بشنوید | جلسه هفتم تفسیر سوره حمد آیت الله جوادی آملی
درسهای تفسیر قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی – جلسه هفتم
درسهای تفسیر قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی، چند دهه است که از جمله جلسات ارزشمند و ماندگار در قم است که مخاطبان بسیاری دارد
پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، هر روزه به انتشار متن و فایل صوتی جلسات تفسیر این مرجع تقلید و مفسر قرآن می پردازد.
متن و فایل صوتی زیر هفتمین جلسه از درس تفسیر سوره حمد است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾
اختصاص حمد به خدای سبحان
در تفسیر کلمهٔ مبارکه حمد عنایت فرمودید که چون حمد در برابر کمال و جمال و نعمت است و همهٔ کمالات و جمالها و نعم از آن خدا سبحان است، قهراً حمد هم مخصوص خدای سبحان خواهد بود. ﴿الحمد لله﴾. جمیع حمدها مخصوص خدای سبحان خواهد بود و هر چه که خدای سبحان آفرید نیکو آفرید بنابراین در برابر همهٔ کارهای خدای سبحان حمد است.
ابتلا وآزمون الهی نیز از نعمتهای اوست
لذا همانطوری که در نهجالبلاغه ملاحظه میفرمایید، حضرت میفرماید: «نحمده علی آلائه کما نحمده علی بلائه»[۱] و همچنین (نحمده علی بلائه کما نحمده علی آلائه)[۲] همانطوری که بر آلاء و نعمتهای خدا ما خدا را حمد می کنیم بر ابتلاها و بلاهای الهی هم خدا را حمد میکنیم زیرا بلای الهی هم نعمت است هر ابتلا و آزمونی که خدای سبحان نسبت به عبدش روا میدارد خیر و رحمت است (نحمده علی بلائه کما نحمده علی آلائه.)
حمد خدا در همهٴ حالات
در دعای روز چهارشنبه است، قرائت کردید که تو را حمد میکنیم «ان خلقت فسویت و قدّرت و قضیت و أُمتّ و احییت و امرضت و شفیت… و علی الملک احتویت»[۳] بر امراض و شفای تو؛ همه حالات، تو را حمد میکنیم نه اینکه در بعضی از حالات تو را حمد بکنیم در بعضی از حالات دیگر تو را حمد نکنیم، اینچنین نیست. همه کارهای خدا خیر است و حمد هم در برابر خیر است پس همهٔ کارهای خدا محمود خواهد بود.
حامدان و مسبّحان خدا
لذا در سورهٔ اسراء فرمود: جمیع اشیاء مسبّح و حامد حقند ﴿و ان من شیء الا یسبح بحمده﴾ هیچ چیزی نیست که تسبیح گوی حق نباشد و حامد او نباشد. همانطوری که جمیع اشیاء مسبحات حقند جمیع اشیا هم حامدات الهیاند. هم آن نعمتها خدا را حمد و تسبیح میکنند، چون شیاند و هم متنعمین خدای سبحان را تسبیح و حمد میکنند چون شیاند. و کمالند ﴿ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم﴾[۴] اگر همهٔ موجودات مسبح خدایند، و حامد خدایند، خواه نعمت، خواه متنعم دیگر فرق ندارد که موجودی از موجودات جهان امکان محمود خدای سبحان باشد که خدا او را حمد کند. زیرا آن شیء بذاته، بوصفه خود حامد حق است. دیگر ممکن نیست او محمود باشد و خدای سبحان او را حمد کند. لذا حمد در قرآن به خدای سبحان نسبت داده نشد که او حامد است گر چه شاکر است به همان معنایی که گذشت. اما حامد نیست. چون چیزی در جهان یافت نمیشود که خدا را حمد نکند ﴿ان من شیء الا یسبح بحمده﴾ اگر همهٔ موجودات عالم حامد خدای سبحانند، دیگر محمود خدای سبحان نخواهند بود.
احمد و محمود بودن رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم)
اما جریان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که خدا از حضرتش به عنوان احمد و محمود یاد کرده است در قرآن کریم، این ببینیم با آن بحث سازگار است یا نه ؛ در سورهٔ کهف وقتی از زبان عیسای مسیح (سلام الله علیه) سخن میگوید میفرماید به اینکه: ﴿و مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد﴾[۵] اینکه بشارت داد به وجود مبارک حضرت و نام حضرت هم احمد است ؛ این باید بحث بشود که احمد یعنی حامدتر ؟ یا احمد یعنی محمود تر؟ گرچه علم است اما سر تسمیه آن چیست؟ سر تسمیه رسول خدا به احمد این است که او حامدتر از دیگران است یا محمودتر از دیگران است؟ مرحوم فیض در صافی این روایت را نقل کرده است که از حضرت پرسیدند شما چرا به احمد نامیده شدید؟ لم سمّیت باحمد؟ فرمود: «لأنی فی السماء احمد منی فی الارض»[۶] چون من در آسمان احمد از خودم هستم در زمین به این مناسبت من احمد نامیده شدم. از این حدیث معلوم میشود که از این کلمهٔ مبارکهٴ احمد معنای تقدیری فهمیده میشود. منتها حضرت فرمود: من در آسمان احمد از زمینم. «لانی فی السماء احمد منی فی الارض» اینکه حضرت فرمود: من در آسمان احمدم از زمین، یعنی در آسمان حامدترم از زمین یا در آسمان محمودترم از زمین؟ آیا نظیر آن بیان است که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی فلأنا بطرق السماء أعلم منی بطرق الارض»[۷] من راههای سمائی را بهتر از راههای زمینی میدانم. که اینجا جنبهٴ فاعلی مراد است. حضرت فرمود: «لانی فی السماء أحمد منی فی الارض»[۸] یعنی در آسمانها حامدتر از زمینم؟ وجود آسمانی من حامدتر از وجود زمینی من است؟ یا نه من در آسمان محمودتر از زمینم؟ اهل آسمان بهتر مرا میشناسند و حمد مرا میگویند تا اهل زمین. علی أی حال چه به آن معنا باشد چه من در آسمانها حامدتر از زمینم چه به این معنا باشد که من در آسمانها محمودتر از زمینم، زیرا موجودات آسمانی بهتر از اهل زمین مرا میشناسند و حمدم میکنند، اگر به معنای حامد باشد، که منافی با بحثهای گذشته نیست. و اگر به معنای محمود باشد، نه به این معنا که من محمود خدایم بلکه محمود فرشتگانم و خلق خدا. خلق خدا مرا حمد میکنند. من محمود پیش فرشتگان و مؤمنین و دیگر خلائقام. زیرا فیضی که به دیگر خلایق میرسد از راه هستی من که مجرای فیضم میگذرد. همانطوری که خدای سبحان به وسیلهٴ آب مردم را تأمین میکند، به وسیلهٴ وجود من مردم را تأمین میکند. مردمی که آب را مینوشند و با نوشیدن آب حیات پیدا میکنند همه به امر الهی است. من و مردمی که به وسیلهٴ من هدایت میشوند و خود هدایت همه و همه نعمتهای الهی است. لذا هم رسول خدا حامد است، هم مردم حامدند، هم خود حمد، خدا را حمد میکند. خود این ذکری که از زبان ما صادر میشود خود این ذکر، ذاکر خداست و مسبح و حامد خداست. چون موجود است و آفریدهٴ خداست و هر شیئی مسبح و حامد حق است. بنابراین در سورهٔ مبارکهٴ صف اگر فرمود: رسول خدا احمد است، نه یعنی محمود است به لحاظ من که من حمدش میکنم و این هم که حضرت در آسمان به احمد معروف است، برای اینکه در معراج خطابات نجوایی خدای سبحان با رسولش با عنوان، یا احمد یا احمد است. آن حدیث شریف معراج را که مطالعه بفرمایید میبینید خطاب خدا این است: یا احمد یا احمد. یا احمد عظّم أسمائی! یا احمد افعل کذا! یا احمد افعل کذا!. همهٔ خطاباتی که در معراج تنظیم شده است همه به عنوان «یا احمد» است. البته در زمین خطاب این چنین نیامده با القاب و با تجلیل از رسول خدا نام میبرد؛ ﴿یا ایها النبی﴾،[۹] ﴿یا ایها الرسول﴾[۱۰] و مانند آن. بر خلاف دیگر انبیا که اسامی آنها را در ندا نام میبرد. میفرماید: ﴿یا موسی﴾،[۱۱] ﴿یا داود﴾،[۱۲] ﴿یا عیسی﴾[۱۳] نام آنها را میبرد، نام رسول خدا را با تشویق و تجلیل میبرد، هرگز به اسم صدا نمیزند. همیشه ﴿یا ایها النبی﴾، ﴿یا ایها الرسول﴾. و در آغاز بعثت اگر سخن از ﴿یا ایها المدثر﴾،[۱۴] ﴿یا ایها المزمل﴾[۱۵] هست، آن هم یک لقب تشویقی است در حقیقت. یا اشاره است به یک جریانی. به اسم ساده صدا نمیزند نمیگوید یا محمد (صلّیالله علیه و آله وسلّم) در سماء که جریان معراج است، آنجا واسطهای نیست، آنجا سخن از «یا احمد» است. بنابراین آیهٔ سورهٔ صف دلالت ندارد بر اینکه رسول خدا محمود خداست که خدا حمدش میکند.
پرسش: . . .
پاسخ: اینها دارند نعمت خدا را حمد میکنند. محمود خلق است. خلق او را به عنوان اینکه هدایت خداست نور خداست دارند حمد میکند نه به عنوان اینکه یک شخصی از اشخاص جهان خارج است.
مثلاً در همین دعاها میفرمایید تو را حمد میکنیم. «ان خلقت فسویت و قدرت و قضیت و امرضت و شفیت» در حقیقت حمد میخورد به این افعال. و همه افعال الهی است. اگر حمد به این فعلها خورد، پس حمد به نعم الهی متعلق است. و وجود مبارک حضرت هم نعمت الهی است.
پرسش: . . .
پاسخ: آنجا هم نمیگوید الحمد لرسول . (الحمد لله علی ان منّ علینا اذ بعث فینا رسولاً) دارد ﴿و لقد مَنَّ الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا﴾[۱۶] چون حمد در برابر کمال است و هیچ کمالی نیست مگر مال خدای سبحان. حمد در برابر نعمت است و هیچ نعمتی نیست مگر مال خدای سبحان.
پرسش: . . .
پاسخ: کمال نسبی را که دارد این کمال نسبی بما انه کمال، اگر به خدای سبحان اضافه نشود کمال نیست. این کمال فیض حق؛ مثل این فقرههایی که ما خدا را حمد میکنیم، میگوییم خدایا ما تو را حمد میکنیم به اینکه به ما این باران را فرستادی. باران را که حمد نمیکنیم. حمد میکنیم «الحمد لله الذی جعل المآء طهورا»[۱۷] این در دعای وضو است. حمد که مال آب نیست. حمد مال خداست که آب را طهور قرار داد. در حقیقت حمد مال خداست که ﴿لقد مَنَّ الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً﴾[۱۸] حمد به این نعمت برمیگردد. حمد متوجه به نعمت بما انها نعمت یعنی انعام الهی. فرق نعمت و انعام همان فرق بین بین وجود و ایجاد است که اگر ارتباطش را با فاعل ملاحظه کنید، میشود انعام. ارتباطش را با فاعل ملاحظه نکنید، میشود نعمت. ولی جوهراً یکی است. حمد رسول خدا بما انه نعمه و منهٌ الهیه.)اینها در حقیقت دارد نشان میدهد که دارد نعمتهای الهی را حمد میکند بما انهم نعمت. نعمت بما انها نعمت جوهرش به انعام برمیگردد. یعنی خدا را حمد میکنیم که این نعمتها را به ما داد. روی حمد به اوست. پیامبر و دیگر موجودات محمود بالأصاله نیستند خدا را حمد میکنند که این نعمتها را به انسان مرحمت کرده.
مقام محمود و اختصاص حمد به خداى سبحان
در سورهٔ اسرا آیهٔ ۷۸ و ۷۹ این است، فرمود: ﴿اقم الصلوه لدلوک الشمس الی غسق اللیل و قرآن الفجر إنّ قرآن الفجر کان مشهودا﴾ این ناظر به نمازهای پنجگانه است. ﴿اقم الصلوه لدلوک الشمس﴾ یعنی هنگام زوال آفتاب. ﴿الی غسق اللیل﴾ که تیرگی و تاریکی وسط شب است. این ناظر است به نمازهای چهارگانه؛ ظهر و عصر و مغرب و عشا ﴿اقم الصلوه لدلوک الشمس﴾ یعنی لزوال الشمس. ﴿الی غسق اللیل﴾ غسق آن تیرگی و تاریکی فرو رفته است که میشود نیمه شب. از هنگام زوال تا نیمه شب وقت نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا است. این چهار نماز را با این جمله اشاره کرد. فرمود: ﴿اقم الصلوه لدلوک الشمس الی غسق اللیل﴾ اما راجع به نماز صبح فرمود: ﴿و قرآن الفجر﴾؛ یعنی اقم قرآن الفجر. که منظور این قرآن فجر همان صلاه صبح است. ﴿ان قرآن الفجر کان مشهودا﴾[۱۹] نماز صبح که قرآن فجر نامیده شده است، مشهود است. که در روایات دارد که هم فرشتگان شب شهادت میدهند و هم فرشتگان روز.[۲۰] و در بعضی از روایات دارد که مسلمین هم شهادت میدهند.[۲۱] و در بعضی از روایات دارد که «یشهده الله و ملائکه اللیل و ملائکه النهار»[۲۲] الله هم شاهد است. و اما آنی که تقریباً مستفیض یا متواتر است، مسئلهٴ شهادت ملائکه اللیل و ملائکه النّهار است. و در همهٔ روایات شهادت الله نیست. در بعضی از روایات شهادت الله است. لذا صلاه صبح مشهورا قال یشهده الله وملائکه اللیل وملائکه النهار.شده مشهود. ﴿ان قرآن الفجر کان مشهوداً﴾ اینها نمازهای پنجگانه است برای همهٔ مکلّفین. اما ﴿و من اللیل فتهجد به نافله لک﴾ بعضی از شب را تهجد کن. تهجد یعنی تیقظ من النوم. هجود یعنی خواب، تهجد یعنی از خواب برخاستن. فرمود بعضی از شب را از خواب برخیز که اشتغال به قرآن داشته باشی. ﴿و من اللیل فتهجد به﴾ یعنی بالقرآن. چون در صلاه لیل هم قرآن خوانده میشود و اصولاً رکن نماز و جوهرهٴ نماز را قرآن تشکیل میدهد. ﴿و من اللیل فتهجد به نافله لک عسی ان یبعثک ربک مقاماً محموداً﴾[۲۳] شاید این زمینه است نه اینکه حتماً هر کس این کار را بکند بالضروره به مقصد میرسد. این عسی و لعل و امثال ذلک اینها صفات فعلند. از مقام فعل انتزاع میشوند. فرمود این زمینهٴ آن را فراهم میکند که خدای سبحان تو را به مقام محمود برساند. ﴿عسی ان یبعثک ربک مقاماً محموداً﴾این یبعثک یا به معنا یقیمک یعنی عسی ان یقیمک ربک مقاماً محموداً است یا آن مقاماً به معنای مبعثاً است عسی ان یبعثک ربک بعثاً و مبعثاً محموداً. تو را برانگیزاند یک برانگیختن محمود و ستایش شدهای ﴿عسی ان یبعثک ربک مقاماً محموداً﴾
تعبیر علاّمه طباطبائی از مقام محمو
این مقام به تعبیر سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) یک مقامی است که حمدش مطلق است مقید نیست.[۲۴] چون نفرمود محموداً للملائکه یا للناس یا فی الدنیا یا فی الاخره. مقامی است محمود مطلق. محمود مطلق آن مقامی است که هر نعمتی از خدای سبحان بخواهد به دیگری برسد از این مقام باید بگذرد. که خود این مقام مهرهایست از مهرههای عظیم نعمت الهی. چه راجع به فرشتگان چه راجع به انسانها، چه راجع به دنیا، چه راجع به آخرت. این میشود محمود مطلق.
اطلاق نسبی مقام محمود
منتها اطلاقش نسبی خواهد بود. این مقام محمود یعنی مقامی است که همه تو را حمد میکنند، محمود غیر من نه محمود من. چرا؟ چون تو و این مقام و راهی که تو را به این مقام برساند، و آن مبدأی که دستت را بگیرد و به اینجا برساند همه زیر پوشش فیض من است. دیگر فرض ندارد که تو محمود من باشی. برای اینکه اگر نماز شب انسان را به اینجا میرساند و اگر تو با خواندن نماز شب به اینجا میرسی، هستی تو، دستور صلاه اللیل، طی این طریق، همه نعمی است که من آفریدهام. دیگر فرض ندارد من این را حمد کنم. فرض ندارد که محمود خدای سبحان باشد. فرضش آن است که محمود ما سوی الله است
همه به شفاعت محتاجند
و یؤیده روایات فراوانی که فرمود: لوای حمد به دست من است آدم و من دونه تحت لوای حمد منند.[۲۵] این لوای حمد در قیامت به صورت شفاعت کبرا ظهور میکند. که همهٔ اولین و آخرین به شفاعت از سوی خدا محتاجند. و شفاعت هم درجاتی دارد. حتی آنهایی هم که در بهشت منعّمند از شفاعت حضرت برخوردارند. آنهایی هم که در جهنم گرفتار عذابند آنها هم از شفاعت حضرت برخوردارند. شفاعت برای دوزخیان به تخفیف درجه است، برای آنهایی که استحقاق عفو و بخشش دارند یعنی موحدند و نه ملحد، شفاعت اگر شاملشان بشود از جهنم به اعراف، احیاناً راه دارند برای اعرافیان شفاعت این تأثیر را دارد که آنها را از اعراف به بهشت ببرد. برای بهشتیان این نقش را دارد که ترفیع درجه مرحمت کند و مانند آن. همهٔ موجودات یوم القیامه از شفاعت حضرت برخوردارند. میفرمود: آدم و من دونه تحت لوائی. اینکه فرمود: همه اولین و آخرین در قیامت به شفاعت حضرت محتاجند، این مراد است. چون اگر یک موجودی فیض اول و صادر اول شد و اوّلین خلق بود قهراً دیگر موجودات هم از فیض او برخوردارند. آنگاه این مقام میشود مقام محمود. مقامی که همه در برابر او حامدند.
پرسش:
پاسخ: آن شکر است که بعضی از اسمای او، اسمای دیگر را شکر میکنند. آن اگر حمد باشد مثل این است که خودش را در قرآن حمد کرد. در حقیقت خودش را دارد حمد میکند. بالاصاله خودش محمود است نه این. و خودش، خودش را حمد کرده است. در این قرآن ﴿الحمد لله الذی انزل علی عبده الکتاب ولم یجعل له عوجاً﴾[۲۶] یا دیگر آیات که خدا خودش را حمد میکند. اگر حامد است یحمد نفسه است. اگر آن حیثیت فیض خدا را حساب بکنیم، در حقیقت خدا یحمد نفسه است. غیر را حساب بکنیم از جهتی که غیر است و فقیر است، خدا لا یحمده. از آن جهت که کمال نعمت است، خدا یحمده که در حقیقت دارد یحمد نفسه. چون خودش، خودش را حمد میکند. لذا در آن روایتی که فریقین از حضرت نقل کردهاند به خدای سبحان عرض کرد که «لا احصی ثناءً علیک أنت کما أثنیت علی نفسک»[۲۷] ما قدرت احصای ثنای تو را نداریم. تو همانی که بر خودت ثنا و حمد میفرستی و حمد میکنی «أنت کما أثنیت علی نفسک»
روح محمود بودن رسول الله، حمد خداست
لذا روح قضیه به این برمیگردد که خدا حامد کسی نیست. و اگر رسول خدا محمود است، محمود ما سوی الله است. و این محمود ما سوی الله بودن نه به این معناست که ما سوای خدا دارند رسول را حمد میکنند بلکه دارند ما سوای خدا دارند خدا را حمد میکنند که همچین نعمتی را به آنها داده است. که روحش باز برمیگردد به ﴿الحمد لله﴾ که هیچ ممکن نیست که حمد به غیر خدا تعلق بگیرد.
رابطهٴ تحمید خدا با تربیع کعبه
لذا تحمید آن پایگاه رفیعی را دارد که در برابر تسبیح و در کنار تهلیل و در کنار تکبیر جزو تسبیحات اربعه باشد. که میگوییم «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر». همانطوری که تسبیح مخصوص خداست، تهلیل مخصوص خداست، تکبیر مخصوص خداست؛ تحمید هم مخصوص خداست. و این اصول اولیهٴ آفرینش جهان است. شما در روایات حج، صرف اینکه چرا کعبه را کعبه نامیدند ملاحظه بفرمایید. در آنجا از امام صادق (سلاماللهعلیه) سؤال میکند: چرا کعبه را کعبه گفتند؟ حضرت فرمود: یک خانهایست چهار ضلعی به آن میگویند کعبه. هر خانهای که مکعب شکل باشد کعبه است. خانهای که چهار تا دیوار داشته باشد، یک سقف داشته باشد، یک کف، این جرم و این حجم شش سطح دارد. حجم شش سطحی را میگویند مکعب. از این جهت کعبه است، چون چهار دیوار دارد غیر از سقف و غیر از کف. عرض کرد: چرا حالا چهار دیوار داشت؟ فرمود: چون بیت المعمور دارای چهار ضلع است. بحث را یا خود حضرت ادامه میدهد یا سائل ادامه میدهد که چرا بیت المعمور دارای چهار ضلع و چهار دیوار و چهار بخش است؟ فرمود: چون عرش دارای ارکان اربعه است. آنگاه فرمود که اگر سؤال بکنی که چرا عرش دارای چهار رکن است؛ برای اینکه ﴿لان الکلمات التی بنی علیها الاسلام اربع﴾. آن کلماتی که اصول اولیه دین است، چهار تاست. آن «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر».[۲۸] ببینید حرف تا کجا ادامه دارد. از یک کعبه چهار دیواری حرف را به کجا حضرت برد. آنچه که ریشههای اساسی دین است همان تسبیح خداست. و تحمید خداست و تهلیل خداست و تکبیر خداست.
فرزند مکّه و منی
یک وقت انسان میرود همین کعبه را زیارت میکند برمیگردد، یک وقت انسان حجش تا بیت المعمور میرود، یک وقت حجش تا به عرش میرسد، یک وقت حجش جایی است که حج نکرده میگوید به اینکه «انا ابن مکه و منی»[۲۹] با اینکه منا نرفته و به حسب ظاهر گوسفندی را در منا قربان نکرده اما مع ذلک میگوید ماییم که مکه و حرم را احیا کردیم. «انا ابن مکه و منی» اگر ریشههای اولیهٔ این اصول دین به تکبیر و تحمید و تسبیح و تهلیل برمیگردد پس دیگر چیزی در جهان به غیر خدا ارتباط نخواهد داشت. و اگر چیزی به غیر خدا ارتباط نداشت، دیگر ممکن نیست چیزی محمود خدای سبحان باشد که خدا او را حمد بکند. چه اینکه چیزی مسبح خدا نیست، چیزی مکبر خدا نیست، چیزی هم موحد خدا نیست. توحید از آن او، تکبیر از آن او، تسبیح هم از آن او، تحمید هم از آن او.
«و الحمد لله رب العالمین»
[۱] . نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۴.
[۲] . نهجالبلاغه، خطبه۱۳۲؛ «نحمد علی ما أخذ و أعطی و علی ما أبلی و أبتلی».
[۳] . بلد الامین، ص۱۳۱-۱۳۲.
[۴] . سورهٔ اسراء، آیهٔ ۴۴.
[۵] . سورهٔ صف، آیهٔ ۶.
[۶] . تفسیر صافی، ج ۵، ص ۱۶۹.
[۷] . نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۹.
[۸] . تفسیر صافی، ج ۵، ص ۱۶۹.
[۹] . سورهٔ انفال، آیهٔ ۶۴.
[۱۰] . سورهٔ مائده، آیهٔ ۴۱.
[۱۱] . سورهٔ بقره، آیهٔ ۵۵.
[۱۲] . سورهٔ ص، آیهٔ ۲۶.
[۱۳] . سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۵۵.
[۱۴] . سورهٔ مدثر، آیهٔ ۱.
[۱۵] . سورهٔ مزمل، آیهٔ ۱.
[۱۶] . سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۱۶۴.
[۱۷] . اصول کافی, ج۳, ص۷۰.
[۱۸] . سورهٔ آل عمران، آیهٔ ۱۶۴.
[۱۹] . سوره اسراء، آیه۷۸.
[۲۰] . الکافی، ج ۸، ص ۳۴۱.
[۲۱] . علل الشرائع، ج ۲، ص ۳۲۴ ؛ وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۵۱.
[۲۲] . الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۹۶; عن ابی الورداء (رضی الله عنه) قال قرأ رسول الله (صلی الله علیه وسلّم) ان قرآن الفجر کان . . .
[۲۳] . سورهٔ اسراء، آیهٔ ۷۹.
[۲۴] . المیزان، ج ۱، ص ۱۷۶؛ … وقوله محموداً مطلق فهو حمد غیر مقید یدل علىٰ وقوعه من جمیع الناس من الأولین والآخرین.
[۲۵] . بحار، ج ۴۰، ص ۸۱
[۲۶] . سورهٔ کهف، آیهٔ ۱.
[۲۷] . بحار، ج ۹۴، ص ۲۲۸؛ سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۲۶۳.
[۲۸] . بحار، ج ۹۶، ص ۵۷.
[۲۹] . بحار، ج ۴۵، ص ۱۳۸.