خوارجِ متخیّل: فرقههای اسلامی و مسأله تکفیر
عدنان فلّاحی
به گزارش «مبلغ» به نقل از دین آنلاین، تاریخنگاران اندیشههای دینی ـ یا همان نویسندگان مجموعههای موسوم به ملل و نحل ـ نام فرقهی خوارج را با تکفیر بیپروای سایر مسلمانان گره زدهاند. به گونهای که از دور چنین به نظر میآید که سایر فِرَق، سهمی در مسألهی تکفیر اهل قبله و استحلال جان مخالفانشان نداشتهاند. اما دقت و غور در تاریخ تراث مسلمانان، نشان میدهد که منسوب کردن تام و تمام مسألهی تکفیر اهل قبله به خوارج، تصویری متخیّل و ساختگی است که مخالفت و ستیز دائمی خوارج با حکومتهای اموی و عباسی و نیز باور آنها به خروج و قیام مسلحانه علیه حکّام، در ساختن این تصویر متخیل بیتأثیر نیست.
ما در اینجا برای اینکه نشان دهیم که تصویر کنونیِ نسبت بین تکفیر اهل قبله و خوارج، تصویری متخیل است به عصر سرنوشتساز محنت خلق قرآن، وتراث نسل نخست حنابله و اصحاب احمد بن حنبل (۲۴۱هـ) برمیگردیم و گزارشی خواندنی از یکی از کبار اصحاب حدیث در قرن سوم یعنی ابن قُتَیبه دینوری (۲۷۶هـ) را مرور میکنیم. در اعتبار و بزرگی ابن قتیبه نزد اهل حدیث همین بس که متکلم و فقیه بزرگ حنابله ابن تیمیه دربارهی وی میگوید:
«ابن قتیبه از منتسبین به احمد حنبل و اسحاق [بن راهویه] و از یاریکنندگان مذاهب مشهور اهل سنت است…گفته شده که جایگاه ابن قتیبه نزد اهل سنت، مانند جایگاه جاحظ برای معتزله است؛ پس همانطور که جاحظ خطیب معتزله است ابن قتیبه نیز خطیب اهل سنت است»[۱].
حال ببینیم «خطیب اهل سنت» در قرن سوم، دربارهی تکفیر و نسبت آن با اهل حدیث و حنابلهی معاصرش چه گزارشی میدهد. ابن قتیبه در یکی از آثار بسیار مهمش ـ با نام «الاختلاف فی اللفظ والرد على الجهمیه والمشبهه» ـ که حاوی گزارشهای ویژهای از قرن سوم است، میکوشد تا دیدگاه اهل حدیث و سنت را در برخی مسائل کلامی روشن کند. او در مقدمهی همین کتاب بر چیرگی اصحاب حدیث در دوران خود (در عراق عصر عباسی دوم) اشاره کرده و میگوید اصحاب حدیث برغم چیرگیشان، در مسألهی «لفظ قرآن» دچار اختلاف شدهاند که نه از اصول دین است و نه از فروع دین. ابن قتیبه سپس گزارش میدهد که اصحاب حدیث به سبب این اختلافات، گاه همدیگر را تکفیر و لعنت میکنند[۲]. به دیگر سخن بنا بر گزارش ابن قتیبه، در حدود سی سال پس از درگذشت احمد حنبل، اصحاب حدیث در اینکه چه چیزی از اصل دین است و چه چیزی از فرع دین است اجماع تام و تمامی نداشتند و به همین سبب گاه کارشان به تکفیر همدیگر میرسید.
اما ابن قتیبه در انتهای رسالهی کلامی ـ تاریخی منحصربفردش، به مسألهی محل اختلاف اصحاب حدیث، یعنی همان مسألهی لفظ قرآن برمیگردد و دوباره تأکید میکند که اهل حدیث به سبب این مسأله گاه همدیگر را تکفیر میکنند:
«سپس سخن ما به اینجا میرسد که غرض خود از تألیف این کتاب و هدفمان در بیان اختلاف اهل حدیث دربارهی تکلم به لفظ قرآن و نیز بدگوییهای آنها از یکدیگر و تکفیر بعضیشان توسط دیگری را بیان کنیم»[۳].
گفتنی است حتی با وجود پیشرفت و فزونی صنعت کتابت در عصر عباسی دوم (۲۳۳ـ۳۳۴هـ) و در حدود فقط سی سال پس از درگذشت احمد حنبل، بنا بر گزارش ابن قتیبه، اهل حدیث در اینکه دیدگاه احمد حنبل دربارهی مسألهی لفظ قرآن حقیقتا چه بوده است اختلافات جدی داشتند و هر کدام احمدِ «متخیل» خود را داشت:
«در اینباره، روایات مختلفی از ابوعبدالله احمد بن حنبل نقل شده است و هر گروهی از آنها مدعی احمد حنبل است و سخنی را از او نقل میکند. پس هرگاه اختلاف در مورد چیزی فزونی گرفت و به تهاتر در شهادت انجامید [= هر یک دیگری را تکذیب کرد]، ما در مورد آن ارجاء میکنیم [= بحث در مورد آن را معلق میکنیم]؛ درست مثل اینکه آن [بحث] را الغا کنیم»[۴].
نهایتا باید گفت که ارجاع پدیدهی تکفیر به خوارج و بری دانستن سایر فرق اهل قبله از این مسأله، یک فرآیند تدوین تاریخ متخیل است که هیچ نسبتی با تئوریهای مندرج در آثار کلامی تکتک فرق اهل قبله و نیز تاریخ و تراث زیستهی این فرق ندارد.
ارجاعات:
[۱]. «وابن قتیبه هو من المنتسبین إلى أحمد وإسحاق والمنتصرین لمذاهب السنّه المشهوره وله فی ذلک مصنَّفات متعدده… ویقال هو لأهل السنّه مثل الجاحظ للمعتزله فإنّه خطیب السُّنه کما أنّ الجاحظ خطیب المعتزله» (ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ۱۷/۳۹۱،۳۹۲)
[۲]. «…حین رأى بعضهم یکفر بعضاً وبعضهم یلعن بعضاً…»(ابن قتیبه، الاختلاف فی اللفظ والرد على الجهمیه والمشبهه، ص۲۰)
[۳]. «ثم انتهى بنا القول إلى ذکر غرضنا من هذا الکتاب وغایتنا من اختلاف أهل الحدیث فی اللفظ بالقرآن وتشانئهم وإکفار بعضهم بعضاً» (همان، ص۵۷)
[۴]. «واختلفت عن أبی عبد الله أحمد بن حنبل الروایات، ورأینا کل فریق منهم یدعیه ویحکی عنه قولاً..» (همان، ص۵۸،۵۹