قدرت و کارآمدی دروغهای بزرگ
سیدعلیرضا واسعی
به گزارش «مبلغ» به نقل از دین آنلاین، در ادبیات اخلاقی ایرانیان این سخنحکیمانه به فراوانی بر زبانها جاری است که بار کج به منزل نمی رسد یا انسان دروغگو رسوا می شود یا دروغگو دشمن خداست و تعابیر دیگری که آشکارا از زشتی دروغ و پستی دروغگو پرده برمیدارد تا جایی که در جان و دل همگان راه یافته و هیچ انسانی – از آن رو که شرافت انسانی دارد- نیست که به بدی آن اقرار نکند یا به ذکر خوبی آن بپردازد تا چه رسد به انسان مومن یا مسلمان، اما سوگمندانه در عرصه عمل، به ویژه در صحنههای سیاسی و رقابتی و برای رسیدن به پست و مقام یا حفظ منافع و قدرت یا تخریب رقیب با تمسک به توجیههای نادرستی به دروغگویی روی میکنند وچه بسا موفقیتعملی خود را(رسیدن به هدف) موَجِّهی معقول بشمارند و به تعبیر ماکیاولی، آنرا بدِخوب بدانند.
البته نویسنده اذعان دارد که گفتگو در باره دروغ و دروغگو که به حوزه اخلاق و ارزشها مرتبط است، از عهده کسی که با تاریخ و تمدن سر و کار دارد، خارج است، اما ازین واقعیت نمیتوان و نباید چشم پوشید که از منظر تمدنی، مهم ترین مؤلّفه جامعه انسانی اعتماد و ایمان انسانها به یک دیگر است که صداقت/راستی عنصر کانونی آن است و در مقابل، دروغ – جدای از آنکه یک رذیلت است–عامل مهمی در کاهشاعتماد عمومی و ایجادگسست اجتماعی است و شاید به همین سبب در آموزههای اسلامی از آن به عنوان زشتترین رذیلتها یا مادر پلیدیها یاد شده است، از این رو پرداختن به آن ضرورت مییابد.
بیگمان هر چه دروغ بزرگتر و برای مخاطبان بیشتری باشد، پیامدهای مخربتر و گستردهتری خواهد داشت، اما در عین حال این سنخ از دروغها، قدرت باورپذیرسازی بیهمتایی دارند، به گونهای که نه تنها مانع رسواشدن گویندهاش میشوند، بلکه به فراوانی زمینه رشد و ارتقای او را هم فراهم میسازند. خاصیت خود بحقسازی دروغ بزرگ، عاملش را در حریم امن قرار داده و بالاتر از آن، او را تا سرحد یک شخصیت بزرگ و گاه استثنائی- به حسب بزرگی دروغ- بر میکشد و این تنها تاریخ است که در آینده از ناصداقتی و رذالت او پرده برداشته و رسوایش میسازد. مردم زمانه هرگز دروغگوبودن وی را نپذیرفته و حتی اگر افرادی به افشاگری روی کنند، آنان باور نخواهند کرد.
در دروغ بزرگ، مخاطبان به جای راستیآزمایی و گفتگو در باره صحت و سقم آن، مقهور بزرگی و عظمت آن شده و ناخواسته در مقابل آن تسلیم میشوند. این دروغها ممکن است در باره امورگذشته یا جاری یا مرتبط به آینده باشد. ناگفته پیداست قسم اخیر بیش از دیگر گونهها نفوذ دارد. برای مفاهمه بهتر، ذکرمثالهایی مفید است:
اگر کسی پادشاهی را به کشتن فردی متهم کند،افرادبا شنیدن آن،میپرسند آیا میشود فردی را بیدلیل کشت، اساسا چرا چنین کرد، آن مقتول چه کسی بود و …، اما اگر بگویداو در یک روز هزاران نفر را کشت، دیگر اذهان به جای جستجوی حقیقت و پرسش در باره چرایی آن، از بزرگی و شدت خشونت سخن خواهند گفت و بیشترین دغدغه ذهنی آنان این میشود که او چگونه با این همه بیرحمی و ستمگری پیش رفته است. همچنین اگر کسی بگوید من کیفی یافتم که در آن چند اسکناس هزاری وجود داشت، شنونده با شک به آن نظر کرده و برای کشف صحت و سقم آن، پرس و جوهایی خواهد داشت، ولی اگر بگوید کیسهای پیدا کردم که در آن میلیونها دلار پول وجود داشت، اذهان شنوندگان، عموما با صحیحانگاری آن، معطوف به ارزش زیاد آن شده و به جای تشکیک اصل سخن، با شگفتی میپرسند با آن پول چه خواهد کرد و دیگر از دروغ یا راستیآزمایی آن گفتگویی به میان نخواهد آمد، بدین گونه آن دروغ با قدرت کاریزمایی خود بر مخاطب اثری میگذارد که ناخواسته به صدق آن سوق مییابد.
اینسخن در باره پیشگوییها و وعدههای مربوط به آینده صادقتر است، چنان که درعرصه رقابتهای سیاسی اجتماعی به فراوانی دیده میشود. اگر کسی ادعا کند تا سال آینده ماشینی را خواهد ساخت که از نظر فناوری بینظیراست، بسیاری با شنیدن آن خواهند پرسید آیا وی از چنین توانی بهره دارد و آیا یک فرد یا یک موسسه، بدون هیچ تجربه پیشینی میتواند به چنین تکنولوژی راه یابد و پرسش های دیگری که بنیادمدعای او را به چالش میکشد، اما اگر به ترفند دروغ بزرگ پناه برده و ادعاکند با امکانات و سرمایههای در اختیار، ظرف یک ماه، انواعی از ماشینها با فناوریهای نوین، آن هم به تعداد همه افراد جامعه تولید خواهد کرد، کمتر کسی به راستیآزمایی آن میاندیشد. بیشتر اذهان مسحور بزرگی آن و مهمتر از آن، چگونگی سهمبری متمایل خواهد شد و این قدرت دروغهای بزرگ است.
بدیهی است هرگز دروغهای بزرگ از انسانهای عادی جامعه یا توده مردم سر نمیزند، بلکه این سهم مدیران عالی، سیاستمدارانبزرگ و افرادی است که جز به قدرت و مقام نمیاندیشند و برای رسیدن به آن از هر راه و وسیلهای بهره میگیرند، حتی از دروغ!