بلکه عارضه انباشتهای فکری میباشد که اروپاییان طی قرون متمادی از اسلام و شرق برساختهاند.
استشراق از پشت نقاب
نمیتوان بهصورت دقیق تاریخ انتشار تصویر کلیشهای منفی پیرامون حجاب در دولتهای غربی را معین کرد اما بههرحال این ایده در طی قرن ۱۹ گسترش یافت. هرچند دراینبین صداهای مخالفخوانی نیز در برابر این کلیشهسازی وجود داشت! اروپا، شرق را به چشم مکانی نامأنوس و وحشی که بربریت و قساوت در آن رایج است و درعینحال لبریز از کامجوییهای شهوانی و بیبندوباریهای بی حد و مرز جنسی میباشد، مینگریست. در نیمه اول قرن ۱۹، جریان هنری رمانتیسم، هم مسیر با استشراق به ترسیم چهرهای نوین از شرق پرداخت. عده زیادی از پیروان این مکتب، به جستوجوی شرقی پرداختند که سرشار از عشق و زیبایی و رمانتیسم میباشد؛ لذا غرب به آفرینش شرق نوینی برخاست که رؤیاهای توسعهطلبان در سر دارد و آمدن آن شوالیه اروپایی را برای نجات دادن زیبایی مبهم و دستنیافتنیاش، به انتظار نشسته است.
بدن زنانه از منظر زیبایی و غریزه در نقاشی های مستشرقین، حضور چشمگیری داشته است. در نوشته های کلاسیک استشراقی نیز توجه ویژه ای به بدن زن عرب شده است؛ اهتمام نویسندگانی چون آندره ژید و ویکتور هوگو به زیبایی های نهفته زن شرقی و ماجراجویی های جنسی او، دیدگاه اروپا نسبت به زنان شرق را تشکیل داد. گوستاو فلوبر شخصیت ملکه سبا را هنگامی که تلاش دارد ناسک را با شیوه های حیله گرانه فریب دهد، این چنین به تصویر می کشد: «من صرفا یک زن نیستم. من تمام جهانم؛ پس آن زمانی که لباس از تنم بیفتد، معماها و رازها کشف می شوند و هنگامی که بدن مرا به دست آوری، آن چنان شادی تو را در بر می گیرد که شادی به دست آوردن سرزمینی در گوشه ای از کره خاکی، در برابر آن هیچ است!»
ورود به دنیای زنان شرقی به این آسانی ها نبود، بلکه حضوری سیاسی و تسلطی نظامی می طلبید که با بشارت غرب و شوالیه های آن همراه بود؛ همان هایی که قرار بود زن شرقی را از زندان حجاب برهانند. از این رو، استشراق خود را برای یک جنبش استعماری آماده می ساخت و به آن وجهه ای تمدنی بخشید که بنا بود شرقِ عربیِ اسلامیِ غریق در خرافات و عقب ماندگی و پوچی را نجات دهد. جریان استعماری، حجاب را وسیله ای در خدمت افیون زنان به شمار آورد؛ به گونه ای که زن شرقی تنها در صورتی به پا خواهد خاست و آزاد خواهد شد که از افکار غربی پیروی نماید. بنابراین حجاب بر اساس سازوکار استشراقی، به مثابه عامل انحطاط زن انگاشته می شد.
نویسنده کانادایی کاترین بلوک در کتاب خود «دیدگاه غرب نسبت به حجاب» داستان وکیلی را نقل می کند که در الجزایر اقامت گزیده و حسب طبیعت شغلش، می تواند زنان را بدون نقاب ببیند. او در سخن با یکی از همکارانش اینچنین می گوید: مردان الجزایری، به خاطر پوشاندن این نمونه های شگفت انگیز زیبایی، گنه کارند. مردمی که چنین گنجینه هایی از در و گوهر دارند، باید آن را به همگان نمایش دهند. اگر راهی نیست، باید آنها را مجبور کرد! این صرفا آرزوی یک وکیل برای به نمایش گذاشتن زیبایی شرقِ بدون حجاب در برابر دیدگان غرب نبود، بلکه سازمان های فرانسوی موجود در الجزایر، زنان را به کشف حجاب تشویق نمودند. در ۱۷ می ۱۹۵۸ تعدادی از فرماندهان نظامی فرانسوی به همراه همسرانشان، جشنواره ای را موسوم به «جشنواره کشف حجاب» ترتیب دادند که طی آن برخی از زنان الجزایری حجاب خود را برداشتند و آن سوزاندند! در این بین تلاش های پیشینی فرانسه از طریق باشگاه های زنانه، سینما و تئاتر به منظور کشف حجاب و نقاب را نمی توان نادیده گرفت.
دشمن تراشی
در نیمه قرن بیستم، اروپا از بیشتر مستعمراتش خارج شد و با انبوهی از خسارت های نظامی و اقتصادی غیر قابل جبران – خاصه پس از جنگ جهانی دوم که قاره اروپا را زیر و رو کرد و میلیون ها نفر از شهروندان آن را به خاک و خون کشید – به خانه بازگشت؛ بنابراین باید به دنبال دست یاریگری می گشت که در بازسازی کشورها به آنها کمک کند. در این بین هزاران نفر از عرب ها و مسلمانانی که به دنبال آینده ای بهتر بودند، لبیک گویان به عنوان همان دست یاریگر وارد اروپا شدند. اما این مهاجرین عرب و مسلمان، عرف ها و معتقدات دینی خود را نیز به اروپا وارد کردند که بارزترین آنها حجاب بود. بدین ترتیب مواجهه میان غرب و حجاب، به کوچه پس کوچه های اروپا کشیده شد و با گذشت سالیان، حضور زنان محجبه به یک چالش فرهنگی جدی برای اروپا تبدیل شد.
فرانسه اولین دشمن حجاب در اروپا بود. قوانین جمهوری فرانسه مایه افتخار فرانسویانی بود که آن قوانین را اثر طبیعی انقلاب فرانسه می انگاشتند؛ انقلابی که دروازه های فرانسه را به روی ستمدیدگان و فراری ها گشود و ساختن سرزمینی مقدس و مملو از آزادی و برابری و برادری را اراده نمود. اما همان قوانینی که فرانسویان بر تقدیس آن پافشاری می نمودند، به ابزاری درجهت گسترش نابرابری و نژادپرستی و تحقیر دیگران مبدل گشت.
جنگ افروزی علیه حجاب به این سادگی ها هم نبود؛ در سال ۲۰۰۳ و یک سال پیش از تصمیم گیری در خصوص ممنوعیت استفاده از مظاهر دینی در مدارس و فضاهای عمومی فرانسه، ۱۲۰۰ درگیری بر سر حجاب در کشور به ثبت رسید که از میان آنها فقط ۲۴ مورد به دخالت دستگاه قضا منجر شد. بنابراین هدف اصلی فرانسه، برجسته سازی حجاب برای تبدیل شدن به مساله افکار عمومی بود. دولت فرانسه برای تحقق این امر، به دو سیاست اصلی تکیه نمود: ۱. تشکیک در آمارهای رسمی ۲. مواجهه با این آمارها به مثابه بخش کوچکی از یک کوه یخ که وجود تلاش های مخفیانه ای را برای تغییر نظام اجتماعی غربی از طریق تحمیل افکار دینی اسلامی بر فرانسه و اورپا، نوید می داد.
دولت فرانسه تلاش بسیاری نمود تا گام های ستیزه جویانه خود در برابر حجاب را، به عنوان تلاشی برای آزادی زنان عرب و مسلمان معرفی نماید. شبکه های اجتماعی در باب حجاب، نقاب و نمادگرایی آنها، بسیار سخن گفتند و جنبش های زنانهای که بصورت بالقوه با حجاب اجباری در برخی کشورهای عربی و اسلامی به نزاع برخاسته بودند را، برجسته ساختند. اما تلاش برای جست و جوی برابری کامل از منظر فرانسوی، زنان محجبه را در تَله نابرابری انداخت؛ چراکه سیاست های فرانسه، زنان محجبه مسلمان را از حقوقشان در تعلیم، کار، ورزش و همراهی فرزندانشان در اردوهای مدرسهای به معنای حقیقی کلمه محروم ساخت. در پی این رویکرد، انزوای زنان مسلمان از جامعه خویش، بیش از پیش افزایش یافت.
تنها دلیل خصومت دولت های اروپایی و در رأس آنها فرانسه با حجاب، «تسلیم بودن زنان شرقی در برابر مردان» نبود، بلکه دلیل دیگری در اینجا نهفته است؛ دلیلی که امروزه با اوج گیری راست گراها در این کشورها، واقعیت و ارتباط بیشتری با زمینه ایدئولوژیک غربی دارد و آن مساله «هویت» است.
حجاب؛ دشمنی برای هویت غربی
بسیاری از مهاجرین، در آرزوی آن روزی هستند که بتوانند پاسپورت کشور مقصد را اخذ کرده و از آزادی در سفر و همچنین مصونیت از دگرگونی های سیاسی داخلی کشور خود، بهره مند گردند. اما اگر داوطلب اقامت بانویی محجبه باشد، اداره ثبت احوال روندی متفاوت را در پیش خواهد گرفت!
در سال ۱۹۹۳ اداره کل بازرسی امور اجتماعی فرانسه، از گزارشی پرده برداشت که برخی فعالیت های اداره ثبت احوال را مورد انتقاد قرار می داد. این انتقادها از آن رو بود که برخی معیارهای اداره ثبت احوال، مانند نسبت آمیختگی داوطلب با ارزشهای جنسیتی فرانسوی، به غایت مبهم می نمود. از این رو هر استانی، این حق را داشت که بدون وجود هیچ سند صریح قانونی، مجموعه معیارهایی را جهت معرفی «شهروند شایسته» تعیین نماید.
در پژوهشی با عنوان «حجاب و مشکل جامعه پذیری» عبدالعالی حاجات جامعه شناس دانشگاه آزاد بروکسل، حقیقتی را فاش کرد مبنی بر اینکه اداره ثبت احوال فرانسه، حجاب را مانع و دلیلی بارز برای عدم آمیختگی زنان مسلمان با ارزش های جمهوری فرانسه به شمار می آورَد. در این پژوهش که تعدادی از کارکنان اداره ثبت احوال نیز شرکت داشته اند، جزئیات مهمی از فضای مصاحبه داوطلبین محجبه، فاش شد: «به هنگام ورود زنان محجبه به دفتر، کارمندان از ایشان می خواستند که از حجم لباس های خود کاسته و حجاب از سر خود بردارند. در صورتی که داوطلب با این شرایط موافقت می نمود، نقطه مثبتی در پرونده او به حساب آمده و اگر آن را نمی پذیرفت، در پرونده او ذکر شده و برای بررسی نهایی به وزارت کشور ارسال می شد.» مساله به اینجا هم ختم نمی شود؛ برخی از کارکنان اداره ثبت، نامزدهای بانوان محجبه را به حضور می طلبیدند تا میزان آمیختگی حقیقی او با شیوه زندگی فرانسوی را، مورد سنجش قرار دهند!
علی رغم عدم وجود یک سند قانونی شفاف درباره منع زنان محجبه از دریافت شناسنامه، وزیر پیشین کشور فرانسه ژان پیر شونمان، از کارکنان اداره ثبت درخواست کرد تا در گزارشات خود درباره حجاب، تفکیکی را میان «حجاب بد» و «حجاب قابل قبول» قائل شوند؛ طبیعتا حجاب بد، حجاب اسلامی و معمولی است که در میان زنان محجبه مسلمان رواج دارد و حجاب قابل قبول نیز، حجاب سنتی زنان در کشورهای مسلمان می باشد که همه بدن زن را نمی پوشاند؛ حجابی به مثابه یک پوشش فرهنگی. این اقدامات به همین جا ختم نمی شود. پس از آنکه داوطلبِ دریافت اقامت، توانست از مراحل پیشین عبور کند، باید در مراسمی نمادین (هیچ الزام قانونی برای شرکت در این مراسم وجود ندارد) که استانداری ها برگزار میکنند شرکت کرده و پیش از مواجه شدن با شخص استاندار، حجاب از سر خود بردارند!
عبدالعالی حاجات مواجهه دولت فرانسه با حجاب را، به مثابه تمایل دولت برای تسلط تام بر روح و قلب و کالبد شهروندان فرانسوی تفسیر میکند. میشل فوکو متفکر فرانسوی درباره این پدیده می گوید: حکومت های غربی از مرحله کنترل مرگ به مرحله کنترل زندگی افراد رسیده اند. اروپا بدن آدمی را عاملی سیاسی می انگارد که کنترل آن، بخشی از فرایند کنترل زندگی افراد به شمار می آید.
نبرد بر سر حجاب، صرفا نبرد بر سر یک شمایل و نماد اسلامی نیست، بلکه حجاب جزئی از هویتی است که مسلمانان برای حفظ آن در مغرب زمین، در حال جنگیدن می باشند؛ بنابراین، واکنش نسبت به قوانین منع حجاب در صفوف مهاجرین مسلمان، بسیار گسترده است. به تازگی، همزمان با انتشار افکار ستیزه جویانه علیه حجاب و نقاب و همینطور قدرت گرفتن راست گراها در اروپا، این نبرد هویتی شدت چشمگیری یافته است.