صبر؛ عنصری کلیدی در حفظ اعتقادات/ آیا برادران یوسف به او سجده کردند؟
مبلغ/ سیدمجتبی حسینی در شرح سوره یوسف گفت: یعقوب(ع) در همان دوران کودکی یوسف(ع)، میتوانست به او بگوید تو انسان مهمی میشوی، اما نگفت چون باور و صبر داشت؛ خیلی اوقات اعتقادات و اعمال ما در اثر نداشتن صبر آسیب میبیند و شیطان از این کانال صبر، ما را از دایرهای که میخواستیم در آن باشیم خارج میکند، پس نباید عجله کنید.
به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا، جلسه سیوسوم تفسیر سوره یوسف(ع)، با سخنرانی سیدمجتبی حسینی به صورت مجازی برگزار شد که در ادامه متن این جلسه را میخوانید؛
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ * وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ؛ هنگامی که بر یوسف(ع) وارد شدند، پدر و مادرش را نزد خودش پناه داد و گفت: داخل مصر شوید و ان شاالله امن خواهید بود. سپس ابویناش را بر کرسی بالا برد و همه در حالت سجده به زمین افتادند. گفت ای پدر، این تأویل رؤیایی است که پیشتر داشتم. خداوند آن را حق قرار داد و به من احسان کرد؛ هنگامی که من را از زندان خارج کرد و شما را از بادیه در یک فضای شهری آورد؛ پس از اینکه شیطان میان من و برادرانم شیطنت کرد. پروردگار من برای آنچه میخواهد لطفکننده است و او علیم و حکیم است.»
بحث به اینجا رسید که این برادران چندبار رفتوآمد داشتند و آخر یوسف(ع) گفت دفعه بعد با خانواده بیایید. همه خانواده هم از جمله یعقوب(ع) آمدند. گفته میشود یکبار یوسف(ع) بیرون از شهر به استقبال رفت که البته در قرآن نیست و صحت و سقم آن مشخص نیست و اینها در روایات وجود دارد که با آن کاری نداریم؛ چون این حرف ممکن است یک دستور اخلاقی خوبی باشد که در مقابل پدرت احترام بگذار، اما باید توجه کنیم که پیغمبری چیزی نیست که به یکباره تغییر کند و مسئله اشکالات اعتقادی و کلامی پیدا میکند. اما چون قرآن نگفته ما هم بیشتر نمیگوییم و این تذکر اخلاقی را میدهیم که باید نسبت به پدر احترام گذاشت. همچنین اینکه آیه میگوید «دخلوا علیه» یعنی اینکه؛ آنها وارد جایی شدند، و نمیتوان از آن استقبال را استنباط کرد؛ بنابراین کسانی که این حرفها را میزنند باید این «دخلوا علیه» را هم توجیه کنند.
یوسف(ع) ابویناش را نزد خودش مکان داد و گفت: داخل مصر شوید؛ یعنی اینجا راحت باشید و اگر خدا بخواهد در امان هستید و لازم نیست در بادیه باشید. در تبلیغات گردشگری مصر هم، از همین آیه استفاده میکنند. اما بحث از اینجا مهم میشود که میگوید ابویناش را در عرش بالا نشاند. ابوین را همه میگوییم به معنای پدر و مادر است اما مادر یوسف(ع) که از دنیا رفته بود و این خالهاش بود و اینجا یک مقدار ابهام ایجاد میشود. ممکن است که جای مادر قرار بگیرد و خصوصا که خاله جای مادر هم قرار میگیرد و میگویند این خالهاش بوده و اشکالی هم ندارد اما صحبت ما سر این است که اگر در حد داستان باشد که مسئلهای نیست و میگوییم پدر و خالهاش را در عرش بالا برد. اما اگر ما داستان تاریخی ندانیم و بگوییم ابوین یوسف(ع) کیست، مسئله ایجاد میشود.
وقتی که یوسف(ع) آن خواب را دید، یعقوب(ع) فرمود اینچنین خداوند تو را برمیگزیند و از تأویل احادیث، تو را بهرهمند میکند و نعمت را بر تو تمام میکند؛ کمااینکه بر ابوین تو؛ یعنی ابراهیم(ع) و اسحاق(ع) نعمت را تکمیل کرد؛ آیه شش این است که یعقوب(ع) میگوید ابوین یوسف(ع)، ابراهیم(ع) و اسحاق(ع) هستند و حال در این آیه میگوید ابویناش را بالا برد.
برخیها اشکال میکنند که اگر ابوین بر عرش بودند، چطور بر یوسف(ع) سجده کردند؟ ما پاسخ میدهیم که چه کسی گفته که یعقوب(ع) و همسرش سجده کردند و ما را به آیات اول برمیگردانند که البته در آیات ابتدایی هم نیامده که یعقوب(ع) و همسرش هم سجده کرده باشند. در آن آیه چهارم میفرماید: «إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِين»، آن موقع یک داستانی را مطرح کردیم و آن اینکه در تواریخ میگویند من یازده ستون دیدم که برای من خم شدند. عبارت طوری است که هم شما میتوانید فکر کنید که شمس و قمر هم سجده کردند و هم اینطور است که میتوان گفت اینها سجده نکردند و شمس و قمر جمله معترضه است. پس این عبارت طوری است که به هر دو خوانش میخورد. بنابراین در اینجا خدا نوعی ایهام را برای روز دیگر قرار داده است.
رمز و راز تحمل ابتلاهای یوسف(ع)
نکته لطیفش این است که میگوید: «إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ». در عربی، لطیف به معنای لطفکننده است؛ یعنی از الآن دارد به شما هشدار میدهد که خیلی حواست به یکسری چیزها نباشد و حواست به یکسری چیزها هم باشد. بنابراین این بالابردن ابوین بر عرش یعنی اینکه جناب یوسف(ع) با رفتاری که کرده و با لطفی که خدا برایش کرده، در نهایت ابوینش بالا آمدند. در زمین یک جور بالا آمدند و در عرش به یک صورت دیگر بالا آمدند. یوسف(ع) ۳۰ سال همه ابتلاها را تحمل کرد؛ مانند اینکه او را در چاه انداختند و به زندان افتاد و … تا اینکه به بالا بردن ابوینش برسد. پدر و فرزند یا مادر و فرزند در یک راستا هستند. مثلاً یک طنابی داریم که اگر متر ششم آن تکان بخورد بقیه طناب هم تکان میخورد. این است که نسل در نسل همه در یک خط هستند و از اینرو در آیات قرآن زیاد از «آباء» استفاده میشود.
ما زندگی را در حد آزمایشهای تجربی و … میدانیم اما ارتباط خیلی بیشتر از این است و گاهی اوقات خداوند یک نفر را به خاطر پدر یا فرزندش بیشتر میبخشد و این اتفاقات هست. اما بحث بعدی این است که فاعل «رفع» کیست. ظهور دارد که یوسف(ع) است اما ممکن است یوسف(ع) هم نباشد. بنابراین «رفع» را فعلاً درباره یوسف(ع) میگیریم اما اگر مراد خدا هم باشد ایرادی ندارد. به همین دلیل میگوید «رفع ابویه» یعنی گویی در مورد یک غایبی صحبت میکنیم. اینها در حاشیه است و باید در حد رمز و رموز بدانیم.
نکته دیگر در باب سجده است که البته انگیزه و امر آن باید برای خدا باشد و اگر خدا گفت به چهار تا سنگ سجده کنید در اینجا به آن سنگ سجده نمیکنید بلکه برای خدا دارید سجده میکنید. لذا وقتی که شیطان سجده نکرد خداوند میگوید مگر به تو امر نکردم؟ ما باید امر را ببینیم که چیست. یکبار خدا گفت باید به سمت بیتالمقدس سجده کنید که باید بگوییم چشم و اگر تغییر کند هم باید قبول کنیم. در حقیقت آنکه خدا میگوید و امر میکند مهم است. همچنین سجده برادران یوسف(ع) نیز به سجده شکر تعبیر شده است. بنابراین میگویند نه اینکه به سمت او سجده کردند بلکه به خاطر وجود یوسف(ع) و به دلیل شأنی که پیدا کردند به سجده افتادند که اصلا مشکلی هم ندارد. مسئله روی اوایل سوره است که یوسف(ع) میگوید در خواب دیدیم که برای من سجده کردند که آنجا نیز همین عظمت مراد است.
تفاوت تأویل و تعبیر
سپس میگوید که پدر، این جریان تأویل رؤیایی است که از قبل داشتم. ما در قرآن کلمه تعبیر را نداریم و تأویل کلمه عمیقتری است که در قرآن آمده و به معنای بازگشت به اول است. یک چیزی در عالم است که به زبان مفهوم، در اینجا اصلا مفهوم ندارد و به صورت رؤیا مطرح میشود. ما همین را میبینیم اما کسی که اهل تأویل است، رؤیا را به اصل برمیگرداند و میگوید برای شما فلان اتفاق میافتد. مثلاً طرف خواب میبیند که یک نفر به شما شیر داده است و میگویند مراد علم است و در عالم بالا، رشد با علم است اما در اینجا با شیر تعبیر میشود که به این کار تأویل میگویند. برخی اوقات هم خوابها فارغ از تأویل هستند.
در ابتدا هم یعقوب(ع) به فرزند میتوانست بگوید تو انسان مهمی میشوی، اما نگفت چون باور و صبر داشت؛ خیلی اوقات اعتقادات و اعمال ما در اثر نداشتن صبر آسیب میبیند و شیطان از این کانال صبر ما را از دایرهای که میخواستیم در آن باشیم خارج میکند، پس نباید عجله کنید. مشکل هارون هم همین بود که موسی(ع) گفت: ۳۰ روز میروم اما چند روز بیشتر شد و اینها صبر نکردند. یعنی خودخواهیهای آدم در صبر نداشتن بروز میکند. همچنین اگر جناب موسی(ع) صبر میکرد و داستانش با خضر(ع) ادامه مییافت، میفهمیدیم که در این عالم چه خبر است. او داشت یکسری کارها را میکرد و به موسی(ع) گفت: سوال نکن اما نتوانست خودش را کنترل کند.