تأثیر مهم فلسفه ایران باستان بر نظامهای فلسفی اشراقی و صدرایی
مبلغ/ احمد پاکتچی با تأکید بر اینکه فلسفه ایران باستان بر دو نظام فلسفی اشراقی و صداریی تأثیر گذاشته، بیان کرد: اساساً فلسفه ایران باستان از این حیث که در دو نظام فلسفی ما؛ یعنی فلسفه اشراقی و صدرایی اثر ماندگار برجای گذاشته حائز اهمیت است و به اینها میشود فلسفههای غیررسمی؛ مانند آثار شعرا و نوشتههای حکمای حوزه عرفان نظری را هم اضافه کرد اما مسئله اثر فلسفه ایران باستان در فرهنگ ایرانیان محدود به برخی آثار نیست، بلکه در آموزش عمومی ایرانیان نیز اثر عمیقی از فلسفه ایران باستان میبینیم که باید در کنار بحث قبلی مدنظر باشد.
به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا، احمد پاکتچی، سفیر ایران در یونسکو، به مناسبت روز جهانی فلسفه، به طرح بحث در زمینه «ریشههای فلسفه در ایران باستان و اهمیت آن برای آکادمیهای ایران» پرداخته است.
در ادامه مشروح سخنان پاکتچی که فایل تصویری آن، امروز اول آذر، در صحفه شخصی وی در یکی از شبکههای اجتماعی منتشر شده را میخوانید:
ما در فلسفه اسلامی با اصطلاحاتی مانند حکمت خسروانی آشنا هستیم و اینکه میدانیم فلاسفه ما؛ بهخصوص فلاسفه اشراقی به این نکته که در دیرباز در کشور ایران فلاسفهای بودهاند که اندیشههای درخور توجهی داشتند، توجه داشتهاند و این نکته را مدنظر داشتند. شیخ اشراق بارها در آثارش از فهلویون، آرایی را نقل میکند و به مناسبت نقل قولهای شیخ اشراق، در فلسفه صدرایی و آثار متأخر فلسفی ما هم بازتابی از این نگاه را میتوانیم ببینیم؛ همانطور که ملاهادی سبزواری هم در منظومه حکمت خودش، در بحث از تشکیک وجود، نظریه تشکیک وجود را به فهلویون؛ یعنی فلاسفه ایران باستان نسبت میدهد؛ همان نظریهای که مختار ملاصدرا هم هست و نقش بسیار اثرگذاری را در حکمت متعالیه برجای گذاشته است.
تأثیر پرُرنگ فلسفه ایران باستان بر نظام فلسفی اشراقی و صدرایی
خطوط پُررنگی از تأثیر فلسفه ایران باستان بر روی دو نظام فلسفی دوره اسلامی؛ یعنی در فلسفه اشراقی و حکمت متعالیه به روشنی نشان میدهد که فلاسفه و اندیشمندان ما در دوره اسلامی همچنان تعلق خاطر و ارتباط فکری خود را با فلسفه و اندیشههای ایران باستان حفظ کرده بودند و آن را به عنوان یک منبع فلسفی در کنار فلسفه یونان و برخی مکاتب دیگر مدنظر داشتند؛ حتی بحثهایی هم در مورد فلسفه سینایی و امکان ارتباط اندیشههای ابنسینا و شاگردان ابنسینا با برخی از ریشههای فلسفی ایران باستان وجود دارد و گفتوگوهایی در این زمینه صورت گرفته است.
سهروردی در آثار مختلفش از جمله در رساله «کلمه التصوف»، عبارتی دارد و اشاره میکند که در میان ایرانیان، امتی بودند که به حق هدایت میکردند و در مسیر حق گام برمیداشتند و در میان آنان حکیمان فاضلی بودند که همسانی با مجوس ندارند؛ یعنی میخواهد بگوید آنها حکیمان یکتاپرستی بودند که امکان انتساب بددینی به آنها وجود ندارد و بعد در مورد حکمت آنها صحبت میکند که چگونه حکمت آنها نورانی و شریف بود و توضیح میدهد که چطور در آثار خودمان و از جمله در «حکمهالاشراق» از این آثار بهره بردیم.
نظر کربن در مورد سهروردی
در اینجا خوب است جملهای از هانری کربن بخوانم؛ او میگوید: «سهروردی بار گذشته زرتشتی ایران کهن را به دوش میکشد و بدینسان آن را به اکنون منتقل میکند». این در حالی است که خود سهروردی مایل است که بین اندیشه دینی زرتشتی و حکمت فلاسفه باستانی ایران هم تمایز بگذارد و بر این نکته تأکید کند که فلسفه ایران باستان، الزاماً به معنای اینکه ما در مورد اندیشهای مرتبط با دین زرشتی صحبت کنیم نیست، بلکه داریم در مورد فلاسفه یک ملت حرف میزنیم؛ فارغ از اینکه پایبند به چه دینی هستند.
شیخ اشراق در آثار مختلف خود در مورد فلسفه ایران باستان صحبت میکند و در بخشهای مختلفی از فلسفه ایران باستان اثرات جدی پذیرفته است؛ از جمله نگرش به وجود و عدم به مثابه نور و ظلمت، نگاه تشکیکی به وجود که از خصوصیات منحصر فلسفه ایرانی است و چنین رویکردی را در فلسفه یونانی مشاهده نمیکنیم، باور به مفهوم فره که یکی از مفاهم بسیار کلیدی در تفکر فلسفی ایران باستان بوده و در حکمت اشراق هم انعکاس داشته است، باور به یک ساحت وجودی در انسان که شارحان این طرز فکر آن را به من ازلی تفسیر میکنند؛ از جمله کربن و بسیاری از موارد دیگر که اندیشههای ایران باستان در فلسفه اشراقی محوریت یافته و طبیعتاً از طریق فلسفه اشراقی هم به فلسفه صدرایی و هم به برخی دستگاههای عرفان نظری راه یافته است.
البته اینکه اثر فلسفه ایران باستان را صرفاً در آثار رسمی فلسفی جستوجو کنیم هم شاید لازم نباشد؛ چون در برخی از آثار منظوم که دارای محتوای فلسفی در بسیاری از موارد هستند نیز میتوانیم رد پای فلسفه ایران باستان را ببینیم؛ مانند این نقطه آغازین شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی که میگوید: «به نام خداوند جان و خرد، کز آن برتر اندیشه برنگذرد» که در مورد عقول و نفوس مجرده یک نظریه جدی را مطرح میکند.
دلیل نگرانی علمای اسلامی نسبت به حکمت ایران باستان چه بود؟
البته علمای اسلامی مشکلاتی هم با حکمت ایران باستان داشتند و موجب شده تا با احتیاط با این مسئله برخورد کنند؛ از جمله این نگرانیها در مورد فلسفه ایران باستان، نسبت آن با دین زرتشتی و مانویگری است و از طرف دیگر، تردیدی هم در این زمینه داشتند که مسیر دسترسی اندیشمندانی مانند سهروردی به این متون ایران باستان چه بوده است؛ بنابراین، اینها نگرانیهایی بوده که با آن مواجه بودهاند.
بر این نکته باید تأکید کنم که با اینکه همچنان جا دارد در مورد نوع دسترسی علمای دوره اسلامی به این آثار فلسفه ایران بیشتر مطالعه کنیم، اما یک نکته مسلم و غیرقابل تردید وجود دارد و آن این است که هم، چنین فلاسفهای وجود داشتند و هم دسترسی به آثار آنها وجود داشته است. در تعبیر فلاسفه میگویند: اقوی دلیل بر امکان شیء، وقوع آن است. با اینکه برخی از محققان معاصر که در حقیقت با همین تردید مواجه بودند و وجود فهلویون را افسانه میدانستند و چهبسا تصور میکردند که سهروردی این داستانها را از خودش سروده است اما واقعیت این است که تحقیقات امروزی نشان میدهد که این یک امر واقع تاریخی است که چنین فلاسفهای وجود داشتهاند و بهترین دلیل این است که ما اکنون آثار منتشرشدهای به زبان پهلوی داریم که دارای محتوای فلسفی هستند و هر فرد آشنا با فلسفهای که این متون را مطالعه میکند نمیتواند این واقعیت را انکار کند که این آثار توسط اندیشمندان فیلسوفی نوشته شدهاند.
چرا ترجمهها آیینه تمامنمایی از محتوای آثار نیستند؟
بنده میخواهم بگویم حتی ترجمهها نیز آیینه تمامنمایی از محتوای این آثار نیستند و دلیلش هم این است که زمانی که این آثار از پهلوی یا مانوی و … به زبانی مانند فارسی و … ترجمه شدند توسط افرادی ترجمه شدند که کار اصلی آنها زبانشناسی بوده و نه فلسفه و خیلی از موارد اصطلاحاتی در زبان اصلی وجود داشتند که اینها در زبان فارسی به یک اصطلاح عادی و روزمره ترجمه شدهاند و هر اندیشمندی در حوزه فلسفه این را میداند که اگر در ترجمه هر متنی اصطلاحات را به واژههای روزمره ترجمه کنیم، بخش مهمی از محتوای فلسفی از دست میرود و با مصطلحی که بین فلاسفه است تفاهم فلسفی حاصل میشود و ارزش فلسفی اندیشهها حفظ خواهد شد؛ بنابراین اگر افرادی با آگاهی به این زبانهای باستانی ایران و با یک شناخت عمیقی بر روی آثار فلسفی ایران باستان متمرکز شوند و سعی کنند ترجمههایی با حفظ ارزش اصطلاحات و بدون کاستن از ارزش اصطلاحات فراهم کنند، مطمئناً بیشتر متقاعد میشویم که تا چه اندازه ایرانیان در حوزه فلسفه آورده دارند.
مقایسه مطالبی که سهروردی و برخی دیگر از نویسندگان دوره اسلامی به نقل از اندیشه فلسفی ایران باستان آوردند، با متون دیگری که از ایران باستان در اختیار داریم، این نکته را تأیید میکند که افرادی به این محتوا دسترسی داشتهاند و باید مطالعاتی داشته باشیم که کیفیت این دسترسی چطور بوده است.
فلسفه ایران باستان از این حیث که در دو نظام فلسفی ما؛ یعنی فلسفه اشراقی و صدرایی اثر ماندگار برجای گذاشته حائز اهمیت است و به اینها میشود فلسفههای غیررسمی؛ مانند آثار شعرا و نوشتههای حکمای حوزه عرفان نظری را هم اضافه کرد اما مسئله اثر فلسفه ایران باستان در فرهنگ ایرانیان محدود به آنچه عرض کردم نیست، بلکه در آموزش عمومی ایرانیان نیز اثر عمیقی از فلسفه ایران باستان میبینیم که باید در کنار بحث قبلی مدنظر باشد.
اینک اشارهای به گلستان سعدی میکنم که در آن آمده است: «بزرگان گفتهاند دولت نه به کوشیدن است، چاره کمجوشیدن است». یک معنای عادی و متعارفی از این جوشیدن متوجه میشویم و آن را به جوشخوردن و حرص و جوش خوردن برمیگردانیم. اما چگونه کمجوشیدن به معنای کم حرصخوردن در تقابل و تضاد با کوشیدن قرار گرفته است؟ استاد ما جناب نوابی معتقد بود که جوشیدن به معنای اقبالداشتن است و اینجا است که با تقابل کوشیدن و اقبالداشتن مواجه میشویم و ایشان ملاحظهای هم در مورد واژه کم داشتند. بنابراین مشخص است که چطور توجهداشتن به یک باور فلسفی در متون ایران باستان میتواند باعث شود که ما هم فهم بهتری از این عبارت گلستان داشته باشیم و هم توجه کنیم که این کتاب قرنها معلم سبک زندگی ایرانیان بود. در مجموع نباید در این شک کرد که فلسفه ایران باستان در تفکر روزمره ایرانیان و سبک زندگی آنها موثر بوده است.