سرسختی: داستان یک مفهوم روانشناختی بی‌اساس

از کجا معلوم که سرسختی واقعاً نویدبخش موفقیت باشد؟

مبلغ/ اگر به روانشناسی‌ علاقه‌مند باشید، احتمالاً نام آنجلا دارک‌ورث برایتان آشناست. دارک‌ورث در سال ۲۰۱۵ کتابی نوشت با عنوان سرسختی: قدرت اشتیاق و پشتکار، کتابی بسیار پرفروش که هم او را به شهرت رساند و هم ایده‌هایش را رواج داد. اصل حرفِ دارک‌ورث ساده بود و حتی بدیهی به نظر می‌رسید: رمز موفقیت سرسختی است. باید بتوانید برای مدتی طولانی روی موضوعی تمرکز کنید و بی‌خیال نشوید. اما وقتی پای پژوهش‌های دقیق به میان بیاید، این ایدۀ پرطرفدار چیز چندانی برای گفتن ندارد.

به گزارش «مبلغ» به نقل از ترجمان، جسی سینگَل،نوتیلوس— تصوری وجود دارد مبنی‌ بر اینکه تقویتِ «سرسختیِ» دانش‌آموزان‌ -یعنی تشویق آن‌ها به مبارزۀ قاطعانه با مشکلاتِ پیشِ‌رو، به‌جای تسلیم‌شدن- راه مطمئن و مؤثری برای بهبود عملکرد درسی آن‌ها یا کاستن از وقفه‌های تحصیلی طولانی است. ای‌بسا تعجب کنید اگر بفهمید شواهدِ مؤید این ایده چقدر اندک‌اند؛ بااین‌حال احتمالاً چیزی خلاف این را شنیده‌اید. سرسختی همه‌جا هست. حالا که این مطلب را می‌خوانید، مشخصاً بیش از یک دهه است که این مفهوم به سوگلی دنیای آموزش بدل شده است. سرسختی ایدۀ جذاب و پرکششی است: مژدۀ موفقیت می‌دهد، سنجش‌پذیر است و می‌توان تقویتش کرد.

شهرت و محبوبیتِ سرسختی تا حد زیادی مرهون کار آنجلا داک‌ورث، مبدع و مبلغ اصلی این مفهوم، است. آنجلا داک‌ورث برندۀ جایزۀ مک‌آرتور و استاد روانشناسی اجتماعی در دانشگاه پنسیلوانیا است. او چندین سال است که دربارۀ اهمیت سرسختی ادعاهای جسورانه‌ای می‌کند، ادعاهایی که در اظهارات افرادِ صاحب‌نام دیگری نیز تکرار شده‌اند. داک‌ورث، در سخنرانی تِد در سال ۲۰۱۳ (که تا آگوست ۲۰۲۰، حدود ۲۱میلیون بار تماشا شده است)، از میان شیوه‌های گوناگون، سرسختی را راهی تازه برای نگاه به معضل قدیمی پیشرفت تحصیلی در مدرسه معرفی می‌کند: «چیزی که در حوزۀ آموزش سنجیدنش را خوب آموخته‌ایم، آی‌کیو است. اما اگر عملکرد خوب در مدرسه و زندگی به چیزی بسیار فراتر از تواناییِ یادگیری سریع و آسان بستگی داشته باشد چه؟»

او در جایی دیگر هم ادعای مشابهی می‌کند. داک‌ورث در گفت‌وگو با نیویورک تایمز می‌گوید: «گروه پژوهشی من دریافته است که معیارِ سرسختی بر آی‌کیو، نمرات اس.اِی.تی۱، تناسب بدنی و هزاران معیار دیگری رجحان دارد که به ما کمک می‌کنند موفقیت افراد در موقعیت‌های خاص را از قبل پیش‎بینی کنیم». کتاب پرفروش او در سال ۲۰۱۶، با نام سرسختی: قدرت اشتیاق و پشتکار۲، چنان جملۀ مبالغه‌آمیزی روی جلد خود دارد که ناشرانِ دیگر مگر در خواب نظیرش را ببینند. در این جملۀ ستایش‌آمیز، دنیل گیلبرت، استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد، با اشتیاق می‌گوید: «روانشناسان ده‌ها سال است که دنبال رمز موفقیت‌ می‌گردند، اما داک‌ورث آن را یافته است». توجه کردید؟ رمز موفقیت.

می‌توانید میزان سرسختی خودتان را ظرف سه دقیقه با پرکردنِ فُرمی دَه‌سؤالی در وبسایت داک‌ورث اندازه بگیرید؛ فقراتی که باید جواب دهید چنین چیزهایی است: «من هر کاری را که شروع کنم به پایان می‌رسانم»، «من سخت‌کوشم، هرگز دست از تلاش نمی‌کشم»، «ایده‌ها و پروژه‌های جدید گاهی حواس من را از ایده‌ها و پروژه‌های قبلی پرت می‌کند» و «من در حفظ تمرکزم روی پروژه‌هایی که تمام‌کردنشان بیش از چند ماه طول می‌کشد مشکل دارم». در هر مورد، باید یکی از این گزینه‌ها را علامت بزنید: «بسیار شبیه من است»، «اصلاً شبیه من نیست» یا چیزی میان این دو؛ پس از این کار، وبسایت نمرۀ سرسختی شما را محاسبه می‌کند. نمرۀ من ۴/۲ از ۰/۵ شد؛ الگوریتم، که ظاهراً تحت تأثیر قرار نگرفته بود، به اطلاعم رساند که نمره‌ام بسیار پایین است. این آزمون‌ها در لایه‌های زیرین خود دو «عامل فرعی» دیگرِ سرسختی را هم اندازه می‌گیرند: یکی پشت‌کار، به معنی دلسردنشدن در برابر شرایط دشوار، و دیگری ثبات رأی، به معنی از این شاخه‌ به آن شاخه نپریدن (گاهی به آن اشتیاق نیز می‌گویند).

داک‌ورث و همکارانش تلاش کرده‌اند میان نمرۀ سرسختی افراد با دستاورد­های مختلف زندگی‌شان پیوندی بیابند و بررسی کنند که آیا سرسختی می‌تواند موفقیت را، بهتر از معیارهای مرسوم‌تر، پیش‌بینی کند یا نه. مثلاً، داک‌ورث و همکارانش در مقالۀ مهمشان در سال ۲۰۱۴، از دانشجویان دانشکدۀ افسری وِست‌پوینت، دانش‌آموزان سال سوم دبیرستان در مدارس دولتی شیکاگو و چند جای دیگر به صورت آنلاین نمونه‌گیری کردند و، همان‌طور که از عنوان مقاله مشخص است۳، دریافتند که سرسختی «ماندن در ارتش، محل کار، مدرسه و تداوم زندگی مشترک» را پیش‌بینی می‌کند. داک‌ورث در سخنرانی تدِ خود می‌گوید سرسختی به‌‌طور خاص برای «کودکانی که در خطر ترک‌تحصیل هستند» اهمیت دارد؛ یعنی سرسختی فقط مربوط به کسانی نیست که در پی موفقیت در «موقعیت‌های بسیار چالش‌برانگیز» هستند (مثل دانشجویان وست‌پوینت، یا مسابقات سطح‌بالای هجی کلمات‌)، بلکه به درد افرادی که چندان ممتاز یا ماهر نیستند هم می‌خورد.

به کمک رسانه‌‌ها این تصور در جامعه رایج شد که داک‌ورث چیز جدید و جالبی کشف کرده است. برای فهمیدنش کافی است به گزارش‌های اغلب جانب‌دارانۀ ان.پی.آر، تایمز و دیگر رسانه‌های صاحب‌نام نگاهی بیندازیم. کتاب داک‌ورث تا مدت‌ها پرفروش بود. وزارت آموزش دولت اوباما علاقۀ بسیار زیادی به سرسختی نشان داد و روزنامۀ ساکرامِنتو بی در سال ۲۰۱۵ گزارش داد که برخی مدارس در کالیفرنیا به دانش‌آموزان خود نمرۀ «سرسختی» می‌دهند. با همۀ این‌ها، ظاهراً داک‌ورث هرگز به‌صراحت ادعا نکرده که راهی مطمئن برای افزایش سرسختی پیدا کرده است. او در بخشی از سخنرانی‌اش در مراسم تد می‌گوید: «والدین و معلم‌ها هر روز از من می‌پرسند ’چطور بچه‌ها را سرسخت بار بیاورم؟ چگونه به آن‌ها بیاموزم که وجدان کاری داشته باشند؟ چطور در درازمدت باانگیزه نگهشان دارم؟‘. پاسخ صادقانه‌ام این است که نمی‌دانم». او سخنرانی‌اش در مراسم تد را در آوریل ۲۰۱۳ انجام داد، و پنج ماه بعد، در ۴۳سالگی، جایزۀ مک‌آرتور را به‌خاطر «روشنگری دربارۀ نقشی که توانایی‌های‌ ذهنی و ویژگی‌های شخصیتی در پیشرفت‌ تحصیلی ایفا می‌کنند» دریافت کرد.

هنوز شواهدی وجود ندارد که ادعاهای قاطعانۀ او را دربارۀ ثمربخش‌بودنِ سرسختی ثابت کند. با گذشت تقریباً دو دهه از شروع پژوهش‌های او، هنوز ثابت نشده که سرسختی مفهوم حقیقتاً سودمندی است که چیزی بیش از آنچه می‌دانیم پیش‌رویمان می‌گذارد، یا از هر راهی می‌توان تقویتش کرد. همان‌طور که داک‌ورث و همکارانش نیز در اولین مقاله‌شان دربارۀ سرسختی اذعان کرده‌اند، روانشناسانِ شخصیت قبلاً مفهومی شبیه به سرسختی را معرفی کرده بودند: وظیفه‌شناسی۴.

وظیفه‌شناسی یکی از پنج عاملِ مدل محبوب «اوشن»۵است. بر اساس این مدل، همۀ ما از این صفات «پنجگانۀ بزرگِ» سنجش‌پذیر و نسبتاً گویا برخورداریم: تجربه‌پذیری، وظیفه‌شناسی، برون‌گرایی، تطبیق‌پذیری و روان‌رنجوری. این مدل بر روان‌شناسی شخصیت بسیار تأثیر گذاشته است. تأثیر آن تا حدی به‌خاطر این است که مدل اوشن پرسش‌های مفیدی را طرح کرده است که بعدها پژوهشگران به بررسی‌ آن‌ها پرداخته‌اند؛ پرسش‌هایی از این دست که گوناگونی این صفات شخصیتی تا چه اندازه حاصل طبیعت و تا چه اندازه حاصل تربیت هستند (فراتحلیلی که در سال ۲۰۱۵ انجام شد نشان داد که، در بروز این صفات، عوامل ژنتیکی ۴۰ درصد و عوامل محیطی ۶۰ درصد نقش دارند)۶. یا اینکه آیا صفات شخصیتی مختلف ارتباطی با موفقیت در کار، روابط شخصی و سایر موقعیت‌ها دارند یا خیر و اگر جواب مثبت است، این ارتباط تا چه حد است.

از قرار معلوم، داک‌ورث خیلی زود متوجه شد که ایدۀ سرسختی‌اش شباهت‌های خاصی با وظیفه‌شناسی دارد، و به‌نوعی «رقیب» آن است. اگر مشخص شود که سرسختی عملکردِ تحصیلی را پیش‌بینی می‌کند، اما (برای مثال) این پیش‌بینی فقط یک‌سوم پیش‌بینیِ وظیفه‌شناسی باشد، احتمالاً بی‌اهمیت تلقی می‌شود. او و همکارانش در مقالۀ نخستشان در سال ۲۰۰۷ این‌طور نظریه‌پردازی کردند که آنچه سازۀ جدیدشان می‌سنجد اندکی متفاوت است: «سرسختی با ابعاد مختلفِ وظیفه‌شناسی برای پیشرفت هم‌پوشانی دارد، اما تفاوتش با وظیفه‌شناسی این است که، به‌جای تأکید بر جدیتِ کوتاه‌مدت، بر تاب‌آوری بلندمدت تأکید می‌کند». درواقع هم، گزینه‌هایی مثل «حفظ تمرکزم روی پروژه‌هایی که بیش از چند ماه طول می‌کشد برایم دشوار است» در فرم سنجش سرسختی به‌وضوح برای اندازه‌گیری ثباتِ قدمِ درازمدت طراحی شده‌اند که، از نظر داک‌ورث و همکارانش، در وظیفه‌شناسی نادیده گرفته می‌شود.

این‌طور که معلوم است، در ادبیات این حوزه پشتوانه‌ای برای هیچ‌یک از دو ایده‌ای‌ که سرسختی را به جایگاه فعلی‌اش رسانده‌ وجود ندارد: یکی اینکه سرسختی کارآمدتر از وظیفه‌شناسی است و دیگر اینکه کاملاً بر معیارهای «سنتیِ» عملکردِ شناختی یا عملکرد فیزیکی (در حوزۀ آموزش نظامی) برتری دارد. دشوار می‌توان این گفتۀ داک‌ورث را توجیه کرد که می‌گوید سرسختی از معیارهای قدیمی‌تر و مرسوم‌تر «جلو می‌زند». بسیاری از مثال‌هایی که داک‌ورث برمی‌شمرد شامل تحقیقاتی است که یا کارایی پیش‌گویانۀ سرسختی را با آشکارترین رقیب آن، یعنی وظیفه‌شناسی، مقایسه نکرده‌اند، یا در آن‌ها عملکرد سرسختی به‌خوبیِ معیارهای سنتی نیست، یا هر دو نقیصه را دارند.

به‌این‌ترتیب، سرانجامِ مفهوم سرسختی به کجا می‌رسد؟ جامع‌ترین پاسخی که می‌شود به این پرسش داد فراتحلیلی است که در سال ۲۰۱۷ انجام شده و با عنوان «هیاهوی بسیار برای سرسختی»۷ توسط مارکوس کِرِده و همکارانش منتشر شده است. کِرِده روانشناس اصلاح‌طلبی است که به‌شدت نسبت به سوءاستفاده از آمار برای حمایت از ایده‌های خام حساس است. او خود را موظف می‌داند که یافته‌های پرسش‌برانگیزی را که در حوزۀ کاری‌اش با آن‌ها مواجه می‌شود به نقد بکشد و علاقۀ ویژه‌ای به عملکرد تحصیلی و کاری دارد.

کرِده و همکارانش می‌گویند سرسختی و وظیفه‌شناسی هر دو ظاهراً مفهوم یکسانی را می‌سنجند. بنابراین معتقدند که محبوبیتِ سرسختی نتیجۀ مغالطۀ تفاوت الفاظ است که بر اثر آن مردم تصور می‌کنند دو چیز که در حقیقت یکی هستند، فقط به این خاطر که نام‌‌های متفاوتی دارند، با هم فرق دارند. به عبارت دیگر، اگر داک‌ورث پژوهشی منتشر کرده بود که نشان می‌داد وظیفه‌شناسی، تا حدی، می‌تواند موفقیت تحصیلی را پیش‌بینی کند، سایر پژوهشگران با بی‌علاقگی نگاهی می‌انداختند و می‌گفتند «خب، این که معلوم است، خودمان می‌دانستیم». اما داک‌ورث، با ارائۀ مفهومی به‌ظاهر تازه با عنوانی فریبنده، از ایده‌ای که مدت‌ها قبل در ادبیات این بحث موجود بوده است نهایت استفاده را می­برد (بی‌آنکه تصور شود به نوعی ابهام‌آفرینی عمدی دست زده است). ان.پی.آر در سال ۲۰۱۶ گزارش داد که داک‌ورث در پاسخ به این انتقاد گفته است «ترجیح می‌دهم سرسختی را ’عضوی از خانوادۀ وظیفه‌شناسی‘ بدانم، اما عضوی که قدرت پیش‌بینیِ مستقلی برای خود دارد».

درمورد تربیت‌پذیری سرسختی باید گفت شواهد زیادی که حاکی از اقدامات قابل‌اعتماد و مقیاس‌پذیر برای تقویت وظیفه‌شناسی یا سرسختی باشد وجود ندارد. اما این امر به این معنی نیست که وظیفه‌شناسی در تمام عمر بی‌تغییر باقی‌ می‌ماند. بِرنت رابرتز، شخصیت‌شناس پیشرو و رئیس مرکز علوم اجتماعی و رفتاری دانشگاه ایلینوی در اِربانا-شَمپِین، در ایمیلی برایم نوشته است: «خوشبختانه مطالعات فراوانی نشان می‌دهند که میزان وظیفه‌شناسی با بالارفتن سن تغییر می‌کند. و نه‌تنها تغییر می‌کند، بلکه معمولاً به‌سوی بهترشدن می‌رود، یعنی بیشتر می‌شود … مسلماً تغییر آرام و فزاینده در طول تجربیات زندگی خوب است، اما ممکن است برای پدر و مادری که نوجوانی «بی‌انگیزه» دارند تسلی‌خاطر چندانی نباشد». (همان‌طور که انتظار می‌رود، در یکی از مقالات اولیه و اصلی داک‌ورث نموداری وجود دارد که اختلاف میانگین سرسختی را برحسب سن نشان می‌دهد و این الگوی عمومی را به تصویر می‌کشد).

وقتی به داک‌ورث ایمیل زدم و گفتم که ظاهراً شواهد اندکی وجود دارد که ثابت کند سرسختی یا وظیفه‌شناسی به‌آسانی تربیت‌پذیرند، پاسخ داد مقصودش این نیست که می‌شود این خصوصیات را «یک‌شبه» تغییر داد، بلکه بیشتر امیدوار است که بتوان با تلاش درازمدت به این هدف دست یافت، بعد هم پیشنهاد داد برای اطلاعات بیشتر با رابرتز صحبت کنم. اما، نه داک‌ورث، نه رابرتز، و نه دیگرانی که با آن‌ها تماس گرفتم، هیچ‌کدام نتوانستند مرا به پژوهش معینی ارجاع بدهند که نتیجه‌اش ما را مطمئن کند سرسختی در حوزۀ آموزش آن‌قدر قابلیتِ تربیت‌پذیری دارد که سزاوار این میزان توجه در سال‌های اخیر باشد، به‌ویژه با دانستن این حقیقت که ارتباط آن با عملکرد تحصیلی در مدرسه، فی‌نفسه، چندان چشمگیر نیست.

کرِده و همکارانش با انجام محاسباتی دریافتند که اگرچه وقتی وظیفه‌شناسی را مدنظر قرار می‌دهیم، سرسختی در پیش‌بینیِ عملکرد تحصیلی شکست می‌خورد، عامل فرعیِ پشتکار واقعاً به رشدی تدریجی منجر می­شود. این یعنی، بخشی از مقیاس سرسختی می‌تواند، در پیش‌بینی عملکرد تحصیلی، اندکی از وظیفه‌شناسی سنتی جلو بزند.

در سال ۲۰۱۸، تاد کَشدِن و همکارانش پژوهشی را در ژورنال آو پرسونالیتی منتشر کردند که هزاران نفر از سراسر جهان را در قالب آزمونی برخط مطالعه کرده بود و دریافته بود که علی‌رغم «ارتباط متوسط تا زیادی که بین پشتکار و به‌زیستی ذهنی، باورهای مربوط به بهزیستی و نقاط قوت شخصیتی وجود دارد … ثبات رأی ارتباطِ منفی یا ضعیفی با این موارد داشته است»۸. این اختلاف فاحش بین دو نمرۀ فرعیِ مقیاسِ سرسختی، ماجرا را به‌طرز جذابی عوض می‌کند و می‌تواند مسیرهای تازه‌ای را برای پژوهش پیش پایمان بگذارد. هرچند، با وجود مشکلات دیگری که با سرسختی داریم، تغییر چندانی در اوضاع کلی ایجاد نمی‌شود.

در ژوئیه ۲۰۲۰، پژوهش مهمی در مجلۀ روانشناسی اجتماعی و علم شخصیت به چاپ رسید که سعی داشت این خلأ را در مطالعات مربوط به سرسختی پر کند. محققانِ این پژوهش، چن زیسمِن و یواف گانتسک، از دانشگاه تل‌آویو و دانشگاه آریل، نمونۀ معرف بزرگی از مردم آمریکا را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که «هوش فرد در موفقیت تحصیلی ۴۸ تا ۹۰ برابر و در موفقیت کاری و شغلی ۱۳ برابر بیشتر از سرسختی نقش دارد»۹. ضمناً وظیفه‌شناسی نیز دوبرابر بیشتر از سرسختی در پیش‌بینیِ موفقیت مؤثر بوده است.

گانتسک در ایمیلی برایم نوشت که این پژوهش نخستین مطالعه‌ای است که به تحلیل سرسختی در میان یک نمونۀ معرف پرداخته است. این پژوهش، روی‌هم‌رفته، این ادعا را تقویت می‌کند که سرسختی اگرچه در برخی حوزه‌های بسیار ویژه می‌تواند مفید باشد، در حالت کلی، مفهوم چندان کارآمدی برای پیش‌بینی موفقیت یا شکست افراد نیست، یا دست‌کم نسبت به ابزارهایی که از پیش برای این منظور در اختیار داشته‌ایم مزیتی ندارد.

به‌این‌ترتیب، پرسشی بدیهی مطرح می‌شود: آیا سرسختی همان چیزی است که مدارس باید بر آن تمرکز کنند؟ چون، به‌هرحال، مدیران مدارس گزینه‌های دیگری هم دارند که به سراغشان بروند. آن‌طور که کِرده و همکارانش در فراتحلیل خود اشاره می‌کنند، «مهارت‌ها و عادت‌های درس‌خواندن، سازگارشدن با دانشگاه و مشارکت کلاسی خیلی بیشتر از سرسختی با عملکرد و تداوم تحصیلی مرتبط‌اند، و گواه معتبری وجود دارد که ثابت می‌کند می‌توان با مداخلاتی جایگاه محصلان را در این موارد (به‌ویژه در مهارت‌ها و عادات درس‌خواندن) بهبود بخشید»؛ این همان گواهی است که دربارۀ سرسختی در دست نداریم. جذابیت این حرف‌ها خیلی کمتر از سرسختی است؛ مثلاً اگر دربارۀ موضوع «اهمیت و بهبودپذیری مهارت‌های درس‌خواندن» سخنرانی کنید، حتماً صندلی‌های زیادی خالی می‌ماند.

همۀ این‌ها دلیل محکمی است برای تردید در این ادعا که آموزش سرسختی -یا هر اقدام مشابهی- واقعاً می‌تواند گام مثبتی در جهت حل مشکل همه‌گیر نابرابری آموزشی در آمریکا به شمار رود. اما من یک قدم فراتر می‌روم: شاید منصفانه نباشد که بچه‌های معصوم را وادار به تمرکز روی سرسختی کنیم. چنین کاری نشان می‌دهد که درکمان از عملکرد نابرابری و تداوم‌یافتن آن در جامعه تا چه حد متعصبانه است.

رواج مبالغه‌آمیز سرسختی شاید به دلیلِ این وعدۀ وسوسه‌انگیزش باشد که ما را از دردسرهای فراوان نجات می­دهد. تلاش جدی برای کاستن از بی‌عدالتی‌های زندگی کودکان محروم احتمالاً مستلزم وضع برنامه‌های اجتماعی گسترده‌تر و بلندپروازانه‌تری برای بازتوزیع است، برنامه‌هایی که با نگاه به وضعیت سیاست‌های آمریکا در قرن بیست‌ویکم بسیار بعید است به تصویب برسند. اما برخلاف آن‌ها، سرسختی راه‌حلی فوری و بی‌زحمت است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  • این مطلب را جسی سینگَل نوشته و در تاریخ ۱۴ آوریل ۲۰۲۱ با عنوان «The Weak Case for Grit» در وبسایت نوتیلوس منتشر شده است. و برای نخستین‌بار با عنوان «سرسختی: داستان یک مفهوم روانشناختی بی‌اساس» در بیستمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ نسیم حسینی منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۰با همان عنوان منتشر کرده است.
  • • این مطلب برشی است از کتاب اصلاح سریع، نوشتۀ جسی سینگل.
  • •• جسی سینگَل (Jesse Singal) نویسندۀ نیویورک مگزین و از گردانندگان پادکست «بلاکد اند ریپورتِد» است. او مؤلف کتابی است با عنوان: اصلاحِ سریع: چرا روانشناسیِ بالهوسانه نمی‌تواند بیماری‌های اجتماعی ما را درمان کند (The Quick Fix: Why Fad Psychology Can’t cure Our Social Ills).
  • •• آنچه خواندید در شمارهٔ ۲۰ فصلنامهٔ ترجمان منتشر شده است. برای خواندن مطالبی مشابه می‌توانید شمارۀ بیستم فصلنامهٔ ترجمان را از فروشگاه اینترنتی ترجمان به نشانی www.tarjomaan.shop بخرید. همچنین برای بهره‌مندی از تخفیف و مزایای دیگر و حمایت از ما می‌توانید اشتراک فصلنامهٔ ترجمان را با تخفیف از فروشگاه اینترنتی ترجمان خریداری کنید.

[۱] SAT، یکی از آزمون‌های استاندارد برای ورود به دانشگاه‌های آمریکاست [مترجم].

[۲] Grit: The Power of Passion and Perseverance

[۳] ‘The grit effect: predicting retention in the military, the workplace, school and marriage’

[۴] Conscientiousness

[۵] OCEAN

[۶] Vukasovíc, T. & Bratko, D. Heritability of personality: A meta-analysis of behavior genetic studies. Psychological Bulletin ۱۴۱, ۷۶۹-۷۸۵ (۲۰۱۵)

[۷] Much Ado for Grit

[۸] Disabato, D.J., Goodman, F.R., & Kashdan, T.B. Is grit relevant to well-being and strength? Evidence across the globe for separating perseverance of effort and consistency of interests. Journal of Personality ۸۷ (۲۰۱۸)

[۹] Zisman, C. & Ganzach, Y. In a representative sample grit has a negligible effect on educational and economic success compared to intelligence. Social Psychological and Personality Science ۱۲ (۲۰۲۰)

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.