بشنوید | جلسه چهارم تفسیر سوره حمد آیت الله جوادی آملی

درس های تفسیر قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی – جلسه چهارم

درس های تفسیر قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی، چند دهه است که از جمله جلسات ارزشمند و ماندگار در قم است که مخاطبان بسیاری دارد.

پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، به انتشار چهارمین متن و فایل صوتی جلسات تفسیر این مرجع تقلید و مفسر قرآن می پردازد.

متن و فایل صوتی زیرچهارمین جلسه از درس تفسیر سوره حمد است:

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

در تفسیر سورهٔ مبارکهٔ فاتحه آیهٔ أولیٰ که ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾[۱] است محل بحث بود. یک مقدار از بحثها  که مربوط به تسمیه و کلمهٔ مبارکه «الله» بود که گذشت. اما این دو صفت برجستهٴ رحمان و رحیم که در کلمهٴ‌ طیبهٔ‌ ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ مطرح است، یک مقدار مانده و آن این است که رحمان یک صفت گسترده‌ای است و رحیم یک صفت خاص. خدای سبحان دو رحمت برای خود قائل است.

رحمت رحمانیهٴ خدا

یک رحمت عامه و مطلقه که فراگیر است چیزی در جهان نیست که از این رحمت فراگیر محروم باشد. هر چه شیء‌ بر او اطلاق می‌‌شود،‌ مشمول رحمت حق است. این که در دعاها گفته می‌شود «و برحمتک التی وسعت کل شیء»[۲]‌ نشانهٴ‌ آن است که چیزی در جهان هستی  نیست که مشمول رحمت واسعهٴ‌ حق نباشد. این رحمت مطلقه است. و این رحمت مطلقه چون فراگیر است و همهٴ‌ اشیاء‌ را شامل می‌شود. مقابل ندارد. غضب مقابل این رحمت نیست. زیرا اگر این رحمت مقابل داشته باشد،‌ دیگر مطلق نیست می‌شود مقید.

رحمت رحیمیهٴ خدا

اما رحمت رحیمیه که در مقابلش غضب قرار دارد،‌ رحمت خاصه است. این رحمت خاصه محدود است و مقید است و در قبال این رحمت خاصه عذاب است و نقمت و مانند آن. پس یک مطلب آن است که رحمت رحمانیه رحمت مطلقه است، فراگیر است، چیزی از زیر پوشش رحمت مطلقه بیرون نیست، لازمه‌اش آن است که این رحمت مطلقه مقابل نداشته باشد. چیزی مقابل این نیست. زیرا اگر چیزی مقابل این رحمت بود،‌ دیگر زیر پوشش این رحمت نیست و این رحمت می‌شود مقید و محدود.

مقابل رحمت رحیمیه، غضب است

اما آن رحمت خاصه محدود است و مقید است، مرز خاص دارد در قبالش غضب است، سخط الهی است. هم غضب و سخط الهی مرزشان محدود است و مقید، هم رحمت خاصه مرزش محدود و مقید. این دو هر دو متناهیند. یعنی رحمت خاصه هم محدود است و متناهی. غضب هم محدود است و متناهی. اما آن رحمت مطلقه که فراگیر است و شامل هر دو می‌شود آن رحمت مطلقه نا محدود است و مطلق. آنها رحمت خاصه ندارند. خود کافر خودش و آثارش و تبعاتش برای خود او لذیذ است و آنچه که به نام عذاب می‌کشد، برای آن است که عقل و آن خرد الهی را از دست داد، قهراً‌ گرفتار عذاب می‌‌شود. جهنم برای او عذاب است. و گرنه در کل نظام جهنم هم رحمت است یعنی کافر موجود است و کمال وجودی دارد همین که از عدم درآمد و هستی پیدا کرد کمالات هستی را پیدا کرد شده شیء‌. شده موجود. به رحمت  خدا این شیء‌ از عدم به وجود آمد. آفرینشی که دارد، خلقتی که دارد، هستی که دارد همهٴ اینها نعمتهای الهی است که خدا داد. حالا او از این نعمت الهی بد استفاده کرد، مطلب دیگری است. اصل هستی‌اش رحمت‌است.

نمونه‌هایی از آیاتی که بر رحمت خاص یا عام دلالت می‌کند

نمونه اوّل

این تقسیم که خدای سبحان دو رحمت دارد؛ یک رحمت مطلقه و یک رحمت خاصه، از آیهٔ سورهٔ مبارکهٔ اعراف استفاده می‌شود. جریان موسی(علیه‌السلام) را که نقل می‌کند می‌فرماید که موسای کلیم عرض کرد ﴿و اکتب لنا فی هذه الدنیا حسنهً و فی الآخره﴾یعنی برای ما در این دنیا رحمت خاصه را تثبیت بکن و در آخرت هم ما را از رحمت خاصه برخوردار بکن. کتابت یعنی تثبیت کردن، ‌ثابت نمودن. برای ما تثبیت بکن که ما را در دنیا از حسنه برخوردار کنی و در آخرت هم از حسنه متنعم بکنی. ﴿وَ اکتُب لنا فی هذه الدنیا حسنهً وفی الاخره﴾ چرا ؟‌ برای اینکه ﴿انا هُدنا الیک﴾ هدنا یعنی رجعنا، هاد یعنی رجع، یهودوا یعنی یرجعوا. ﴿انا هدنا الیک﴾ یعنی رجعنا الیک. چون ما هود و عود به سوی تو کردیم ما را از رحمت خاصه در دنیا و در آخرت برخوردار بکن. ﴿و اکتب لنا فی هذه الدنیا حسنهً وفی الآخره﴾ چرا ؟‌ چون ﴿انّا هدنا الیک﴾ هدنا یعنی رجعنا، چون به سوی تو رجوع کردیم، باید از رحمت خاصه در دنیا و آخرت برخوردار باشیم. این سؤال موسای کلیم(سلام ‌الله ‌علیه). اما جواب خدای تعالی،‌ ﴿قال عذابی اُصیب به من أشاء و رحمتی وسعت کل شیء فسأکتبها للذین یتّقُونَ و یؤتون الزکوهَ و الذین هم بایاتنا یؤمنون﴾[۳]. چند مطلب را در جواب خدای سبحان فرمود: اول اینکه عذابی دارم که به مشیت و ارادهٴ خودم که حکیم هستم، عذاب را متوجهٴ افراد خاص می‌کنم. این یک مطلب. ﴿عذابی اصیب به مَن أشاء﴾ مطلب دوم؛ ﴿و رحمتی وسعت کلّ شیء﴾ رحمت من فراگیر است، هر چه شیء بر او صادق است مشمول رحمت من است. این دو. سوم؛ ﴿فسأکتبها للذین یتقون﴾ و در عین حال که رحمت من فراگیر است به افراد متقی می‌دهم. کدام رحمت است که به متقی می‌دهد؟ آن رحمتی که وسعت کل شیء را یا آن رحمت خاصه را؟ آن رحمت واسعه و مطلق را که وسعت کل شیء، هر چه شیء است زیر پوشش آن رحمت است. این رحمت خاصه است که خدای سبحان به متقی اعطا می‌کند. ﴿فسأکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکوه و الذین هم بایاتنا یؤمنون﴾؛ فرمود تو که از من خواستی من رحمتم را تثبیت کنم  من رحمتم را نه تنها بر شما بر هر کسی که این شرایط را داشته باشد تثبیت می‌کنم. ﴿فسأکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکوه و الذین هم بایاتنا یؤمنون﴾ افراد با تقوی، افرادی که اهل زکاتند و افرادی که به خدای سبحان ایمان می‌آورند از آن رحمت خاصه برخوردارند. در این جواب خدای سبحان به چند نکته اشاره کرد. یکی اینکه من عذاب دارم، یکی اینکه یک رحمت مخصوص دارم که به متقی‌ها می‌دهم، یکی اینکه یک رحمتی دارم که وسعت کلّ شیء. معلوم می‌شود آن رحمتی که وسعت کل شیء مقابل ندارد در مقابل او چیزی نیست. آن رحمتی که مخصوص اهل تقواست مقابل دارد که عذاب است. پس یک عذاب است و یک رحمت خاصه به نام بهشت و مغفرت و مانند آن. و یک رحمت فراگیر و رحمتی که وسعت کل شیء.

بیان امام رضا(علیه السلام) دربارهٴ علم و رضای خدا

این بیان امام رضا(سلام ‌الله ‌علیه) یک بیان جامعی است. وقتی کسی در حضور حضرت عرض کرد «الحمد لله منتهی علمه»یعنی تا آنجا که علم خداست، خدا را حمد می‌کنم. فرمود: اینچنین تعبیر نکن. برای اینکه اینکه گفتی «الحمد لله منتهی علمه» علمش که حدی ندارد، چون علم عین ذات است. وقتی علم عین ذات شد، می‌شود نامحدود. وقتی که نامحدود شد نمی‌توان گفت تا آنجا که علم هست. زیرا اگر گفتی تا آنجا که علم هست مثل آن است که بگویی تا آنجا که ذات است. یعنی از آن به بعد نیست. به حضرت رضا(سلام ‌الله ‌علیه) عرض کرد پس چه جور خدا را حمد کنم؟ فرمود: بگو «الحمد لله منتهی رضاه».[۴]  تا آنجا که مرز رضای خداست. رضای خدا محدود است. خدا از مؤمن و ایمان و امثال ذلک راضی است. از کفر و کافر راضی نیست. ﴿لا یرضی لعباده الکفر﴾[۵]، بهشت و بهشتیان محدودهٴ رضای خدایند.جهنم و جهنمیان محدودهٴ غضب خداست. آنجا جای غضب است، اینجا جای رضاست.

معیار تفکیک صفات ذات و فعل

هر صفتی که مقابل دارد و خدای سبحان به هر دو طرف متصف می‌شود، آن صفت محدود است و صفت فعل است و از مقام فعل انتزاع می‌شود. مثل اراده در مقابلش کراهت است. رضا در مقابلش غضب است. و احیا در مقابلش اماته است و مانند آن. و هر صفتی که مقابل ندارد و خدای سبحان به مقابل او متّصف نمی‌شود، آن صفت، صفت ذات است. مثل علم که مقابلش یک وصف وجودی نیست مقابل او فقط امریست عدمی به نام جهل که خدای سبحان به جهل متصف نمی‌شود. قدرت مقابلش عجز است خدای سبحان به عجز متصف نمی‌شود. پس قدرت می‌شود نامحدود. قدرت عین ذات است. حیات مقابلش موت است. خدای سبحان «هو الحی الذی لایموت»[۶] به مقابل حیات که موت است متصف نمی‌شود. این حیات می‌شود صفت ذات. این ضابطه را مرحوم کلینی(رضوان‌الله‌علیه) در مقدمهٴ‌ کتاب شریف کافی ذکر کرده است یعنی آنجا که وارد  صفات ذات وصفات فعل می‌شوند، قبل از اینکه روایات را نقل بکنند، این ضابطه را ذکر می‌کنند یک ضابطه خوبی هم است.[۷] نوعاً‌ هم حکما پذیرفتند. قبلش هم بزرگان گفته‌اند او هم پذیرفت دیگران هم همان مشی را دارند. در روایات ما هم به این استدلال اشاره شده است. همهٴ‌ علمهای خدا نافذ است. الا اینکه بعضی از درجاتش قویتر از درجات دیگر است. یک علمی است ذاتی، که عین ذات است نا محدود است یک علم فعلی دارد که آن علم فعلی در موارد امتحان مطرح است. می‌فرماید خدای سبحان این کار را کرد تا ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾[۸]. این علم فعلی از مقام فعل انتزاع می‌شود. بنابراین در این جملهٴ‌ سورهٴ اعراف به سه نکته در جواب اشاره شد: یک اینکه خدا عذابی دارد. یکی اینکه رحمت واسعه‌ای دارد. یکی اینکه رحمت خاصه. آن رحمت خاصه مخصوص متقین و افراد با ایمان است. آن عذاب مال کسانی است که به مشیت الهی گرفتار نقمت شدند. این رحمتی که در وسط ذکر شده است رحمتی است فراگیر و مطلق. پس اگر گفته می‌شود خدای سبحان دو رحمت دارد یک رحمتش کل شی را می‌گیرد یک رحمتش مخصوص به مؤمنین است چه اینکه در ادعیه و روایات است، قرآن کریم هم روی این صحه گذاشته است که ریشهٴ‌ همهٴ این تحقیقات خواهد بود. برای اینکه فرمود: ﴿عذابی اصیب به من اشاء﴾ پس معلوم می‌شود یک عذابی دارد. آنگاه فرمود: ﴿و رحمتی وسعت کل شیء﴾ بعد فرمود: ﴿فسأکتبها﴾ که بنا بر استخدام ضمیر به همان رحمت بر می‌گردد منتها قسم خاصی از رحمت اراده می‌شود.(فسأکتب) آن رحمت خاصه را برای متقین یعنی موسای کلیم که به خدا عرض کرد: ﴿و اکتب لنا فی هذه الدنیا حسنه و فی الاخره﴾ خدا فرمود:‌ ما آن رحمت را نه تنها برای شما برای هر کسی که دارای این شرایط باشد تثبیت می‌کنیم. ﴿فسأکتبها للذین یتقون و یؤتون الزکات و اللذین هم بایاتنا یؤمنون﴾[۹.]

پرسش:…..

پاسخ: غضب خدا، اینجا محدوده جهنم است. اینها خالدین فیها ابدا. اینجا هم بهشت خداست خالدین فیها. اما محدوده‌اش اینجا جای جهنم است ولو مخلد هم باشند. این قسمت جای بهشت است. و آن رحمت فراگیر وسعت کل شیء. نسبت به این شخص ولو مخلد هم باشد عذاب هست اما عذاب محدود است برای اینکه مؤمن معذب نیست، اینجا که بهشت است جای عذاب نیست. رحمت خاصه هم محدود است با اینکه مؤمنین در بهشت مخلدند ﴿لا یبغون عنها حِوَلا﴾[۱۰] هیچ تحولی هم از آنجا نمی‌خواهند و دائماً در آنجا هستند اما معذلک محدوده بهشت مشخص است. این جا بهشت است و این جا جهنم. و «قسیم النّار و الجنه »[۱۱] هم تقسیم کرده باذن خدا. اما آن رحمت مطلقه اوست که فراگیر است و هر دو را دربر دارد.

نمونه دوّم

گاهی به هر سه نکته اشاره می‌شود؛ عذاب خاص، رحمت خاص و رحمت فراگیر، گاهی فقط به دو نکته اشاره می‌شود. در سورهٔ عنکبوت به دو نکته اشاره شده در آیه‌ ۲۱ سوره عنکبوت این است ﴿یعذب من شاء‌ و یرحم من یشاء‌ و الیه تقلبون﴾ اینجا در مقابل هم قرار داد فرمود : هر که را خودش بخواهد عذاب می‌کند،‌ هر که را خودش بخواهد رحمت می‌کند، از رحمت خاصه برخوردار می‌کند. معلوم می‌شود این رحمت در مقابل آن عذاب است. ﴿یعذب من یشاء‌ و یرحم  من یشاء‌ و الیه تقلبون﴾ این تعبیر لطیفِ ﴿الیه تقلبون﴾ خیلی از آن ﴿انا لله و انا الیه راجعون﴾[۱۲] الطف است که برای انسان چه مقام عظیمی قائل است. علی ای حال. ﴿یعذب من یشاء‌ و یرحم من یشاء‌﴾ این رحمت خاصه است ﴿و الیه تقلبون﴾. آنگاه خود رحمن حالا یا عَلَم است یا به عنوان وصف ممتاز است خود رحمن در موردی اطلاق می‌شود که آن مورد فراگیر است. هم دوزخیان را به آن مورد دعوت می‌کنند هم بهشتیان را.

نمونه سوّم

در سوره «یس» وقتی سخن از رحمن مطرح است، آنجا رحمت خاصه را تفهیم نمی‌کند. آیه ۲۳ سوره یس این است ﴿أأتخذ من دونه آلههً ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ان یردنِ الرّحمنُ بضر لا تغن عنی شفاعتهم شیئا و لا ینقِذُون﴾ یعنی اگر رحمن بخواهد مرا عذاب کند شفاعت بتها اثر ندارد. و قدرت انقاذ هم ندارند که مرا نجات بدهند. اینکه گفته شد ﴿ان یردن الرحمن بضر﴾ اگر رحمن بخواهد مرا عذاب بکند، کسی شفاعتش سودمند نیست این «رحمن بما أنه رحمن» اگر هم علم باشد برای خدای سبحان علم بالغلبه است. به مناسبت است، روی آن رحمت مطلقه و رحمت فراگیرش رحمان نامیده شد. مناسب آن است که اگر کسی بخواهد از عذاب خدا سخن بگوید، باید بگوید که اگر خدای قهار خواست مرا بگیرد، شفاعت بتها اثر ندارد. یا خدای منتقم خواست مرا اخذ کند شفاعت بتها سودی ندارد. ولی از اینکه می‌گوید اگر رحمن بخواهد مرا بگیرد شفاعت بتها سودی ندارد معلوم می‌‌شود این رحمت، رحمت مطلقه است که رحمت مطلقه در کنار عذاب هم هست. با عذاب می‌گیرد. ﴿ان یردن  الرحمن بضر لا تغن عنی شفاعتهم شیئا و لا ینقذونِ﴾ یعنی «لا ینقذونی» این بتها توان آنرا ندارند که مرا از عذاب رحمن انقاذ کنند. معلوم می‌شود این رحمن رحمت مطلقه است. سوره مبارکهٔ الرحمن از خود «رحمن»  شروع می‌شود ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ٭ الرَّحْمٰنُ﴾[۱۳] آنچه که از این رحمانیت مطلقه نشأت می‌گیرد، نعمتها و رحمتهای الهی است. اول مسأله قرآن است ﴿علّم القران﴾[۱۴]‌ که قبل از نعمتهای بهشت سخن از قرآن است آنگاه که سخن از تعلیم قرآن و مانند آن را بیان فرمودند می‌رسند به بحث‌های بهشت. وقتی جریان بهشت را هم یک بخشش را گذراندند، می‌رسند به مسائل جهنم.

جهنّم هم مثل بهشت از رحمتهای الهی است

دربارهٴ جهنم اینچنین می‌‌فرماید: آیه‌ ۳۵ همین سورهٴ الرحمن ﴿یرسل علیکما شواظ من نار  و نحاس فلا تنتصران فبأی ءالاء ربکما تکذبان﴾ یا آیه ۴۳ و ۴۴ و ۴۵ همین سوره الرحمن این است که ﴿هذه جهنم التی یکذب بها المجرمون یطوفون بینها و بین حمیم ءَانٍ فبأی ءالاء ربکما تکذبان﴾ اینها همه رحمت است. این رحمت خاصه است که در مقابل عذاب است. چون اصل هستی و کمالات هستی رحمت است. نسبت به کل نظام رحمت است. نسبت به خیلی از افراد که وارد بهشت می‌شوند، جهنم رحمت است. اگر جهنم نبود خیلی‌ها گرفتار می‌شدند. برای جهنمی‌ها رحمت خاصه نیست. مثلاً عقرب یا مار اینها رحمتند،‌ برای اینکه هیچ فرقی بین عقرب و یک بلبل نیست. او هم زاد و ولد دارد، زندگی دارد، مسکن و آشیانه دارد. این هم دارد. و عقرب که بد است برای آن مسموم بد است و الا برای خودش که بد نیست. عقرب یک رحمتی است. جهنم هم یک عقربی است. در خود جهنم رحمت است مثل عقرب. برای خودش، برای آن فرشتگانی که مأمورند ﴿و ما جعلنا أصحاب النار الا ملائکهً﴾[۱۵] برای آنها که عذاب نیست. اینها مأمورین الهی‌اند که ﴿علیها ملائکه غلاظ شداد﴾[۱۶] برای این ملائکه که مأموران جهنمند برای اینها رحمت است. رحمت خاصه هم هست. نسبت به کفار رحمت نیست،‌ عذاب است یعنی عذاب در مقابل رحمت خاصه. چون یک امر وجودی است و کمال وجودی است زیر پوشش رحمت مطلقه است. البته رحمت خاصه شاملش نمی‌شود. این رحمت خاصه نیست. بنابراین آنچه که در سوره الرحمن به عنوان نعمتهای الهی می‌شمارد همان طوری که بهشت را می‌شمارد بعد می‌فرماید: ﴿فبأی ءالاء ربکما تکذبان﴾[۱۷] جهنم را هم شمارش می‌کند و بیان می‌کند، بعد می‌فرماید: ﴿فبأی ءالاء ربکما تکذبان﴾ این به عنوان آلاء است. به عنوان نعمت است. بنابراین آن رحمت مطلقه است که فراگیر است. و همهٴ اینها را شامل می‌شود. و اگر در سورهٴ انعام هم مشابه این معنا آمده است، نشانهٴ همان رحمت مطلقه داشتن خدای سبحان است. سورهٴ انعام آیهٴ ۱۴۷ این است. فرمود: ﴿فإنّ کَذّبوک فقل ربکم ذو رحمهٍ واسعهٍ و لا یردّ بأسُهُ عن القوم المجرمین﴾؛ اگر تو را تکذیب کردند بگو خدا دارای رحمت واسعه است و عذاب الهی هم از مجرمین دور نمی‌شود گر چه این احتمالاً‌ ممکن است همان رحمت خاصه را بگوید و بگوید به اینکه رحمت خدا، فراوان است. شما به رحمت خدا به رحمت خاصه‌ٴ خدا تکیه کنید،‌ اما این لسان که فرمود: اگر تو را تکذیب کرده‌اند رحمت خدا وسیع است و عذاب خدا هم از مجرمین بازداشت نمی‌شود. این نشانهٴ آن است که آن رحمت مطلقه و گسترده را بیان می‌کند و گر نه سیاق اقتضای رحمت خاصه می‌کرد. باید مثلاً اینچنین می‌فرمود، اگر رحمت خاصه مراد بود: اگر تو را تکذیب کردند تو صبر بکن برای اینکه اجر صابرین با خداست. اما وقتی که می‌فرماید: ﴿فإن کَذّبوک فقل ربکم ذو رحمهٍ واسعهٍ و لا یرد بأسه عن القوم المجرمین﴾ که لسان، لسان تهدید است، این با همان رحمت مطلقه سازگار است.

 پرسش:…..

پاسخ: «ان الرحمن عام یقوله المشرک و الموحد إنّ الرحمن یشمل الوعد و الوعید لو استعمل الوعد فی موطن الرحمن لا یدل علی أنّه خاصٌ بالوعد. الرحمن عام یشمل الوعد و الوعید» و اما رحمت معروف آن همان است که رحمت خاصه است مخصوص مؤمنین و اهل تقواست و قرآن کریم اینها را مخصوص افراد با احسان می‌داند. در آیهٴ ۵۶ سورهٴ اعراف این است که: ﴿و لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها و ادعوه خوفاً و طمعاً ان رحمت الله قریب من المحسنین﴾ این ﴿ان رحمت الله قریب من المحسنین﴾ رحمت خاصه است والا آن رحمت مطلقه که فراگیر است. رحمت خاصه خدا نسبت به افراد با احسان نزدیک است. محسنین یعنی کسانی که کار خوب می‌کنند. هر کسی کار خوب می‌کند محسن است. و هر کسی که نسبت به غیر، محبتی می‌کند احسان است که «إنّ الله یأمر بالعدل و الاحسان»[۱۸]که احسان بالاتر از عدل است اول انسان باید عادل بشود تا از عدالت بتواند بالاتر راه پیدا کند به مقام احسان برسد.

مقام احسان در کتب اخلاقی

اما آن احسانی که در کتب اخلاقی مطرح است، آن مقامی از مقامات افرادی است که متخلق به اخلاق الهی‌اند. آن در روایات آمده که «الاحسان أن تعبد الله کانک تراه فإن لم تکن تراه فإنه یراک» [۱۹] احسان آن مقام است. نه انعام نه طعام دیگر ومانند آن. احسان آن است که انسان طوری خدا را عبادت کند که گویا او را می‌بیند. انسان طوری خدا را عبادت کند که گویا او را می‌بیند و بداند که اگر او خدا را نمی‌بیند، خدا او را می‌بیند. این مقام احسان است.

مشاهدهٴ معبود مقامی فوق مقام احسان

از این مقام اگر کسی بالا رفت دیگر «کأنّ» مطرح نیست، «أنّ» مطرح است. ﴿الاحسان أن تعبد الله کانک تراه﴾ این مقام احسان است. اگر در این مقام کوششها کرد، و از این مقام بالا رفت،‌ دیگر سخن از «کأنّک تراه» نیست،‌ سخن از «إنّک تراه» است. آن مقام حضرت امیر(سلام ‌الله ‌علیه) است و اهل بیت طاهرین(علیهم‌ السّلام) که فرمود: ﴿ما کنت اُعبد ربّاً لم أره﴾[۲۰] نه کأنی أراه، أراه. آن مقام فوق مقام احسان است. احسان در روایت به این مرحلهٴ‌ از عبادت تبیین شده است که انسان طوری خدا را عبادت کند که گویا می‌بیند، کأنه یراه. از این مرحله که بالا آمد دیگر سخن از «کأنّ» نیست. «إنه یراه» و این مقام مخصوص انبیا و مرسلین نیست. مخصوص اولیا است. هر کسی که به ولایت رسیده است. گاهی ممکن است یک کسی نه پیغمبر باشد و نه امام، صدیقهٴ کبری(سلام ‌الله ‌علیها) به این مقام برسد. زینب کبری(سلام ‌الله ‌علیها) به این مقام برسد. نه مخصوص مرد هست،‌نه مخصوص زن هست،‌نه مخصوص پیغمبر است. این مقام، مقام ولایت است. که اگر اولیای الهی به اینجا رسیدند به مقدار امکانشان می‌توانند از مرحلهٔ «کأنک تراه» به «إنه تراه» راه پیدا کنند.

«الحمد لله رب العالمین»

[۱] سورهٔ فاتحه الکتاب، آیهٔ ۱.

[۲] مفاتیح الجنان، دعای کمیل.

[۳] سورهٔ اعراف، آیهٔ ۱۵۶.

[۴] الکافی، ج ۱، ص ۱۰۷، … قال کتبتَ الی ابی الحسن(علیه‌السّلام) فی دعاء الحمد لله منتهی علمه فکتب الی لا تقولنّ منتهی علمه فلیس لعلمه منتهی ولکن قل منتهی رضاه.

[۵] سورهٔ زمر، آیهٔ ۷.

[۶] بحار، ج ۹۴، ص ۱۳۶.

[۷] الکافی، ج ۱، ص ۱۱۱.

[۸] سورهٔ انفال، آیهٔ ۳۷.

[۹] سورهٔ اعراف، آیهٔ ۱۵۶.

[۱۰]  سورهٔ کهف، آیهٔ ۱۰۸.

[۱۱]  بحار، ج ۷، ص ۳۳۷: «عن أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب(علیه‌السّلام) أنا قسیم النّار و الجنّه.»

[۱۲]  سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۵۶.

[۱۳]  سورهٔ الرّحمن، آیهٔ ۱.

[۱۴]  سورهٔ الرّحمن، آیهٔ ۲.

[۱۵]  سورهٔ مدثر، آیهٔ ۳۱.

[۱۶]  سورهٔ تحریم، آیهٔ ۶.

[۱۷]  سورهٔ الرّحمن، آیهٔ ۴۷.

[۱۸] سورهٔ نمل، آیهٔ ۹۰.

[۱۹] بحار، ج ۶۷، ص ۱۹۶.

[۲۰]  الکافی، ج ۱، ص ۹۸.

 

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.