تناقضات دیدگاه داوکینز درباره اصل انتخاب طبیعی
مبلغ/ عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اظهار کرد: اصل انتخاب طبیعی از نظر داوکینز کر و کور است، بنابراین نمیتواند عامل نظم هستی باشد و به همین دلیل است که خودِ داروین هم هیچگاه اصل انتخاب طبیعی را در برابر خدا قرار نمیدهد.
به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا، نشست «بررسی انتقادی خوانش الحادی داوکینز از نظریه فرگشتی» در چهارچوب سلسله نشستهای دومین همایش مجازی «علوم انسانی – اسلامی، پژوهش و فناوری» با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین حمیدرضا شاکرین، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد. در ادامه سخنان وی را میخوانید:
ریچارد داوکینز یکی از شخصیتهایی است که در فضای الحاد جدید با شیوهای بسیار جنجالی این مباحث را جلو برده و بیانی روان و قابل فهم عمومی دارد، لذا تأثیرات زیادی در سطوح مختلف گذاشته و آثار وی در نقاط مختلف جهان ترجمه و منتشر شده و تأثیرات زیادی داشته است، لذا میطلبد که چنین مباحثی به بحث و گفتوگو گذاشته شده و به شبهات پاسخ داده شود.
طبیعتگرایی داوکینز
وی طبیعتگرایی را در تمام ابعاد همانند هستیشناختی، معرفتشناختی، روششناختی و ارزششناختی به رسمیت شناخته و یک طبیعتگرای تمامعیار و بسیار رادیکال است. در حوزه هستیشناختی که بیشترین محور تمرکز وی در آن مقابله با اعتقاد به خدا است، بیشترین تکیه را در این عرصه بر نظریه تکامل داروین دارد. با توجه به اینکه وی یک علمگرا است، بنابراین بر این نظریه تأکید دارد و آن را گزینه خوبی برای بسط طبیعتگرایی دانسته، لذا تلاش کرده تا آنجا که ممکن است این نظریه را طبیعتگرایانه تقریر کرده و از این طریق نگرش الحادی خود را بسط دهد.
وی در نظریه تکامل داروین، روی یک اصل بیشترین تأکید و تمرکز را دارد و تمام مباحث خود را روی آن استوار میکند و آن اصلِ انتخاب طبیعی است. نکته دیگر اینکه دلالت این اصل را خیلی فراتر از حوزه زیستشناسی میبرد و فراتر از آنچه در نظریه تکامل از این اصل استفاده میشود، وی از این اصل به عنوان یک بنیادِ نظری استفاده میکند که میتواند راهگشای چیستیِ هستی باشد، لذا ارزش زیادی برای این نظریه قائل است و آن را اصلی میداند که هیچ رقیبی ندارد.
تلاشهای داوکینز برای اعتباربخشی به نظریه خود
از سوی دیگر داوکینز، خصوصیاتی را برای این اصل برمیشمارد تا به کمک این اصل و ارزش و اعتباری که به آن داده است در جهت طبیعتگرایی استفاده کند. یکی از خصوصیاتی که وی مطرح میکند، ناآگاهیِ انتخاب طبیعی است که با این اصل، دخالت هرگونه آگاهی، غایتگرایی، هوشمندی و طراحی را در فرآیند انتخاب طبیعی و بروندادهای آن نفی میکند، اما با توجه به اینکه این اصل با این خصلت به تنهایی نمیتواند خواسته وی را برآورده کند، لذا چند نکته دیگر را به کمک میگیرد که یکی از آنها خصلت انباشته بودن انتخاب طبیعی است. وی معتقد است اگر انتخاب طبیعی یکباره و دفعی باشد نمیتواند بر طبیعتگرایی دلالت کند، لذا به کمک خداباوران خواهد آمد و میتواند از آن برای توجیه نظریه توحیدی استفاده کرد، اما اگر آن را تدریجی فرض کنیم، احتمال تصادفی بودن را بالا میبرد و میتواند دیدگاه رقیب را کنار بزند.
با توجه به این اصل، داوکینز معتقد است که هنوز کمبودی در کار وجود دارد، لذا برای اینکه پروژه خود را بر دلالتهای طبعیتگرایانه استوار کند افزودن شانس بر انتخاب طبیعی را لازم میداند و معتقد است انتخاب طبیعی برای طبیعتگرایی کافی نیست، اما اگر کمی شانس کنار آن بگذاریم، پروژه ما تکمیل و اگر مشکلی از منظر منطقی وجود دارد، اینگونه برطرف میکند. این مسیری است که داوکینز طی کرده تا از نظریه تکامل داروین، یک نظریه طبیعتگرایانه را ارائه دهد.
سؤال این است که آیا این مسیر درست است یا نه و آیا میتواند دیدگاه توحیدی را نفی کند؟ برای پاسخ ناچاریم بررسی کنیم جایگاهی که برای انتخاب طبیعی قائل است که آن را رازگشای چیستانِ هستی میداند تا چه اندازه درست است؟ اصل انتخاب طبیعی یکی از اصولی است که در حدود کارایی آن در نظریه تکامل داروین، صرفاً در دایره جهان زیست و تنوعات زیستی است، بنابراین نسبت به اصل پیدایش حیات و دیگر شئون هستی دلالتی ندارد و نمیتواند بر تمام آنچه در حوزه جهانبینی وجود دارد تسری داده شود، لذا دیدگاه وی با اصول علمی سازگار نیست، چراکه از منظر علمی وقتی میخواهیم نظریهای ارائه دهیم باید با استانداردهای علمی و روش تجربی سازگاری داشته باشد.
از سوی دیگر اصل انتخاب طبیعی میتواند با نظریات غایتانگارانه و طرحمدارانه سازگار باشد یا بدون آن لحاظ شود، بنابراین اگر بخواهیم آن را منحصراً در جهت تبیین طبیعتگرایانه به کار ببریم، نوعی مغالطه انجام دادهایم. این میتواند به ما تبیین طبیعی بدهد و تبیین طبیعی، غیر از تبیین طبیعتگرایانه است، چراکه تبیین طبیعتگرایانه اصول فراطبیعی را نفی میکند، اما تبیین طبیعی اینگونه نیست. داوکینز در کلیت نظریه فرگشتی، یک دیدگاه دیگر را مطرح میکند و میگوید این نظریه هیچ رقیبی ندارد و انتقاد غیر قابل ردی در مقابل آن وجود ندارد، لذا میتواند در برابر نظریه توحیدی رقابت کند.
انتقادات به نظریه داوکینز
البته در خود جهان غرب درباره نظریه تکامل، مواجهات گوناگونی رخ داده است که یک نوع مواجههای که صورت گرفته، مخالفت جدی با آن نظریه است. در سه تا چهار دهه گذشته جریان جدیدی در غرب شکل گرفته که به صورت جدی نظریه تکامل را به چالش میکشد و آن را ناقص میداند. حتی برخی از افرادی که موحد هم نیستند از منظر علمی با این نظریه مخالفت جدی دارند و معتقدند نظریه داوکینز نیز با واقعیات علمی تطابق ندارد. بنابراین اینکه داوکینز معتقد است نظریه وی بدون انتقاد و کاملاً علمی است، قابل قبول نیست.
نکته دیگری که داوکینز مطرح کرده، نابینایی انتخاب طبیعی است که این کر و کور بودن یا فقدان غایت بودن را برای نفی وجود خدا به کار میبرد. وی در اینجا نیز دچار خلط شده که آن خلطِ فاعل مستقیم و فاعل غیرمستقیم است. البته فیلسوفان ما همانند ابوعلی سینا هم برای فاعلِ طبیعی شعوری قائل نیستند، بلکه بحث آنها این است که پشت صحنه این فرآیند نوعی شعور، ادراک، هدفمندی، طراحی و آگاهی وجود دارد.
مسئله دیگر انباشتی بودن انتخاب طبیعی است که داوکینز تصور کرده اگر تدریج و زمانبر بودن را داخل در ماجرا کند، با این گستراندنِ زمان، میتواند طبیعتگرایی را تثبیت کند، در حالی که این انباشتی بودن مانع غایتمندی و در عرض خدا قرار نمیگیرد و به اثبات تئوری وی کمکی نمیکند. داوکینز مسئله شانس را هم اضافه میکند. وی میگوید قبل از اینکه با نظریه داروین آشنا شویم، وقتی درباره نظم هستی و جهانِ زیست رو به رو میشویم، طبیعتاً ذهن ما با این پرسش مواجه میشود که اینها چگونه به وجود آمده است؟ در اینجا با دو پاسخ مواجه میشویم؛ یکی این است که یا شعور و آگاهی پشت ماجرا بوده که آن را طراحی کرده یا اینکه این موارد به صورت تصادفی پدید آمده است.
چون تصادف برای پاسخ به نظم هستی قابل قبول نیست، بنابراین یک گزینه بیشتر باقی نمیماند که آن خداست، اما وی معتقد است که اصل انتخاب طبیعی، این دوگانه را به سهگانه تبدیل کرده است؛ یعنی یا خدا، یا تصادف یا انتخاب طبیعیِ تدریجیِ آمیخته با کمی شانس عامل پدید آمدن آن است. گزینه تصادف را خود داوکینز معتقد است که قابل قبول نیست، بنابراین دو گزینه دیگر میماند. اما بحث این است که اصل انتخاب طبیعی که وی معتقد بود کر و کور است، بنابراین نمیتواند عامل نظم هستی باشد، چراکه گزینه سومی که وی در برابر خدا قرار میدهد، دوباره همان تصادف است و به همین دلیل است که خودِ داروین وقتی در حوزه مباحث الهیاتی و دلالت نظریه تکامل نظر میدهد هیچگاه اصل انتخاب طبیعی را در برابر خدا قرار نمیدهد، بلکه نظریه خود را با خداباوری سازگار میداند.