بشنوید | جلسه بیست و یکم تفسیر سوره حمد آیت الله جوادی آملی
درسهای تفسیر قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی – جلسه بیست و یکم
درسهای تفسیر قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی، چند دهه است که از جمله جلسات ارزشمند و ماندگار در قم است که مخاطبان بسیاری دارد
پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، هر روزه به انتشار متن و فایل صوتی جلسات تفسیر این مرجع تقلید و مفسر قرآن می پردازد.
متن و فایل صوتی زیر بیست و یکمین جلسه از درس تفسیر سوره حمد است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱) الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۲) مالِک یوْمِ الدِّینِ (۳) إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعِینُ (۴)﴾
عبادت هدف آفرینش و راه یقین
در آیهٴ مبارکهٴ ﴿ایاک نعبد و ایاک نستعین﴾[۱] مطالبی به عرض رسید. یکی از آن مطالبی که باید مطرح بشود این است که رابطهٴ عبادت با عقل چه پیوندی است؟ بعضی از مطالب یاد شده در بیان ارتباط عبادت با معبود بود. که خدای سبحان را انسان چگونه عبادت کند. اما رابطهٴ عقل با عبادت چگونه است؟ این عبادت چه وصفی برای عابد است؟ از نظر قرآن کریم عبادت برای انسان همانند درختی است که برای آن بذر و هسته در نظر گرفته میشود. هسته اگر درخت نشود به مقصد نرسیده است. بذر اگر سنبل و خوشه نشود به ثمر نرسیده است.
عبادت هدف مخلوق است، نه خالق
قرآن کریم عبادت را هدف آفرینش انسان میداند. نه هدف خدا بداند بلکه هدف آفرینش است نه هدف آفریننده. اینکه در سورهٴ ذاریات اینچنین فرمود: آیهٴ ۵۶ سورهٴ ذاریات ﴿و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون﴾[۲] چه عبادت را هدف خلق معرفی کرد نه هدف خالق، رابطهٴ عبادت با انسان را تشریع میکند. که اگر انسان به مرحلهٴ عبادت نرسید و بندگی نکرد، مثل آن هستهای است که در زیر خاک دفن شد و نمو نکرد و درخت نشد. اگر هستهای را کشاورز به دل خاک نهاد و آن سبز شد این هسته به هدف رسیده است . البته باید بحث بشود این هدف نهایی است یا هدف نسبی است و اگر هستهٴ خرما مثلاً در زمین پوسید و درخت نشد این به هدف نرسیده است. پس عبادت برای انسان همانند درخت شدن برای هسته است.
اینکه فرمود: ﴿و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون﴾[۳] عبادت هدف مخلوق است نه هدف خالق. نه یعنی من یک هدفی دارم. میخواهم به آن هدف برسم. که اگر کسی مرا عبادت نکرد، من به هدف نرسیدهام چون خدای سبحان که غنی محض است فرض ندارد کاری را برای چیزی انجام بدهد که بوسیلهٴ کار به آن مقصد و هدف برسد. پس عبادت هدف مخلوق است و نه خالق. هدف خلقت است، نه هدف خالق. بله ﴿ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون﴾[۴] یعنی من این را مگر برای عبادت نیافریدم، که همهٴ اینها زیر پوشش خداست. من جن و انس را جز برای اینکه عبادت کنند نیافریدم که عبادت کردن در طول انسانیت و جنی شدن است. نه هدف خالق نیست هدف مخلوق است. من همان ظاهر آیه این است. من جن و انس را نیافریدم مگر اینکه به آن مقصد برسند. نه من به آن مقصد برسم اگر هدف فاعل باشد مثل اینکه انسان یک بنایی را میسازد برای اینکه در آن سکونت کند. میگوید من این خانه را ساختم تا در او سکونت بکنم. اما اگر هدف فعل باشد نه هدف فاعل، میگوید من این کار را برای اینکه این کار اینجوری بشود کردم. نه خودم به آنجا برسم کردم.
شاهد قرآنی
شاهدش هم آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم است که فرمود اگر شما ـ از زبان موسای کلیم (علیه السلام) یاد کرد ـ میفرمود: اگر شما ﴿ان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعا فان الله لغنی حمید﴾[۵] اگر شما و همهٴ مردم روی زمین کافر بشود برای خدا یکسان است. آیهٴ ۸ سورهٴ ابراهیم این است. ﴿و قال موسی ان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعا فان الله لغنی حمید﴾[۶] اینطور نیست که اگر همهٴ مردم زمین کافر بشوند و احدی عبادت نکند خدا به مقصد نرسیده است، اینچنین نیست.
کمال محض برای هدفی بیرون از خود کار نمیکند
جواب : خودش هم هدف است چون اگر فاعلی کاری را انجام میدهد برای اینکه به یک کمالی برسد . اگر خود آن کمال خواست کار انجام بدهد برای چیست؟ چون کمال است کار میکند. نه برای اینکه به یک کمالی دیگر برسد. هر فاعلی فعلی را انجام میدهد، تا به یک کمال نائل بشود. آن کمال، اگر کمال محدود بود، او هم فعل انجام میدهد برای اینکه به کمال بالاتر برسد. آن کمال بالاتر اگر محدود بود، باز فعل انجام میدهد برای اینکه اکمل بشود. تا برسیم به آن هدفی که کمال نامحدود است. حالا کمال نامحدود دارد کار انجام میدهد. او برای چی انجام میدهد، برای اینکه به مقصد برسد یا نه چون همهٴ کمالات را داراست یکی از آن کمالات جود و سخاست. چون کامل محض است از او سخا و جود نشأت میگیرد، نه کاری انجام میدهد که به مقصدی برسد چون فرض ندارد که یک موجود کمال محض باشد و کاری را انجام بدهد برای اینکه به چیزی برسد. اگر بین این کمال محض و آن هدف دیگر این کار رابط و واسط باشد معنایش این است که آنچه را که ما کمال محض فرض کردیم کمال محدود بود که بعضی از کمالها را نداشت بوسیلهٴ کار به آن کمالهایی که ندارد میخواهد دسترسی پیدا کند. و این خلاف فرض است. پس اگر چیزی کمال نامحدود بود فرض ندارد که کاری را برای چیزی دیگر انجام بدهد لذا اگر در سورهٴ ذاریات فرمود: من جن و انس را جز برای عبادت نیافریدم، در سورهٴ ابراهیم فرمود: حالا اگر احدی عبادت نکرد، احدی روی زمین خدا را عبادت نکرد، برای خدا یکسان است. ﴿ان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعا فان الله لغنی حمید﴾[۷]
سؤال…
جواب: آن هم همینطور است آن هدف فعل است. حالا اگر کسی خدا را نشناخت اینطور نیست که خدای سبحان به هدف نرسید و ناقص و محروم و ناکام ماند. اینچنین نیست اگر دیگران عارف شدند، به کمال رسیدهاند. نه اگر خدا معروف نشد، به کمال نرسید.
همهٴ اینها لسان، لسان بیان هدف فعل است. فرمود: من این کار را برای فلان کردم که این کار به آن مقصد برسد. نه اینکه من این کار را کردم که خودم به آن مقصد برسم. همهٴ اینها بیان اهداف فعل است.
من برای اینکه معروف بشوم، معروف که بشوم، معروف اینها بشوم یعنی اینها عارف من بشوند، من اینها را خلق کردم . من خلق کردم که اینها عارف بشوند نه خلق کردم که خودم معروف بشوم که اگر معروف نشوم ناقصم، بوسیلهٴ معروف شدن میخواهم کمالی پیدا کنم. اینچنین نیست. همهٴ این لسانها، بیان غایت فعل و هدف فعل است نه هدف فاعل.
سؤال…
جواب: قد یقال بانه لا یوجد هذا الحدیث[۸] فی الاحادیث القدسیه و علی التسلیم، لسان ذلک ایضا تبیین لهدف الفعل لا لهدف الفاعل کما قلنا.
سؤال…
جواب: کنت کنزا مخفیا، مخفیا لی او مخفیا لغیری؟ مخفیاً لغیری فهو معروف، عند کل جاهل، فهو عارف بذاته و معروف لذاته لا یحتاج ان یعرفه غیره فلذا قال سبحانه و تعالی: ﴿ان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعا﴾[۹] ان تکفروا أی لا تعرفونه و لا تعبدونه ﴿فان الله لغنی حمید﴾.
سؤال…
جواب: احببتُ مثل خلقتُ است. در تعبیرات ما هم همینطور است. ما میگوییم من این کار را برای فلان آقا کردم، برای خودم که نکردم.
سؤال…
جواب: بله فاحببت؛ من دوست دارم که این کار را برای او انجام بدهم. من دوست دارم که این خانه را برای نمازگزارها بسازم . یکوقت انسان خانه میسازد که خود بنشیند، یک وقت خانه میسازد که دیگری بنشیند. میگوید من دوست دارم دیگری در اینجا بنشیند.
سؤال…
جواب: این خود حب اثر فعلی اوست. نه اینکه من محبوبم دوست دارم که معروف بشوم که اگر معروف نشوم ناقصم و اگر معروف بشوم به وسیلهٴ معروف شدن این نقص برطرف میشود. لذا خلق کردم. این فرض ندارد برای مبدئی که کمال نامحدود است.
سؤال…
جواب: هدف معنایش این است که بدون آن فعل این هدف حاصل نیست. این یک مطلب. و هدف هم یک امر کمالی و وجودی است، این دو مطلب. این دیگر اختصاص به ما ندارد. هر که هدف را میشناسد، اینچنین میشناسد. اگر یک چیزی هدف شد، امر وجودی است نه عدمی. و کمال است و نه نقص. اگر ذات اقدس اله هدف داشته باشد، معنایش این است که این ذات از بعضی از جهات کامل است، از بعضی از جهات فاقد کمال، کاری را انجام میدهد که آن نقص را جبران کند. این دربارهٴ کمال نامحدود فرض ندارد. نه تصدیقش ممکن نیست، تصور ندارد.
سؤال…
جواب: نه. اگر یک کسی بتواند چهار کلمه به دیگری بیاموزاند، او یاد بگیرد، تمام ثوابهایی که او میبرد، این هم در ثواب شریک است. نقص گوینده هم جبران میشود. اگر او به جایی نرسید، گوینده متأثر است میگوید: من لایق نبودم که بتوانم دو کلمه خدمت بکنم. این در هر دو حال اثر دارد.
سؤال…
جواب: نه ممکن است گوینده بگوید من کارم را کردهام. آن گوینده، آن معلم، آن مدرسی که توفیق نداشت دو نفر را بپروراند او باید خودش را اصلاح کند که حرف او اثر نکرد. او در درونش غصهها دارد. این مثل کارمند اداره نیست که من آمدم سر پست، کسی نبود، نبود من حقوقم را میگیرم. اگر انسان ـ مسائل اعتباری که نیست ـ نتواند خدمتی بکند، غمگین است و اگر بتواند خدمتی بکند، خود به مقصد رسیده است که همهٴ ثوابهایی را که آن شخص میبرد، در نامهٴ عمل این هم مینویسند.
سؤال…
جواب: نه آنکه فرمود ﴿یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا﴾[۱۰] که آیهای بود که در سورهٴ نور قبلا خوانده شد. خدا معبود بشود، هدف مخلوق است نه هدف خالق. خدای سبحان عالم را نیافرید که معبود بشود و معروف بشود که اگر کسی او را عبادت نکرد یا او را نشناخت خدا به مقصد نرسید. این نه تنها تصدیق ندارد تصور صحیح ندارد. یعنی ما چه جوری تصور بکنیم تا برسیم به مسأله تصدیق. چون هر فاعلی کاری را برای نیل به کمال انجام میدهد این یک مقدمه. اگر خود آن کمال، کمال محدود بود، او هم کاری را انجام میدهد برای اینکه به کمال بالاتر برسد، تا برسیم به آن هدفی که کمال نامحدود است. حالا اگر آن فاعل آن هدف که کمال نامحدود است، او خواست کاری انجام بدهد، بیرون از او کمالی فرض دارد که آن فاعل کاری را برای این کمال بیرون انجام بدهد؟ فرض ندارد تا نوبت به تصدیق برسد. اگر یک چیزی کمال محض بود، یعنی کمال نامحدود، آنگاه بیرون از کمال نامحدود چیزی نیست تا این کاملی که به کمال نامحدود کامل است، کاری را برای آن چیز انجام بدهد. لذا تعبیر قرآن کریم است که ﴿هو الاول و الاخر﴾[۱۱] او مبدأ فاعلی اشیاست. او مبدأ غایی اشیاست. او هدف است، هدف که دیگر هدف ندارد چه اینکه او فاعل است. فاعل که دیگر فاعلی ندارد.
سؤال…
جواب: جوابش این است که کار او هدف دارد، چون حکیم است خود او هدف ندارد، چون غنی است. اینها از اسماء حسنای خدای سبحان است. میگوییم کار او هدف دارد چون از حکیم کار بیهدف صادر نمیشود. ذات اقدسش چون غنی محض است، منزه از آن است که هدف داشته باشد. او سبوحٌ قدوسٌ از اینکه ناقص باشد و بوسیلهٴ هدف با نیل به هدف آن نقصش را طرح کند.
اینکه فرمود عبادت هدف خلقت است، پس انسانی که به حضور خدا باریافت به خدا عرض میکند ﴿ایاک نعبد﴾[۱۲] یعنی من مثل آن هستهام که سر از خاک برآوردم.
سؤال…
جواب: ممکن است، حالا انشاء الله به آنجا که رسیدیم ممکن است عرض بشود به اینکه این ذکر مسبَّب به ارادهٴ سبب است یا نه خود عبادت است، مقدماتش به عنوان معرفت را در بر دارد. ممکن است.
سؤال…
جواب: این نعبد در سوره؟ نه همان نعبد است که عبادت میکنیم دیگر بله که غایت خضوع است . منتها عبادت درجاتی دارد که تعیین درجات عبادت به تعیین درجات معرفت است. هر کسی معرفتش بهتر بود، عباداتش عالیتر است
استمرار عبادت
اینکه خدای سبحان فرمود : هدف خلقت عبادت است، یعنی یکبار مرا عبادت کنند؟ من جن و انس را آفریدهام که هر کدام به نوبهٴ خود یکبار مرا عبادت کنند. که اگر کسی یک بار نماز خواند، بگوییم به هدف خلقت رسیده است. یا نه خلقت برای عبادت است . یعنی مادامی که خلقت هست، عبادت هست. اینکه فرمود: ﴿ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون﴾[۱۳] یعنی خلقت برای عبادت است. و خلقت هر لحظه است. اینطور نیست که خدای سبحان ما را خلق کرده باشد دیگر بقاءً کاری به ما نداشته باشد. هر لحظه فیض خالقیت خدا میرسد و هر لحظه این فیض خالقیت را مخلوقها دریافت میکنند هر لحظه هم باید عبادت کنند. آنکه میداند خلقت برای عبادت است، حدوث عبادت به حدوث خلقت است، بقای عبادت به بقای خلقت است، میگوید نه تنها ﴿ان صلاتی و نسکی﴾[۱۴] بلکه ﴿و محیای ومماتی لله رب العالمین﴾[۱۵] . آنکه به این تحلیل نرسید، خیال میکند که خلقت برای عبادت است بالاخره ما این نماز پنج وقت را که باید بخوانیم، میخوانیم. خیال کرد همینکه نماز بخواند یا روزه بگیرد این به هدف رسیده است. خلقت برای عبادت است. خلقت هر لحظه است، عبادت هم هر لحظه. لذا یک موحد تمام شئونش را تحت برنامهٴ الهی تنظیم میکند. میگوید ﴿ان صلاتی و نسکی﴾[۱۶] همچنین و ﴿محیای و مماتی لله رب العالمین﴾[۱۷]. روی تمام شئونش حساب میکند. روی قیام و قعودش حساب میکند.
شئون زندگی یک موحّد
چرا در زیارت آل یس که جزء بهترین زیارتهای ماست در پیشگاه حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) عرض میکنیم: بر تمام شئون زندگی تو سلام. در آن زیارت آل یس میگوییم وقتی مینشینی، سلام بر تو. پا میشوی، سلام بر تو. میخوابی سلام بر تو . نماز میخوانی سلام بر تو. حرف میزنی سلام بر تو.
السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقعد
السلام علیک حین تقرء و تبین…
السلام علیک حین ترکع و تسجد
السلام علیک فی آناء لیلک و اطراف نهارک[۱۸]
آن کسی که میگوید ﴿ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین﴾[۱۹] در برابر انسان اینچنین ما هم عرض ادب میکنیم، میگوییم بر تک تک شئون زندگی تو سلام. چرا چون اینچنین نیست که قیامت برای خدا نباشد، قعودت برای خدا باشد او بالعکس . اینچنین نیست که رکوع و سجودت برای خدا باشد خوابیدن و غذا خوردنت برای خدا نباشد. اینچنین نیست . این زیارت آل یس به ما میآموزاند که یک موحد چگونه زندگی میکند و در برابر او چگونه باید عرض ادب کرد. این از بهترین زیارتهای ماست.
پس اگر یک کسی آشنا شد که هدف خلقت عبادت است، میگوید مادامی که خلقت هست باید عبادت باشد. مادامی که خلقت هست باید عبادت باشد. چون عبادت مستمراً همراه خلقت است که اگر یک وقتی عبادت از یک مرحلهای از مراحل انسانی قطع بشود، همان وقت است که این درخت در بین راه پوسیده . این هستهای که بخواهد بارور بشود، در همهٴ شئون باید در شجریت حرکت کند تا نخل باسق بشود. و اگر یک وقت در بین راه بخشکد آب به او نرسد، این از هدف مانده است. نباید بگوید من یکبار عبادت کردم. خب پس از اینکه فرمود: ﴿و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون﴾[۲۰] روشن میشود که عبادت هدف خلقت مخلوق است و نه خالق و حدوث عبادت به حدوث خلقت مرتبط است و بقای عبادت به بقای خلقت مرتبط است که کل لحظه خلقت هست و کل لحظه هم هدف دارد و آن عبادت است.
یقین عبادی و آثار آن
اما عبادت کردن هدف نهایی انسان است؟ انسان همین که عبادت کرد، کافی است یا تازه عبادت هم هدف نیمه راه است؟ عبادت را برای چیزی دیگر انجام میدهند. هستهٴ درخت خرما هدفش درخت خرما شدن است یا هدفش آن است که درخت خرما بشود که میوه بدهد؟ پس درخت خرما شدن گرچه هدف هسته است، اما هدف نهایی نیست. هدف متوسط است. انسان که عبادت میکند، برای اینکه عابد بشود، یا برای اینکه یقین پیدا کند؟ در سورهٴ حجر فرمود: ﴿و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین﴾[۲۱] در پایان سورهٴ حجر. فرمود: ﴿و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین﴾[۲۲] این ﴿و أعبد ربک حتی یأتیک الیقین﴾[۲۳] یعنی اگر خواستی یقین پیدا کنی راهش عبادت است. انسان تا به یقین نرسد در معرض زوال و دگرگونی است . اما وقتی به یقین رسید، میآرمد.
سؤال…
جواب: بله البته چون یقین یکی از مصادیق امور یقینییه، موت است، به او تطبیق کردند و گرنه نه یقین به معنای موت باشد. اینها به شهادت آن آیهٴ ﴿حتی أتانا الیقین﴾[۲۴] اینچنین برداشت کردند که ﴿حتی أتانا الیقین)[۲۵] یعنی حتی متنا یا حتی ادرکنا الموت نه چون یقین بعد از موت حاصل میشود، از این جهت احیاناً گفته شد که ﴿حتی أتانا الیقین﴾[۲۶] یعنی حتی ادرکنا الموت و حتی متنا. و گرنه یقین به معنای خود یقین است. یقین به معنای موت نیست.
سؤال…
جواب: بله یکی از مراحل یقین، مرگ است که بوسیلهٴ او یقین پیدا میشود.
سؤال…
جواب: به جهنمیها میگویند: ﴿اصلوها فاصبروا أو لاتصبروا﴾[۲۷] . شما که قبلاً یقین پیدا نکردید حالا یقین پیدا کنید. این یقین که مشکلی را حل نمیکند که . یقین پیدا میکند بله آتشی هست. میگوید ﴿ربنا أبصرنا و سمعنا﴾[۲۸] حالا یقین پیدا کردهاند.
سؤال…
جواب: نه عبادت کردن و خضوع کردن، خود برای رسیدن به یک مرحلهای از مراحل عالی معرفت است.
سؤال…
جواب: آن کدام معرفت است؟ آن معرفت دردناک است. این به جهنمیها میگویند: ببین حالا جایت را ببین. اینکه بدرد نمیخورد. آن معرفت را که نشانش نمیدهند. آن معرفت لذت بخش را که ﴿إنَّهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون﴾[۲۹] خدای سبحان بهشتی دارد که ﴿تجری من تحتها الأنهار﴾[۳۰] فوق بهشت درجات و معارفی دارد که ﴿فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی﴾[۳۱] آنها که لذت بخش است به این نشان نمیدهند. چون ﴿انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون﴾[۳۲] آنکه دردآور است به نام شعله میگویند ببین. این یقین که کمال نیست. اینها همان است که میگویند که ای کاش من نمیدانستم که جریان کار من چی بود؟ یا ﴿هلک عنی سلطانیه﴾[۳۳] ﴿و لم ادر ما حسابیه﴾[۳۴] . ای کاش من یقین پیدا نمیکردم. ای کاش به اینجا نمیرسیدم .
سؤال…
بقای در مقام یقین منوط به بقای عبادت
جواب: بله حالا آن هدف متوسط است. هدف مخلوق است منتهی هدف متوسط. صرف عبادت کردن هدف نهایی نیست. پایان سورهٴ حجر دارد که ﴿و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین﴾[۳۵]؛ خدا را عبادت بکن تا به یقین برسی. این حتّی برای بیان منفعت و هدف است نه بیان حد و غایت. بیان ذلک این است که یک وقتی میگویند این نردبان را طی کن تا پشت بام را ببینی، تا پشت بام را ببینی. یک وقت میگویند از اینجا، از مرفق تا سرانگشت را غسل کن اگر گفتند از مرفق تا سرانگشت غسل کن، یعنی وقتی شستی به سرانگشت رسیدی دیگر غسلی نیست تمام شد. اما اگر گفتند نردبان را طی کن تا پشت بام را ببینی آن برای بیان منفعت طی نردبان است نه برای حد طی کردن و غایت طی کردن. نه یعنی اگر رسیدی به بالا و روی پله ده پا گذاشتی پشت بام را دیدی، حالا بگویی نردبان چی؟ چون اگر گفتی همان جا میافتی. فایدهٴ طی نردبان و بالا رفتن نردبان این است که انسان پشت بام را ببیند. نه اینکه این پلهها را طی کن تا ببینی اگر دیدی دیگر بگویی نردبان چی؟ که اگر گفتی، گفتن همان، سقوط هم همان. آیهٴ سورهٴ حجر نمیگوید عبادت کن تا به یقین برسی حالا که به یقین رسیدی دیگر عبادت چی؟ این بیان حد نیست . این بیان منفعت است. یعنی اگر خواستی یقین پیدا کنی راهش عبادت است. چنین جایی که از تو پوشیده است، ببینی جهان غیب را ببینی راهش عبادت است مثل اینکه به انسان میگویند اگر خواستی ماه را ببینی این نردبان را بالا طی کن به پلهٔ ده که رسیدی ماه را میبینی هنگام استهلال . نه اینکه اگر این نردبان را طی کردی به پلهٴ ده رسیدی حالا که به پلهٔ ده رسیدی بگویی که ماه را دیدم نردبان چیه؟ چون اگر بگویی همان جا میافتی. انسان مادامی که روی پلهٔ ده نردبان ایستاده است میتواند ماه را ببیند. بیان ﴿و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین﴾[۳۶] بیان منفعت است نه حد و غایت. نه یعنی اینقدر عبادت کن تا به مرحلهٴ یقین برسی که حالا اگر به مرحلهٔ یقین رسیدی دیگر عبادت لازم نیست.
سؤال…
جواب: اصلاً دیدن ماه به این است که انسان رو پلهٴ ده بایستد. یعنی مادامی که به نردبان تکیه دارد میتواند ببیند. و اگر به نردبان تکیه نکند و بگوید نردبان چه که میافتد. انسانی که به مرحلهٴ یقین رسید به برکت عبادت به این یقین رسید. مادامی که به عبادت تکیه میکند اهل یقین است و میبیند. اگر یک لحظهای عبادت را ترک کرد، ترک عبادت همان و کفر و ارتداد و محرومیت همان. اینطور نیست که خدا را عبادت بکن تا به یقین برسی که حالا اگر به یقین رسیدی دیگر عبادت لازم نباشد. این بیان حد و غایت نیست. بیان منفعت و برکت است. اگر خواستی به این برکت برسی راهش عبادت است. این معلوم میشود که انسان عبادت را به منزلهٴ نردبان میداند. عبادت را به منزلهٴ درخت میداند. درخت هدف نهایی هسته نیست. هسته درخت نمیشود که بیاراید. هسته درخت میشود که به بار آید. ثمر بدهد. نه فقط سبز بشود.
اگر کسی عبادت نکرد، بداند مثل آن حبهای است که در دل خاک پوسیده ﴿و قد خاب من دسیها﴾[۳۷] و اگر کسی عبادت کرد اما چیزی برای او روشن نشد، این فقط باید بداند یک مثل درختی است که سبز شده است، میآراید ولی باری نمیدهد. این همان است که احیاناً گفته میشود ﴿ویل للمصلین﴾[۳۸] نماز میخواند، اسقاط تکلیف میشود، اما بهرهای از نماز نمیبرد. یک نورانیتی، یک مشاهدهای، یک صفای ضمیری، چیزی از نماز عایدش نمیشود. لذتی ببرد اینطور نیست. او از یک سیب یا یک پرتقال بیش از نماز ظهر و عصر لذت میبرد. نماز ظهر و عصر را به عنوان تکلیف میخواند، او را به عنوان لذت و علاقه، میل میکند. این ﴿ویل للمصلین﴾[۳۹] است. این هم به هدف رسید. البته کسی که بی نماز است ویل او سنگینتر است. اما کسی که یک نماز اسقاط تکلیفی میخواند، این عبادتی که بتواند هدف آفرینش باشد ندارد. حالا اگر عبادت کرد و به مرحلهٴ یقین هم رسید و این یقین فائدهٴ عبادت شد نه مرز عبادت، آنگاه باید این یقین را شکوفاتر کند.
تفاوت یقینهای حاصل از عوامل گوناگون
یقینی که با نماز و روزه پیدا میشود، غیر از یقینی است که با بحث و درس پیدا میشود. غیر از یقینی است که با مشاهدهٴ معجزه پیدا میشود. آن یقینی که با مشاهدهٴ معجزه پیدا شده او را فرعون هم داشت، نوری به بار نیاورد. چون دربارهٴ فرعون هم خدای سبحان فرمود او یقین پیدا کرد. اما این کار کرد. ﴿و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم﴾[۴۰] آنها این یقین را هم داشتند. یک عالم بی عمل از نظر مسائل علمی یقین دارد اما چون نور ندارد، باکش نیست. آیهٴ ۱۴ سورهٴ نمل ﴿وحجدوا بها واستیقنتها انفسهم﴾[۴۱] بعد از ارائهٴ معجزات یقین پیدا کردند. بعد از اینکه عصای موسای کلیم (سلام الله علیه) جلوی سحر سحره را گرفت برایشان روشن شد که موسای کلیم (سلام الله علیه) حق میگوید اما این یقینی نبود که نور بدهد، فقط یقین برهانی و دلیلی و فکری بود. ﴿و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم﴾[۴۲] چرا جحدوا بها؟ برای اینکه ﴿ظلماً و علواً فانظر کیف کان عاقبه المفسدین﴾[۴۳] پس منظور این یقینی که در سورهٴ حجر فرمود، یقین مدرسه نیست، یقین دلیل نیست، یقین دیدن معجزه نیست. آن یقینی است که با چراغ عبادت پیدا شده است نه با فکر. آن دیگر ممکن نیست انسان را تنها بگذارد. آن یقین ممکن نیست انسان را رها کند. چون نور است و نور ممکن نیست به انسان نشان ندهد. نور درون و بیرون را نشان میدهد.
منشأ و سرّ تن دادن به گناه
اینکه میبینید انسان احیاناً تن به گناه میدهد، چون «حُفَّت النار بالشهوات»[۴۴]؛ یک روکشی از لذایذ برای گناهان است، انسان آن روکش را میبیند آن درون را نمیبیند به اشتیاق این روکش لذید جلو میرود و به دام درون میافتد. این منشأ گناه کردن است . حالا اگر کسی نور داشت هم درون را میبیند هم بیرون را. و دیگر ممکن نیست یک انسان عاقل دست به آتش بزند. آن یقین، یقین نور است . آن دیگر انسان را رها نمیکند. و چون یقین دارای درجاتی است «لا الی نهایه» برای عبادت هدف نهایی است لا الی نهایه.
جز اندکی از انسانها، همه گرفتار تکاثرند
گوشهای از اینرا در سورهٴ الهیکم التکاثر بیان فرمود. در سورهٴ الهیکم التکاثر که جریان فایدهٴ یقین را تشریح میکند، میفرماید به اینکه ﴿الهیکم التکاثر﴾[۴۵] در بیان حضرت امیر (سلام الله علیه) است که «کل القوم الهاهم التکاثر»[۴۶] مگر اوحدی از انسانها. اکثری مردم گرفتار تکاثرند. کسی که در مسائل مالی کار میکند تکاثر در مال کسی که تو مسائل نژادی و قبیلگی ابتلاء دارد، تکاثر اولاد و قبیله کسی که تو حوزهها و درس و بحث است، تکاثر مستمع و شاگرد و خواننده و نماز جماعت است، مأمومین و امثال ذلک. این شیطان اینچنین نیست که این دام تکاثر را فقط برای اهل ماده و اقتصاد گسترده باشد که در حوزهها سخن از تکاثر نباشد. اینچنین نیست حالا آنروز معلوم میشود کسی با آمدن و رفتن شاگرد و شنونده بها داد در قیامت چه عذابی را باید بکشد. کار آسانی نیست خلاصه. اینچنین نیست تکاثر مال بازار باشد مال حوزه نباشد. لذا حضرت فرمود: «کل القوم الهاهم التکاثر»[۴۷] آنکه یک سخنرانی کرد بعد گفت امروز ماشاءالله جلسه ما جمعیت فلان بود، این به حق فی قلبه مرض. باید خودش را معالجه کند. اینچنین نیست تکاثر فقط در مسائل مال باشد که حضرت فرمود: «کل القوم الهاهم التکاثر»[۴۸] فقط اوحدی از انسانها را استثناء میکند. ﴿الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر کلا سوف تعلمون﴾[۴۹] بعدها میفهمید . ﴿ثم کلا سوف تعلمون﴾[۵۰] بعدها میفهمید. این تهدید است.
آنگاه فرمود به اینکه حالا لازم نیست بمیری تا بعد بفهمید. ﴿کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم﴾[۵۱] اگر شما آن علم یقین را داشته باشید نه علم الیقینی که با برهان و امثال ذلک پیش بیاید که او احیاناً با معصیت هم همراه است آن یقینی که محصول عبادت است اگر آن یقین باشد هم اکنون جهنم را میبینیم. بهشت را میبینیم.
شهود، یقین حاصل از عبادت
آن حالاتی که برای شهدا در شب عاشورا پیش آمده بود، چی بود آنها چی را دیدند شب عاشورا؟ نه اینکه حضرت اول نشانشان داد، بعد از اینکه آزمون شدند، تجربه شدند وفا و عهدشان مشخص شد، حضرت به اینها این جایزه را مرحمت کرد، جای اینها را به اینها نشان داد. نه اینکه اول جا را دیدند گفتند خب حالا که جایمان این است پس بجنگیم. چون مصمم شدند برای جنگیدن حضرت به اینها این برکت را مرحمت کرد. هیچ لذتی بالاتر از این نیست. و این درجاتش لا الی نهایه است. یقین به این معنی یعنی شهود این درجاتش لا الی نهایه است تا برسد به قلهٴ لقاء حق، مثل آن است که یک هستهٴ درخت میکوشد درخت بشود وقتی درخت شد میکوشد میوه بدهد وقتی میوه شد میوهٴ درختهای یک باغ را انسان به صورت عصارهٴ شربت و شهد و رب در یک شیشه جمع میکند. ممکن است یک باغی که چند صد درخت دارد، محصول تمام این تلاشها در یک شیشه جمع بشود و آن شهد این باغ است. و آن شربت این باغ است و آن عصارهٴ این درختها است. این محصول حاصل درخت است. حاصل درخت میوه است محصولش همان شربت است پس اگر کس از این هسته بپرسد به دل خاک رفتی، میکوشی چه بشوی، میگوید میکوشم که شهد و شربت بشوم. یا اگر به یک بوتهٴ گل بگویند چه میشوی، نمیگوید میخواهم درخت گل بشوم، نمیگوید میخواهم گل بدهم میگوید میخواهم گلاب بشوم. گلاب هدف گل است، گل هدف درخت گل است . درخت هدف آن بوتهٴ اولیه است.
سؤال…
جواب: این چون یقین را برای متقین بیان کرد، خدای سبحان هم دربارهٴ متقین فرمود: ﴿ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا﴾[۵۲] اینها اهل تقوی شدند، خدای سبحان آن نورانیت را به اینها مرحمت کرده است. نه اینکه متقی از پیش خود این نورانیت دارد، تقوی هم همان عبادت خاصه است.
(و الحمد لله رب العالمین)
[۱] سورهٔ فاتحه الکتاب، آیهٔ ۵.
[۲] سورهٔ ذاریات، آیهٔ ۵۶.
[۳] سورهٔ ذاریات، آیهٔ ۵۶.
[۴] سورهٔ ذاریات، آیهٔ ۵۶.
[۵] سورهٔ ابراهیم، آیهٔ ۸.
[۶] سورهٔ ابراهیم، آیهٔ ۸.
[۷] سورهٔ ابراهیم، آیهٔ ۸.
[۸] بحار، ج ۸۴، ص ۱۹۹ ؛ قال سبحانه: کنت کنزاً مخفیاً فأحبتُ أن أعرف فخلقت الخلق کی أعرف.
[۹] سورهٔ ابراهیم، آیهٔ ۸.
[۱۰] سورهٔ نور، آیهٔ ۵۵.
[۱۱] سورهٔ حدید، آیهٔ ۳.
[۱۲] سورهٔ فاتحه الکتاب، آیهٔ ۵.
[۱۳] سورهٔ ذاریات، آیهٔ ۵۶.
[۱۴] سوره انعام، آیهٔ ۱۶۲.
[۱۵] سوره انعام، آیهٔ ۱۶۲.
[۱۶] سوره انعام، آیهٔ ۱۶۲.
[۱۷] سوره انعام، آیهٔ ۱۶۲.
[۱۸] مفاتیح الجنان، زیارت آل یس.
[۱۹] سورهٔ انعام، آیهٔ ۱۶۲.
[۲۰] سورهٔ ذاریات، آیهٔ ۵۶.
[۲۱] سورهٔ حجر، آیهٔ ۹۹.
[۲۲] سورهٔ حجر، آیهٔ ۹۹.
[۲۳] سورهٔ حجر، آیهٔ ۹۹.
[۲۴] سورهٔ مدثر، آیهٔ ۴۷.
[۲۵] سورهٔ مدثر، آیهٔ ۴۷.
[۲۶] سورهٔ مدثر، آیهٔ ۴۷.
[۲۷] سورهٔ طور، آیهٔ ۱۶.
[۲۸] سورهٔ سجده، آیهٔ ۱۲.
[۲۹] سورهٔ مطففین، آیهٔ ۱۵.
[۳۰] سورهٔ بقره، آیهٔ ۲۵.
[۳۱] سورهٔ فجر، آیات ۲۹ ـ ۳۰.
[۳۲] سورهٔ مطففین، آیهٔ ۱۰.
[۳۳] سورهٔ حاقه، آیهٔ ۲۹.
[۳۴] سورهٔ حاقه، آیهٔ ۲۶.
[۳۵] سورهٔ حجر، آیهٔ ۹۹.
[۳۶] سورهٔ حجر، آیهٔ ۹۹.
[۳۷] سورهٔ شمس، آیهٔ ۱۰.
[۳۸] سورهٔ ماعون، آیهٔ ۴.
[۳۹] سورهٔ ماعون، آیهٔ ۴.
[۴۰] سورهٔ نمل، آیهٔ ۱۴
[۴۱] سورهٔ نمل، آیهٔ ۱۴.
[۴۲] سورهٔ نمل، آیهٔ ۱۴.
[۴۳] سورهٔ نمل، آیهٔ ۱۴.
[۴۴] بحار، ج ۶۷، ص ۷۸.
[۴۵] سورهٔ تکاثر، آیهٔ ۱.
[۴۶] بحار، ج ۷۵، ص ۱۵۲.
[۴۷] بحار، ج ۷۵، ص ۱۵۲.
[۴۸] بحار، ج ۷۵، ص ۱۵۲.
[۴۹] سورهٔ تکاثر، آیات ۱ ـ ۳.
[۵۰] سورهٔ تکاثر، آیهٔ ۴.
[۵۱] سورهٔ تکاثر، آیات ۵ ـ ۶.
[۵۲] سورهٔ انفال، آیهٔ ۲۹.