آیا مولوی به امام زمان اعتقاد دارد؟
شعرای فارسی زبان در اشعار خود علاوه بر ترسیم تصویر جهان مصادف با ظهور، به شکوه و عظمت و جاذبه جهان آرام و سرتا پا عدل امام عصر اشاره کرده اند.
به گزارش پایگاه فکرو فرهنگ مبلغ، جلال الدين محمد مولوي که يکي از عرفاي بزرگ و انديشمندان اسلامي است به استناد آثارش قائل به این است که انسان به هر شکلي به ساخت اين انسان کامل الهي نيازمند است و بايد خود را به او برساند.
برخی مفسران مولوی معتقدند که اعتقاد مولانا به وجود ولي عصر (عج) محرز است و او با رمز و راز که زبان خاص عرفاست در مثنوي به آن اشاره کرده است.
در این مجال فقط به چند نمونه از نگاه مولوی به امام زمان( عج) اشاره شده است. آنجا که مولوي در آرزوي انسان کاملي است تا دلش را آرامش دهد:
دي شيخ با چراغ همي گشت و گفت
کز ديو ودد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند يافت مي نشود جسته ايم ما
گفت آنکه يافت مي نشود آنم آرزوست …
زين همرهان سست عناصر دلم گرفت
شير خدا و رستم دستانم آرزوست
وي معتقد است که اصل ناموس خلقت الهي چنين اقتضا کرد که در هر زماني ولي اي از اولياء باشد تا افراد مورد آزمايش قرار گيرند و اين پي در پي آمدن اولياء تا قيامت ادامه دارد. پس امام زنده و قائم به امر الهي همين ولي کامل و انسان مکمل و مرشد حقيقي است که در دنيا در هيچ زماني از او خالي نيست، او هدايت کننده و قطب و … است.
گفت خود خالي نبود است امتي
از خليفه حق و صاحب همتي
و پس از اين مطلب تصريح مي کند که آن سليمان که صلح کل بدست او انجام مي گيرد در دور ما هست و تا آن ولي صاحب تصرف ظهور نکند اختلافهاي صوري و بي اساس مردمان از بين نمي رود، لذا در انتظار اوست.
هم سليمان هست اکنون ليک ما
از نشاط دوربيني در عمي …
تا سليمان لسين معنوي
درنيايد بر نخيزد اين دويي
سپس صحبت از منظق الطير سليماني مي کند و سرزنش آن کسي که او را يک لحظه هم نديده است و ميان اينکه هر کس بدون اين سليمان راه بپيمايد چون خفاش عاشق ظلمت است و اگر تو يک گام سوي او برداري وجودت مقياس ارزش مي شود.
منطق الطير آن خاقاني صداست
منطق الطير سليماني کجاست
تو چه داني بانگ مرغان را همي
چون نديدي مر سليمان را دمي
مرغ کوبي اين سليمان مي رود
عاشق ظلمت چو خفاشي بود
با سليمان خو کن اي خفاش رد
تا در ظلمت نماني تا ابد
آنکه مي گويد تو اهل دريايي و سليمان معنوي درياست و ما مرغان دريايي هستيم پس بايد با سليمان پا به دريا بنهيم و سير ما بايد در وجود سليمان که انسان کامل آرماني عصر است باشد.
دايه را بگذار بر خشک و بران
اندرآ، در بحر معني چون بطان
ما همه مرغابيانيم اي غلام
بحر مي داند زبان ما تمام
پس سليمان بحر آمد ما چو طير
در سليمان تا ابد داريم سير
در سليمان پاي در دريا بنه
تا چه راود آب سازد صد زره
و در پايان اين ابيات بيان مي دارد و اظهار مي کند که آن سليمان معنوي ( که به نظر بنده منظورش امام (عج) است) پيش همگان حاضر و ناظر است و جادوي غفلت ما را از او محجوب داشته، او پيش ماست و ما از وي ملوليم و جاهل به حق او هستيم.
آن سليمان پيش جمله حاضر است
ليک غفلت چشم بند و ساحر است
تا ز جهل و خوابناکي و فضول
او به پيش ما و ما از وي ملو
همه عالمان وعارفان وشاعران به جرات میگویم حتی ادیان دیگر به نوعی فراق منجی به گونه ای خاص بین شده تا چه رسد به مولانا و حافظ عطار وسنایی وغزالی سعدی وکاشانی ….که همه با قران واهل بیت مانوس بودند.