رشته فلسفه اخلاق و اخلاقی زیستن
به گزارش «مبلغ» به نقل از دین آنلاین، هدف از مطالعه فلسفه اخلاق چیست؟ به نظر میرسد مطالعه فلسفه اخلاق باید ما را تبدیل به انسانهای بهتری کند و تفکر نقادانه نسبت به بهترین زیست ممکن را در ما تقویت نماید. به علاوه، احتمالاً امیدواریم که مطالعه اخلاق تمایل ما را به اخلاقی رفتار کردن بیشتر کند، حتی اگر گاهی قادر نباشیم در عمل چنین رفتار کنیم. در غیر این صورت، فایده خواندن فلسفه اخلاق چیست؟ به قول ارسطو، موسیقیدانان به وسیله نواختن ساز تبدیل میشوند به موسیقیدان، و همان طور که صِرف یادگیری نظریههای موسیقی بدون نواختن ساز زیر سؤال میرود، فایده مطالعه نظریههای اخلاقی بدون هیچ نوع تأثیر بیرونی بر رفتار شخص نیز قابلیت زیر سؤال بردن دارد.
آیا فلسفه اخلاق به هدف خود میرسد؟
اگر فلسفه آکادمیک رشتهای جدا از بطن جامعه باشد، محتمل است که نامربوط و غیرضروری به نظر برسد. مخصوصاً فلسفه اخلاق چنین ویژگیای دارد که به نظر من نگرانکننده است، زیرا در صورت جدایی آن از جامعه، ممکن است رشد اخلاقی نسلهای آتی به خطر بیفتد. اگر کمدی The good place را دیده باشید، میدانید که در این فیلم موقعیتهای خندهداری درباره جدایی میان مطالعه نظری اخلاق و عمل اخلاقی به نمایش درآمده است. فیلم ماجرای استاد دانشگاهی زبده است که عاشق پژوهش درباره فلسفه اخلاق است و دانشی دائرهالمعارفی در این باره دارد. او که اکثر زمانش را صرف مطالعه و تحقیق کرده، هر بار که مجبور به سادهترین انتخاب است، همه نتایج و وظایف و قصدهای محتمل را میسنجد و به همین دلیل عملاً در دنیای واقعی قادر به تصمیمگیری نیست. فیلم صحنههای خندهداری از این وضعیت عجیب را پیش روی مخاطب میگذارد؛ ولی واقعیت این است که شکاف میان تئوری اخلاقی و عمل اخلاقی سؤالاتی جدی را درباره روش مطالعه فلسفه اخلاق و نحوه تدریس آن به ذهن متبادر میکند. من سعی میکنم در این نوشته به بعضی از آنها اشاره کنم.
در سال ۲۰۰۹ دو روانشناس پژوهشی را در مجله Mind منتشر کردند که نشان میداد هیچ نسبتی میان رفتار اخلاقی و رفتار متخصصان حوزه اخلاق وجود ندارد. از نظر اکثر شرکتکنندگان در این تحقیق، این طور نیست که متخصصان اخلاق به طور متوسط اخلاقیتر از متخصصان حوزههای دیگر (مانند متافیزیک) رفتار کنند. یافتههای این دو روانشناس در تحقیقی دیگر گویای این نکته است که در کتابخانه دانشگاه، احتمال ناپدید شدن کتابهای با موضوع اخلاق، دو برابر بیشتر از کتابهای دیگر است؛ که نشان میدهد چه بسا دانشجویان فلسفه اخلاق واقعاً بدتر از سایر دانشجویان رفتار میکنند. پس اگر به گفته ارسطو قرار است مطالعه فلسفه اخلاق به ما کمک کند که انسان بهتری شویم، شاید روشی که آن را تدریس میکنیم آنچنان که باید و شاید کارا و تأثیرگذار نیست. در حقیقت، دو روانشناس فوق نمیگویند که خواندن فلسفه اخلاق فایدهای ندارد، بلکه معتقدند روش تدریس و مطالعه آن نیازمند بازنگری و بازبینی است.
آیا فلسفه اخلاق میتواند به ما کمک کند انسان بهتری شویم؟
فلسفه اخلاق یکی از مهمترین رشتههایی است که باید مورد مطالعه قرار بگیرد. مسائلی مانند جهانی شدن، صنعتی شدن جوامع و سرمایهداری اخلاقیات جوامع امروزی را به خطر انداخته است و وظیفه همه ماست که تبعات اخلاقی رفتارهایمان را بر اساس تأثیراتشان بسنجیم (که البته خواسته هر فرد باوجدانی است). ادعای من این است که اگر قرار است فلسفه اخلاق به ما کمک کند که انسان بهتری شویم، باید از این نقطه شروع کند. در واقع باید تبعات تصمیمگیریها را در مسائل واقعی و ملموس به ما نشان دهد و ما را از جزئیات آن آگاه سازد. تجربه هشت سال تدریس فلسفه به من نشان داده که اغلب طرحدرسهای فلسفه با موضوعات انتزاعی و سؤالات کلی درباره چیستی اخلاق و تعریف افعال خوب و بد آغاز میشوند و از آزمایشهای فکری (thought experiment) و مثالهایی استفاده میکنند که هرگز در دنیای واقعی رخ نمیدهد. سپس نظریههای اخلاقی را به ترتیب تاریخی و بدون اشاره به زمینه و بافت تاریخیشان ذکر میکنند؛ نظریههایی که امروزه تقریباً هیچ کس آنها را به کار نمیبندد. سپس از دانشجویان خواسته میشود که توضیح دهند چگونه این نظریهها در پاسخ به سناریوهای فرضی به کار گرفته میشود. به این ترتیب، ما در دانشگاه صرفاً مجموعه اطلاعاتی از نظریههای اخلاقی و فلاسفهای که این نظریهها را ارائه کردهاند به دست میآوریم. اما سؤال اینجاست: این اطلاعات چگونه به ما کمک میکند که انسانهای بهتری شویم؟
رشته فلسفه اخلاق معمولاً به چهار شاخه تقسیم میشود. فرااخلاق (چیستی اخلاق)، اخلاق هنجاری (چگونه باید رفتار کنیم و چرا)، اخلاق توصیفی (آنچه مردم واقعاً باور دارند که درست یا غلط است) و اخلاق کاربردی (به کار بستن نظریهها در عمل). دانشجویان فقط هنگام تدریس اخلاق کاربردی فرصت دارند موضوعاتی مستقیماً مربوط به زندگی روزمره را مطالعه کنند؛ اما چون باید به تدریس سه شاخه دیگر هم بپردازیم، فرصت کافی برای بررسی اخلاق کاربردی نیست. مشکل دیگر این است که نظریههایی که دانشجویان یاد گرفتهاند و قرار است بر موضوعات ملموس به کار ببندند معمولاً تاریخیاند. بنابراین بهتر است در زمینه و بافت تاریخی خودشان بررسی شوند، نه مسائل امروز.
همان طور که میدانید، نظریههای اخلاقی تاریخی مثل فایدهگرایی در خلأ ایجاد نشدند؛ بلکه پاسخی بودند به مسائل اخلاقی زمان خودشان. مثلاً جان استوارت میل و جرمی بنتام، پایهگذاران مکتب فایدهگرایی، هر دو جزو فعالان پرشور اصلاحات سیاسی بودند و به عنوان پیشتازان زمانهشان، درباره مسائل حقوقی مانند نیاز به دموکراسی، حقوق حیوانات، مخالفت با بردهداری و حق رأی زنان صحبت میکردند. مشخصاً جان استوارت میل به شدت علیه یکی از قوانین حاکم موضع گرفت که میگفت زنان حق رأی یا نیاز به رأی دادن ندارند زیرا رأی شوهرانشان نشاندهنده رأی آنها هم هست. فایدهگرایان قاطعانه مخالف چنین دیدگاهی بودند و معتقد بودند افعال ما باید شادی جمعی را افزایش دهد. اما امروز ابتدا در دپارتمانهای فلسفه نظریههای اخلاقی در خلأ تدریس میشوند و گاهی در موضوعاتی به کار میروند که کاربرد به درد بخوری ندارند. به همین خاطر معتقدم امروزه تقریباً هیچ کس مستقیما با این نظریهها زندگی نمیکند. اما همچنان هیچ رویکرد جدیدی هم جایگزین این روش نشده است. به طور خلاصه، بحثهای فلسفی درباره اینکه گزارههای اخلاقی مربوط به باورند یا حکایت از امر واقع میکنند، و چیزهایی از این قبیل، نظری محضاند و ارتباطی با زندگی واقعی ندارند. بنابراین دانشجویان فلسفه اخلاق همچنان بعد از اتمام تحصیل نمیدانند چگونه با چالشهای اخلاقی پیشرو در زندگی واقعیشان چه کنند.
تغییر
پیشنهاد ما سه تغییر زیر در تدریس فلسفه اخلاق است. یک، نباید تمایزی میان اخلاق و اخلاق کاربردی قائل شد و دومی را یکی از شاخههای اولی دانست. دو، تدریس فلسفه اخلاق باید با مثالها و موضوعاتی از زندگی روزمره آغاز شود. این کار نیز باید مبتنی بر مجموعهای از دانشهای امروز صورت بگیرد تا دانشجویان بتوانند درک دقیقی از پیامدهای نظرات و رفتارهای خود به دست بیاورند. سه، نظریههای اخلاقی تاریخی نباید در خلأ تدریس شود و همچنین نباید به طور دلخواه بر موضوعات امروزی اعمال شود؛ بلکه آموزش آنها باید همراه با آموزش زمینه و بافت تاریخی خودش باشد. همچنین نظرات و باورهای اخلاقی دانشجویان باید بر پایه پاسخهای شخصیشان به موضوعات زندگی روزمره باشد تا انگیزه لازم را برای عمل کردن به آنها داشته باشند.