مروری بر وضعیت چپهای فلسطینی؛ در تقلای خروج از حاشیه!
به گزارش «مبلغ» به نقل از شعوبا، متنحاضر خلاصهای از مجموعه مقالات «نگاشتی از سیمای چپ عربی» است که بنیاد رزا لوکزامبورگ در سال ۲۰۱۴ منتشر کرده است. در این مجموعه به جریانهای چپ کشورهای عربی شامل فلسطین، اردن، لبنان، سوریه و عراق پرداخته شده و چالشهای پیش روی آنها ارزیابی شده است.
محیط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی چپ فلسطینی
فهم واقعیتهای چپ فلسطینی مستلزم مرور پسزمینهی تاریخی فلسطین است. تبعید اجباری تودهی فلسطینیان، اشغال نظامی و مستعمرهسازی این سرزمین، عواملی هستند که بر تمام زندگی سیاسی و اجتماعی فلسطینیان سایه انداخته، و خصوصا تجربهها و هویت آنها را از سایر مردم ساکن در منطقهی خاورمیانه متمایز میکند. مبارزه علیه اسرائیل کم و بیش در جریان بود، اما با آغاز فعالیتهای سازمان آزادیبخش فلسطین در سال ۱۹۶۴، فرصت اثرگذاری برای چپها فراهم شد. گروههای متعددی در مدیریت سازمان آزادیبخش فلسطین نقش داشتند، اما مهمترین گروه، گروه فتح بود. چپها که در این هنگام سیستمهای اداری و نظامی خود را در کشورهای متعدد، از جمله لبنان، بر پا میکردند، بر پایهی گفتمان سکولار-ناسیونالیست فتح شکل گرفتند.
پس از چندین سال مبارزه، پیمان اسلو میان دولت اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین، تغییراتی بنیادین در صحنهی سیاسی فلسطین ایجاد کرد. در نتیجهی این پیمان، دولت خودگردان فلسطین تشکیل شد که به نوبهی خود تعارضهای جدیدی را به دنبال داشت. مهمترین تعارض، میان ساختن دولت و ادامه دادن مسیر مبارزه و آزادیبخشی وجود داشت. مطرح کردن این تعارض برای چپها فرصتی بود که بر هویت خود به عنوان اپوزیسیون و نیروهای خارج از حلقهی قدرت دولتی تأکید کنند، اما احزاب چپ بخشی از نظام تصمیمسازی دولت خودگردان و سازمان آزادیبخش فلسطین هم هستند، و این ویژگی باعث میشود نتوانند از اپوزوسیون بودن خود بهرهای ببرند.
از سوی دیگر، پیمان اسلو و اختلاف بر سر آن موجب شد صحنهی سیاسی فلسطین از دو قطبی شکل گرفته بین حماس و فتح هم آسیب ببیند. تعارض بین این دو گروه حتی به زمینهی جغرافیایی هم کشیده شده و تفکیک بین کرانهی باختری و نوار غزه را موجب شده است. تعارض بین فتح و حماس، به دلیل کاستن از کیفیت روابط بین خود فلسطینیها، نقش کمرنگ چپها را حتی کمرنگتر هم کرده است. به علاوه، اقدامات اشغالگران اسرائیلی پس از پیمان اسلو موجب افزایش بیش از پیش چندپارگی اجتماعی شد، چراکه شهرها و مناطق فلسطینینشین را از هم جدا کرد، خصوصا بیتالمقدس و نوار غزه که از کرانهی باختری فاصله دارند. در نتیجهی این چندپارگی، نابرابری اقتصادی و اجتماعی نیز میان فلسطینیان افزایش یافت.
در اثر سیاستهای اسرائیل در خصوص مناطق اشغالی، و همچنین رویهی نئولیبرال تشکیلات خودگردان و حماس، اقتصاد فلسطین بیشتر و بیشتر به اسرائیل، کمکهای خارجی و نیز کار فلسطینیان در اسرائیل متکی شده است. (البته این مورد آخر پس از انتفاضهی دوم رو به کاهش رفته است.) اگرچه در دهههای گذشته میزان بیکاری و فقر در فلسطین به شدت افزایش یافته، اما چپها اقدام واقعی و مؤثری در جهت رفع مشکلات واقعی مردم نداشتهاند.
ویژگیهای چپ فلسطینی
چپ فلسطینی به طور عمده از چهار گروه آزادیبخشی فلسطین، جبههی دمکراتیک، حزب مردم فلسطین و اتحادیهی دمکراتیک فلسطینی تشکیل میشود. گروههای کوچک و بزرگ دیگری نیز وجود دارند، و البته هر اقدامی برای متحد کردن این گروهها با شکست مواجه شده است. ویژگی چشمگیر همگی این است که اقدام عملی بارزی از هیچکدام از گروههای چپ دیدهنمیشود، حتی از شاخهی جوانان آنها.
احزاب و گروههای چپ در ایدئولوژی تفاوتهایی با یکدیگر دارند. هر کدام از این گروهها خود را به نحو متفاوتی تعریف میکنند، اگرچه که بیشتر آنها چپ رادیکال هستند، یعنی براندازی سرمایهداری و برقرار کردن نظام سوسیالیستی را تبلیغ میکنند. بعضی از آنها سوسیالیست-مارکسیستاند، مانند جبههی نبرد خلق فلسطین که بر دمکراسی، حقوق بشر و سکولاریسم تأکید دارد. نکتهی مشترک میان گروههای چپ فلسطینی این است که غالبا به جز مارکس و سنتهای چپ، از میراث عربی هم تأثیر پذیرفتهاند.
دربارهی برداشت عموم فلسطینیان از احزاب چپ پژوهش مناسبی انجام نشده است و خود این واقعیت نشان میدهد تأثیر واقعی آنها بر جامعهی فلسطینی قابل تردید است. تصور عمومی میگوید تمرکز چپها بر مسائل سیاسی است، که البته پس از شکلگیری تشکیلات خودگردان فلسطین و طرح مسائلی مانند حقوق زنان و کارگران در آن، چپها دیگر مزیتی در این زمینه ندارند و حالا تنها مخالفت با سرمایهداری جهانی ویژگی منحصر به فرد آنها است. جالب است که بقای احزاب چپ در عین حال به حمایت مالی سرمایهداری جهانی وابسته است.
دیگر ویژگی بارز گروههای چپ، عدم همکاری علی رغم وجود اشتراکات و نیز علیرغم تلاشهای مکرر برای رسیدن به اتحاد است. تعارضهای زیادی بین گروههای چپ و نیز درون تشکیلات خودگردان وجود دارد، مثلا اختلاف در این خصوص که استراتژی دو دولت (یک دولت اسرائیلی و یک دولت فلسطینی در همان منطقه) را در پیش بگیرند، یا نه. حتی در مذاکرات محرمانهی اسلو، که منجر به شکلگیری تشکیلات خودگردان شد، هم این تعارضات وجود داشت. بعضی از گروههای چپ به تشکیلات خودگردان پیوستند و در سیاستهای آن تأثیرگذار بودند، برخی ترجیح دادند اپوزیسیون باقی بمانند. در کل، گروههای چپ در رابطه با تشکیلات خودگردان بسیار سردرگماند. این ویژگی میتواند یکی از عواملی باشد که رویگردانی عموم از گروههای چپ را موجب شدهاست.
اگرچه گروههای چپ در سطوح متفاوت به سیاستهای تشکیلات خودگردان انتقاد کردهاند، اما عموما به سیاستهای حماس در نوار غزه انتقادی نداشتهاند، نه حتی به سیاستهای اسلامیسازی حماس. نیز، باید توجه کرد که اگرچه چپها منتقد سیاستهای اقتصادی تشکیلات خودگردان بوده و آنها را نئولیبرال میخوانند، ولی با سیاستهای اجتماعی گفتمان لیبرالیسم مخالفتی ندارند.
چپها نخستین کسانی بودند که عموم مردم را بسیج کردند و حرکتهای زنان، جوانان، کارگران و… را شکل دادند. اما این حرکتها به سمنهایی تبدیل شدهاند که به حمایتهای مالی خارجی وابستهاست. وابستگی، تغییر اساسی در این گروهها به وجود آورد. برای مثال کار داوطلبانه از بین رفت و افراد برای تأمین نیازهای روزانه به استخدام سمنها در میآمدند، در نتیجه، حفظ سمن خود به هدف تبدیل شده و جای اهداف برابریخواهانه را گرفت.
علیرغم اعتقاد اکثر گروههای چپ به سکولاریسم، همگی غالبا در مناسک مذهبی شرکت میکنند تا ارتباط خود با عموم مردم را حفظ کنند. این عمل ممکن است به دلیل تسلیم شدن در برابر هژمونی فرهنگ و اندیشهی اسلام سیاسی باشد، چراکه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، گروههای چپ شبکهی حامیان بینالمللی خود را از دست دادند و بعضی که ویژگیهای مذهبی داشتند، به سمت گروههای اسلامی مانند حزب الله لبنان و جمهوری اسلامی ایران رفتند.
نتایج انتخابات و نظرسنجیها نشان میدهد محبوبیت گروههای چپ در سالهای اخیر رو به کاهش بوده است. قدرت تأثیرگذاری گروههای چپ بر سیاستگذاریها نیز محدود است. در گذشته رهبری چپها در مبارزات خیابانی علیه وضعیت اقتصادی نیز اهمیت داشت و بر تصمیمگیریها تأثیر میگذاشت، اما در سالهای اخیر تعداد چنین مبارزاتی کاهش یافته است.
چالشهای اساسی چپ فلسطینی
یک: چالشهای چپ فلسطینی به واقعیتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی فلسطین مربوطند، به این معنی که احزاب چپ باید تعادلی میان وظایف و کارکردهای خود، یعنی آزادیبخشی ملی و دمکراسی اجتماعی، برقرار کنند تا بتوانند از طریق برقراری رابطهای پایدار با تودهها به اهداف خود نزدیک شوند.
دو: دوپارگی جغرافیایی-سیاسی، به طور خاص میان کرانهی باختری و نوار غزه، خصوصا از این جهت اهمیت دارد که هویت و موجودیت اجتماعات فلسطینی به صورت روزمره تخریب و سرکوب میشود. از این رو، بازسازی سازمان آزادیبخش فلسطین باید اولویت گروههای چپ باشد تا بتوانند تمام مردم فلسطین را، با همهی تنوعی که دارند، بسیج کنند.
سه: دیگر نمیتوان در آرامش از اتحاد میان گروههای چپ گفت، چراکه در شرایط کنونی چنین اتحادی حکم نجات آنها را دارد. چپ اگر در حاشیه باشد تنها بیشتر از پیش فرسوده خواهد شد. خصوصا که چپها، از جمله گروه فتح و گروه اسلام سیاسی، هیچ رابطهی تضمین شدهای با منابع مالی خود ندارند. به همین دلیل، تفرقه تنها وزن آنها در انتخابات و نیز نقش اجتماعی آنها را کاهش خواهد داد.
چهار: چپها در زمینهی مقاومت در برابر اشغال فلسطین اهمیت اساسی داشتند و باید دوباره نقش موثر خود را به دست بیاورند. در دهههای اخیر، کوشش آنها در این زمینه به شدت کاهش یافته است.
پنج: احزاب چپ میبایست ارتباط خود با سمنها را بازتعریف کنند. سمنها برای توجیه ناکارآمدیهایشان، به مسئلهی محدودیت منابع مالی متوسل میشوند. در واقع، محدودیت منابع مالی هم دلیلیاست برای ناکارآمدی احزاب چپ، هم نشانهای که ضعف آنها را نشان میدهد. تکیه بر منابع مالی خارجی، خصوصا منابعی که از طریق سمنها یا کشورهای خارجی به دست میآید، حزب را تحت سلطهی تأمینکنندهها قرار داده و در بسیاری موارد، اولویتها و فعالیتهای آن را تحت تأثیر قرار میدهد. به این ترتیب رابطهی حزب با سمنهای وابسته به آن رابطهای ناسالم خواهد بود. گروههای چپ باید منابع مالی خود را افزایش دهند تا نفوذ و اثرگذاری بیشتری داشته باشند.