نگاهی به اندیشه سیاسی حسن حنفی؛ خوانش سنتی از خلیفهاللهی انسان مانع تحول است!
به گزارش «مبلغ» به نقل از شعوبا، هادی کاظمی – نشست «معرفی، نقد و بررسی اندیشه سیاسی حسن حنفی» توسط گروه سیاستگذاری حکمرانی اندیشکده دانشگاه فردوسی مشهد و با حضور «محمد عثمانی» برگزار شد. متن زیر گزارشی از ارائه محمد عثمانی در این نشست است:
معرفی
پروفسور حسن حنفی از شخصیتهای متفکر و موثر در جهان اسلام و جهان عرب، سال ۱۹۳۵ میلادی در شهر قاهره، در خانوادهای اهل هنر و موسیقی متولد شد. این زمینه خانوادگی باعث شد او نیز اهل موسیقی باشد و ویولن را به خوبی مینواخت. وی تحصیلات را تا مقطع لیسانس در قاهره گذارند و در آن دوران عضو دفتر سیاسی جمعیت اخوان المسلمین در قاهره بود، البته طبق گفتههای خود او به دلیل فضای حاکم در دوران پادشاهی مصر، احزاب زیادی فعالیت نداشتند و انتخاب اخوان، به نوعی خیلی از سر انتخاب و اختیار کامل نبوده است. حسن حنفی برای ادامه تحصیل به سوربون فرانسه رفت و تا مقطع دکتری را در آنجا گذراند. وقتی از فرانسه برگشت به دلیل تغییر گرایشاتی که داشته از اخوان فاصله میگیرد. وی در مقطع دکتری با دکتر علی شریعتی همکلاس بوده و مراودات فکری عمیقی بین این دو جریان پیدا میکند که تا دیرباز و قبل از فوت مرحوم شریعتی ادامه داشته است.
حسن حنفی بعد از اتمام دکتری به مصر بازمیگردد و در دانشگاه قاهره شروع به تدریس، در کرسی فلسفه، میکند و در طی سالیان به سبب کارهای علمی و نگارش کتب و مقالات فراوان به درجه استاد تمام نائل میگردد. وی شاگردان زیادی را در دوره استادی در دانشگاه قاهره تربیت میکند که از جمله معروفترین آنها نصر حامد ابوزید است که متاثر از استادش حسن حنفی بوده است. این فیلسوف معاصر مصری در تاریخ ۲۱ اکتبر ۲۰۲۱ در قاهره مصر دیده از جهان فرو بست و آثار علمی زیادی از خود به جای گذاشت.
آثار
حسن حنفی مقالات و کتب زیادی نوشته که برخی کتب او در دوره خودش تاثیر زیادی داشته است.
التراث و التجدید؛
در این کتاب تلاش میکند دیدگاههایش در مورد میراث و سنت اسلامی را بیان کند و همانطور که از اسم کتاب پیداست، بخش دیگری از آن به ایده نوسازی میپردازد.
العقیده و الثوره؛
وی در این کتاب عقیده را متعلق به دوره سنت میداند. دورهای که در قرن اول اسلامی بوده و عقیده در آن دوره ساخته شده است. حسن حنفی چون در مرحله اول فکری خود تحت تاثیر گفتمان چپ بوده، مفاهیمی چون ثوره (انقلاب) در منظومه اندیشه او جایگاه کلیدی دارد و به همین دلیل از این کلیدواژه در جای جای آثارش استفاده میکند. چکیده حرف او در این کتاب است که برای گذار از عقیده ثابتِ دوره کلاسیک، باید انقلابی در عقیده صورت گیرد.
مقدمه علی علم الاستغراب؛
غرب در سیر فکری حسن حنفی بعد از مدتی برجسته میشود. در واقع برای وی شرقشناسی به معنای شرقی که موضوع غرب است برجسته میشود. وی معتقد است خودآگاهی ما شرقیها، از رهگذر شناختی ایجاد شده که غرب به دست ما داده است و این را به نقد میکشد و میگوید: امروزه باید غرب برای ما مسئله شود! به همین دلیل و با همین عنوان، غرب را برای خودش به عنوان مسئله مطرح میکند و این کتاب را مینگارد. کتاب «فی الفکر الغربی المعاصر»، که کتاب تدریس او بوده نیز در همین فضای فکری و غربشناسی او به تحریر در میآید.
من النقل الی العقل؛
وی در این کتاب به علوم نقلی توجه میکند و به این میپردازد که چطور در سده اول اسلامی، علوم نقلی به علوم عقلی رسیدند. جلد اول این کتاب در مورد علوم قرآنی، جلد دوم در مورد علوم حدیث و جلد سوم در مورد سیره است. او معتقد است این سه، مبنای برسازیِ دانش در سدههای بعدی میشود و میگوید: بنیان اندیشه و فکر اسلامی از قرآن که یک علم نقلی است، پدید آمده است.
حوار الاجیال؛
گفتگو با نسلها، او در این کتاب نقطه عزیمت خود را سقوط امپراطوری عثمانی قرار میدهد و به این پرسش پاسخ میدهد که بعد از عثمانی چه باید کرد. وی در این کتاب نسلهای مختلف را مورد توجه و گفتگو قرار میدهد. با سید جمال و طاها حسین و دیگر متفکران نسل اول عربی وارد گفتگو میشود.
مبانی فکری و روشی
۱) برای شناخت اندیشه حسن حنفی باید زمانه او را بشناسیم. او در دوران تحصیل در مصر از گفتمان انقلابیگریِ تحت تاثیر جنبشهای چپ که در فضای مصر مسلط بودند متاثر میشود و در این دوره پرورش یافته است. او در کتبی چون «التراث و التجدید»، «العقیده و الثوره» با رویکرد انقلابی به بازخوانی انتقادی میراث و سنت میپردازد.
۲) حسن حنفی جزء روشنفکران نسل دوم روشنفکری عرب است. نسل اول سیدجمال و محمد عبده و طه حسین و احمد لطفی السید هستند که بعد از سقوط عثمانی ظهور میکنند و موضوع خود را تفکر و پرسیدن دشوارها قرار میدهند. نسل اول مسائل و دغدغههای اجتماعی را در عرصه عمومی و در قالب مجلات و روزنامهها مطرح میکردند، طوری که مردم عامه بفهمند و درگیر شوند. اما نسل دوم که حسن حنفی جزء این نسل است، به دانشگاه مهاجرت میکنند و از طریق روشهای دانشگاهی به دغدغههای اجتماعی میپردازند. مسئله نسل دوم روشنفکران عرب، از جهتی غرب و مدرنیته و از جهتی دیگر سنت بوده است. برای اندیشندان عرب، اسلام فقط یک دین نیست بلکه یک بار فرهنگی و هویتی دارد؛ اسلام یعنی عرب و عرب یعنی اسلام! آنها اسلام را برساخته فرهنگ عربی میدانند و دوگانه اسلام و عرب را از هم منفک نمیکنند.
۳) یکی دیگر از ویژگیهای فکری حسن حنفی مواجهه پدیدارشناسانه او با مسائل مختلف است. پدیدارشناسی حسن حنفی متوجه امر عینی است. امور متافیزیکی برای حسن حنفی مهم نیست، اگرچه در باب وحی کتاب مینویسد اما در همان کتاب نیز به دنبال اثر وحی در جامعه و تفکر و مسائل عینی مسلمانان است. پدیدارشناسی او متمایل به امر واقع و عینی است.
حسن حنفی پیشوای نومعتزلیها
حسن حنفی یکی از اندیشمندان نومعتزلی عربی است که برخی او را پیشوای نومعتزلیها میخوانند. جریان اعتزال قرن ۲ هجری شکل میگیرد و ریشه آن در مباحث کلامی است و مهمترین شاخصه آن مواجهه عقلی با تمام مسائل است. مهمترین حرف این جریان این است که فقط آنچه با عقل مطابقت دارد قابل صحه گذاشتن است! نومعتزلیها به دنبال احیای عقل در سنت اسلامی بوده و هستند و معتقدند تنها با جریان عقلگرایی اسلامی است که میتوانیم با دستاوردهای علمی غرب مواجه شویم و برای این کار معتقدند باید به دنبال تقویت بنیانهای عقلی در میراث اسلامی باشیم. او با این رویکرد به دنبال احیای میراث اسلامی و ایجاد یک زیست مسلمانی در دنیای مدرن بود.
مفروض حسن حنفی این است که ما امکان نفی مدرنیته را نداریم به همین دلیل باید از زاویه سنت به آن بپردازیم و سنت را طوری نقد کنیم که بتوان از طریق آن به زیست مسلمانی در دنیای مدرن نائل شد و این دغدغه اصلی حسن حنفی بوده است. حسن حنفی بعد از بازگشت به قاهره در این فضای فکری است و میگوید اندیشههایی که در سده اول اسلامی شکل گرفته باید مورد بازخوانی انتقادی قرار گیرد و از زاویه چپ به این مسئله نگاه میکند. وی معتقد است اگر این سنت نتواند امکان زیست منِ مسلمان را در دنیای مدرن محیا کند، من باید بین سنت و مدرنیته یکی را انتخاب کنم و اینجا تضادها تقویت میشود. وی در دهه هفتاد و هشتاد قرن بیست میلادی ایجاد گروههایی مثل داعش و طالبان از دل این تضادها را متذکر شده، حدس میزند. وی در این دوره اندیشههایش را متکی بر عدالت، برابری و انقلاب مسالمتآمیز بیان میکند.
او به واقع یک سوسیالیست اسلامی است و اسلام را از زاویه سوسیالیستی خوانش میکند. در این زمان که نگرشهای سوسیالیستی در او حاکم است با غرب مواجه میشود و مرحله دوم فکری او آغاز میشود و به این سوال میرسد که چرا ما موضوع غرب باشیم و غرب موضع ما نباشد و به دنبال استغراب میرود. میگوید غربی که ما جذب آن شدیم غربی است که آن را نمی شناسیم، باید آن را بشناسیم و مورد مطالعه قرار دهیم.
حسن حنفی در خلال مطالعات استغراب، وارد فضای اصلاحگری میشود و آن را مورد توجه قرار میدهد. مرحله سوم فکری حسن حنفی همین اصلاحگری است. او دلیل انحطاط جامعه اسلامی را سه چیز عنوان می کند؛ اولا معتقد است انقلابیگری، نگرش ما نسبت به دین و فرهنگ را دچار ایستایی و بعد افول کرده است، ما با انقلابیگری میراث خودمان را به صورت ایستا بازخوانی میکنیم و همانطور که جریانهای چپ دچار انحطاط شدند، ما نیز هم راستا با آنها در ورطه انحطاط غلتیدیم. سنت منجمد و چپ منجمد به هم درآمیختند و منحط شدند! دلیل دوم انحطاط مسلمین را حسن حنفی نگرش تقلیدی به غرب عنوان میکند و اینکه غرب کعبه آمال باشد را مورد نقد قرار میدهد. نگاه وی به غرب به عنوان یک تجربه زیست است و نه بیش از آن! دلیل سوم انحطاط در نگاه حنفی این است که ما هیچگاه با واقعیات به صورت جدی رودررو نشدیم. هیچگاه آزادی دموکراسی و اندیشه برای ما مسئله نبوده و تنها عقیده برای ما مسئله بوده است.
مبنای اصلاح طلبی حنفی اولا استفاده از دستاوردهای غرب برای نقد سنت است. ثانیا معتقد است در نقد سنت نباید مماشات کرد. به عقیده حسن حنفی کل دین امری تاریخی است، حتی اعتقاد به خدا و قرآن هم بیشتر از رهگذر فهم ما از خدا و تفسیر ما از قرآن تحصیل میشود. فهم ما چون امری تاریخی است نباید تقدس پیدا کند و باید مورد نقد و پالایش جدی قرار گیرد و آنچه پالایش میشود نقطه عزیمت ما به دنیای جدید خواهد بود. ثالثا در این فضا به سراغ بومیترین علم اسلامی، یعنی فقه و اصول میرود و برخی از علوم غربی از جمله مباحث زبانشناسی و فلسفه زبان و پدیدارشناسی و هرمونتیک را به علم تفسیر و علم اصول فقه اضافه میکند. وی معتقد است اگر علم اصول فقه نوسازی شود، مبنا و نقطه عزیمتی برای نوسازی و تولید علم جدید خواهیم داشت.
حسن حنفی معتقد است در سده میانه اسلامی که نهضت ترجمه شکل گرفت، آثار جدید بسیاری از ملل وارد جهان اسلام شد و اگر نهضت ترجمه نبود اسلام به عصر طلایی خودش نمیرسید. امروز ما در دنیایی زندگی میکنیم که ترجمههای زیادی از آثار غربی داریم و دائما افکار غربی ترجمه میشود ولی معرفت جدیدی ساخته نمیشود دلیل عدم تولد معرفت جدید این است که ما مسئله و پرسش نداریم و ترجمه متون غربی برای ما فقط یک تفنن شده است و اینکه علوم غربی ناظر به چه مشکل و مسئلهای تولید شده، هنوز مسئله ما نشده است!
عدالت، آزادی، دموکراسی
همانطور که غربیان در رنسانس با توجه و مبنا قراردادن انسان، یک دانش جدید طرح کردند ما نیز باید این توجه به انسان را مبنای نظری خودمان قرار دهیم. این درحالی است که انسان در جهان اسلام یک موضوع مستقل نیست بلکه تبعی است. ولی وقتی به قرآن مراجعه میشود خدا انسان را خلیفه خود در زمین میخواند. در خوانش اسلامیِ قرون اولیه اسلامی از قرآن، این خلیفه بودگی انسان، انسان را موجودی مستقل نمیانگارد بلکه وابسته میداند. این خوانش سنتی رابطه انسان و خدا را فقط در چارچوب مفهومی عبد و مولا تعیین میکند و مفاهیم دنیای جدید مثل حقوق بشر، آزادی و دموکراسی در چارچوب مفهومی عبد و مولا گم شده است. به همین دلیل حسن حنفی میخواست اثبات کند انسان موجودی مستقل با عقلی مختار و توانمند برای سنجش و فکر کردن است. به نظر او انسان مسلمان جدید باید نسبت به حقوق زن به عنوان یک انسان، کاملا توجه داشته باشد. مسلمانان تا از پارادایم قبلی خود جدا نشوند و به پارادایم جدید، که در آن انسان و برابری مهم است، وارد نشوند، تحولی نخواهند داشت.
نظر حسن حنفی در مورد ایران
حسن حنفی به واسطه همکلاسی بودن با دکتر علی شریعتی و رابطه تنگاتنگی که با وی داشته، با ایران از مدتها قبل آشنایی داشته است. این آشنایی و ارتباط سبب شد در همایشهایی که از وی دعوت صورت میگرفت حضور مییافت و مقاله ارائه میکرد. نسبت به انقلاب ایران به عنوان یک انقلاب اسلامی، انقلابی که غرب را به چالش کشیده و علیه استعمار نو قد برافراشته خوشبین بود و از این جهت انقلاب اسلامی در ایران را میستود و در این زمینه مقالاتی هم نوشته است. او همیشه از قدرتمند شدن مسلمانان دفاع میکرد و برای او مهم بود که یک کشور مسلمان قدرتمند شود و پیشرفت کند و در مقابل کشورهایی مثل اسرائیل قدرت بازدارندگی داشته باشد. برای حنفی قدرت علمی ایران همیشه مهم بوده و از ایران علمی همیشه دفاع میکرد.