تعادل میان زندگی و کار
مبلغ/ چرا همهگیری کرونا و تغییرات شغلی بر رضایت کارگران و کارمندان و کیفیت زندگیشان تاثیرگذار بوده است؟
به گزارش «مبلغ» به نقل از دین آنلاین، تحقیقات نشان میدهد در سال ۲۰۲۱ تعداد افرادی که از شغلشان استعفا دادهاند یا در آیندۀ نزدیک قرار است استعفا بدهند، بیسابقه بوده است. با این مقدمه، سوال اینجاست که چگونه میتوان میان کار کردن و زندگی کردن تناسب ایجاد کرد؟ پاسخ ساده و دمدستی این است که اگر ساعت کارمان را کاهش دهیم انسانهای خوشحالتری خواهیم بود. اما این پرسش همچنان بیجواب باقی میماند: اگر اینطور است، چرا بعضی افراد در دوران بازنشستگی مجدداً تمایل دارند مشغول به کار شوند، یا چرا برخی برندگان لاتاری دوباره به شغل سابقشان برمیگردند؟
برای پیدا کردن نسبت میان شغل و زندگی باید اول از همه مشخص کنیم که هدفمان از کار کردن چیست؛ شاید شغل منبعی است برای خوشحالی ما؛ منبعی که معمولاً از نظرمان پنهان است؛ و ظاهراً در همهگیری کرونا اهمیتش بیش از پیش نمایان شده است. شغل یکی از بخشهای هویتبخش شخصیت ماست و به احساس خوشبختی ما ارتباط مستقیم دارد. اگر از خودتان بپرسید چه کسی هستید، در بخشی از پاسخ، خودتان را با شغلی که دارید تعریف میکنید.
شغل موجب احساس لیاقت و شایستگی در وجود ما میشود و این احساس به افزایش حس خوشحالی و خوشبختیمان کمک میکند. تحقیقات نشان میدهد اگر احساس شایستگی در درون افراد خدشهدار شود، به سمت فعالیتهایی کشیده میشوند که نیاز به تلاش مضاعف دارند تا از این رهگذر، شایستگیشان را ثابت کنند. در تحقیقی دیگر، محققان نشان دادهاند که بین سکون و مشغول بودن به کاری، دومی باعث حس خوشحالی در وجود ما میشود. حتی آزمایش بر روی حیوانات هم نشان میدهد که آنها ترجیح میدهند برای دستیابی به غذا، فعالیتی انجام بدهند، نه اینکه بدون هیچ تلاشی شکمشان سیر شود.
یودایمونیا
توضیحات بالا ما را به مفهوم شادکامی نزد یونانیان (یودایمونیا) رهنمون میسازد؛ یعنی شادکامی و رضایت ناشی از بهینهترین میزان کار کردن و رها شدن پتانسیلهای درونی فرد. فعالیت شغلی نقش پررنگی در شادکامی یودایمونیایی دارد؛ همان احساس رضایت و غروری که از انجام دادن وظایف شغلی به هر یک از ما دست میدهد. مفهوم دیگر، در نقطه مقابل بحث فوق، اوقات فراغت و بیکاری است که باعث لذت و نشاط و کاهش احساسات منفی مثل غم و خشم میشود. و همه میدانیم که این نوع لذت مزایای جسمانی و روانی فراوانی برایمان به ارمغان میآورد. اما جالب اینجاست که طبق نتایج یک تحقیق، فراغت بیش از پنج ساعت در روز موجب کاهش احساس خوشحالی ما میشود. به عبارت دیگر، ما به طور ناخودآگاه میل به کار کردن و مشغول بودن به فعالیت داریم. پس با این اوصاف، فارغبالانه وقت گذراندن بر روی شنهای ساحل هم کلید حالِ خوشِ طولانیمدت ما نخواهد بود. شاید به همین دلیل است که بعضی از مردم علاقه دارند حتی در اوقات فراغت، تحت عنوان فعالیتهای مختلف تلاش زیادی انجام دهند.
محققان این نوع گذران اوقات فراغت را مجموعهای از تجربیات منحصربه فرد و گاهی ناخوشایند و دردناک میدانند، مثل شب ماندن در یک هتل یخی یا شرکت در برنامه استقامتی ماندن در بیابان. افرادی که چنین اوقات فراغتی را میگذرانند، به گفته خودشان، احساس پیشرفت و تحقق اهداف شخصی را تجربه مینمایند؛ ویژگیهایی که به جای آنکه به لذت و نشاط اوقات فراغت شبیه باشد، شبیه شادکامی یودایمونیایی است.
نتایج تحقیق فوق با مطالعاتی که اخیراً در زمینه شادکامی و خوب زیستن انجام شده است، همخوانی دارد: در کنار دو مولفه لذت (ناشی از اوقات فراغت) و شادکامی یودایمونیایی، مولفه سومی نیز در زندگی خوب وجود دارد: شادی ناشی از تجربههای متنوع. تحقیقات در نه کشور و بر روی هزاران شرکتکننده نشان میدهد که بیش از پنجاه درصد شرکتکنندگان زندگی لذتبخشانه (ناشی از اوقات فراغت) را ترجیح میدهند. اما یکچهارم شرکتکنندگان زندگی معنادار ناشی از شادکامی یودایمونیایی را انتخاب میکنند. و حدود ده تا پانزده درصد از شرکتکنندگان نیز زندگی همراه با تجربههای عمیق و متنوع را ترجیح میدهند.
با در نظر گرفتن این سه نوع رویکرد نسبت به زندگی رضایتبخش، شاید کلید شادزیستی و رضایت بلندمدت در این باشد که تشخیص دهیم کدام یک از این سه با سبک زندگی ما تناسب بیشتری دارد.