درباره نسبت عقل و نقل در اندیشه ابن‌تیمیه؛ آیا ابن‌تیمیه عقل‌ستیز است؟!

به گزارش «مبلغ» به نقل از شعوبا، برخلاف تصوری که وجود دارد، در میان کتاب‌های ابن‌تیمیه نمی­توان موردی را یافت که وی به صراحت قائل به عقل‌ستیزی و تقدّم نقل بر عقل شده باشد. بسیاری از عبارت‌هایی هم که به عنوان عقل‌­ستیزی ابن‌­تیمیه مطرح شده، یا نیش و کنایه‌­ها و اتهام‌­هایی است که متوجه متکلّمان و فیلسوفان و متصوفان کرده و متضمن بحث علمی و مصداقی نیست، و یا ناشی از عدم توجه به صدر و ذیل عبارات اوست.‌[۱] نباید گمان بُرد که ابن‌­تیمیه همچون برخی از حنبلیان پیشین‌اش یا سلفیان پسین‌اش با صراحت تمام و بطور نخ نما در مقام ستیز با عقل بر‌می­‌آید. او خود را مدافع توأمان عقل صریح و نقل صحیح معرفی کرده و متکلّمان و فیلسوفان را وهم‌پیشگانی اهل حشو و باطل می­داند[۲] که بافته‌­های ذهنی و موهومات‌شان را به عنوان عقل عرضه می­کنند، در حالی که این انگاره‌­ها، واقع‌­نمایی ندارند. وی اکثر عقل‌­باورانی که به زعم او با نصوص کتاب و سنت مخالفت می‌­ورزند را متهم به بهره‌­مندی از قیاس فاسد یا نقل کاذب و یا خطاب شیطانی کرده و معتقد است که چنین افرادی نام قیاس فاسد را عقل و ضرورت می‌گذارند، در حالی که نه عقل است و نه ضرورت.[۳] همین رویکرد را می‌توان در میان اهل‌حدیث و اخباریان شیعه نیز مشاهده کرد.

از سوی دیگر، ابن­‌تیمیه همانگونه که به جایگاه عقل و نقل در منظومۀ عقاید دینی پرداخته است، به مسئلۀ تعارض آن دو هم توجه داشته است. کتاب او با نام «درء التعارض بین العقل و النقل» شاهدی بر این توجه و اهتمام است. وی در این کتاب به تفصیل دربارۀ تعارض عقل و نقل سخن گفته و از این مسیر نیز می‌توان دیدگاه او در باب معرفت‌بخش بودن یا نبودن عقل را واکاوی کرد.

ابن‌تیمیه در ابتدای این کتاب، عبارتی را با عنوان «قول القائل» نقل کرده و پس از آن می‌­گوید که گویندۀ این کلام فخر­رازی است. به طور کلی، وی در واگویی گزاره­‌های فلسفی و کلامی فقط به کتاب­های فخر­رازی مراجعه داشته است. بازخوانی و مقایسه میان آثار فلسفی و کلامی ابن‌تیمیه و فخر­رازی گواه این معناست.

به‌هر‌حال، با توجه به مطالبی که ابن‌تیمیه در برابر فخررازی در کتاب «درءالتعارض» مطرح می‌کند، می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که بسیاری از نقض و ابرام‌­هایی که در کلیّات نظری بحث تعارض عقل و نقل صورت گرفته، ناشی از سوء تفاهم و عدم توجه به الفاظ و فروض طرف مقابل است. ابن‌­تیمیه به قیودی که فخر­رازی در استدلال‌اش برای تقدّم عقل بر نقل آورده، بی‌­اعتنایی می­کند. فخر­رازی می­گوید که اگر دلیل قطعی عقلی با ظاهر دلیل نقلی تعارض کند، از چهار حالت خارج نیست و نتیجه می­‌گیرد که دلیل عقلی مقدّم است. به دیگر سخن، فرضی را که او برای تعارض تصور می­کند، فرضی است که دلیل عقلی، قطعی است ولی مدلول دلیل نقلی، ظاهر و ظنّی است. بدون شک، با توجه به این دو قید، ابن­‌تیمیه نیز معتقد است که در چنین فرضی دلیل عقلی بر دلیل نقلی مقدّم است. دربارۀ اینکه دو دلیل قطعی عقلی و نقلی نیز هیچ‌گاه با یکدیگر تعارض نمی‌­کنند، هر دو مشترک هستند. اختلاف از آنجایی ناشی می­شود که کسی مثل فخر­رازی بخش عمده‌­ای از ادلّۀ نقلی را به دلیل سند یا به دلیل دلالت آن ظنی و غیر­قطعی می‌­انگارد اما شخصی مانند ابن­‌تیمیه بسیاری از آنچه به عنوان ادلّۀ عقلی ارائه می­شود را ظن و گمان دانسته و بسیاری از ادلّۀ نقلی را یقینی می‌­انگارد. همین معنا را دربارۀ دیگر متکلّمانی که به بحث تعارض عقل و نقل پرداخته­‌اند، می­توان یافت.

به عبارت دیگر، بخشی از جدال­‌های ابن‌­تیمیه با متکلّمان و اشعریان از جمله فخر­رازی دربارۀ کبرای بحث تعارض، جدال‌­های ناروایی است، زیرا ابن‌­تیمیه قیودی را که متکلّمان و فخر­رازی برای ترسیم حالات چهارگانۀ ذکر می­‌کنند، نادیده می‌­گیرد و درصدد است استدلال آنها را باطل کند. در حالی که اگر به این قیود توجه شود، نزاع دربارۀ این امور کبروی نخواهد بود و بحث باید بگونه‌­ای دیگر مطرح شود. البته ابن‌­تیمیه در موارد متعددی هم با مخالفانش دربارۀ صغرای تعارض نزاع می­‌کند و عمدۀ نقدهایی که می­توان بر او وارد کرد، در این بخش است.

تفاوت دیدگاه ابن‌­تیمیه با مخالفانش در زمینۀ صغرای تعارض، از آنجایی است که ابن­‌تیمیه بسیاری از ادلۀ عقلی را قطعی نمی‌­داند. دلیلش نیز این است که آنچه عقل درک می­کند، در میان و برای همۀ انسان­ها واضح و مشترک نیست، بلکه معقول بودن گزاره‌­ها، نسبی است و ممکن است گزاره‌­ای برای یک نفر معقول بوده و همان گزاره برای شخصی دیگر ممتنع باشد. بسیاری از موارد تعارض عقل و نقل به ادعای ابن‌­تیمیه از این موارد است و شخص، آنچه را خودش درک می­کند، دلیل قطعی عقلی می­‌انگارد.[۴] با این حال، همو معتقد است که نقل هیچگاه متضمن محالات عقلی نیست، بلکه نقل متضمن محارات عقلی (گزاره­‌هایی که حیرت و شگفتی عقل را بر می‌­انگیزد) است.[۵]

آنچه گذشت در مرتبۀ نظر و معرفت­‌شناسی است و ابن‌­تیمیه هر‌چند به جایگاه معرفت‌­شناختی عقل اعتراف می­کند ولی در عمل عقل را کنار گذاشته و به صرف ظاهر دلیل نقلی اکتفا می‌­کند. او برای اثبات در جهت بودن خداوند به این دلیل تمسک می­کند که به نص قرآن[۶] خداوند بر روی عرش قرار داشته و عرش نیز در آسمان است. پس، از آنجایی که عرش در جهت قرار دارد، کسی که بر او نشسته است نیز در جهت قرار دارد. ابن­‌تیمیه فهم و روش عقلای عالم از مسلمان و کافر را که هنگام دعا دست­‌های خود را به سوی آسمان دراز می­‌کنند، مؤید دیدگاه خود می‌­داند.[۷] این در حالی است که قول به در جهت بودن خداوند مستلزم این است که خداوند مشارٌ الیه باشد و محلی برای حوادث بوده و در نتیجه، خودش حادث باشد.[۸] به تعبیر دیگر، اتصاف خداوند به جهت مستلزم آن است که خداوند محدود بوده و محدودیت با بی­‌نیازی و واجب‌­الوجودی خداوند ناسازگار است، چرا که معنای محدود بودن شیء این است که انتهایی داشته و وجودش محدود به مکانی خاص باشد و در پایان آن، وجود شیء معدوم باشد، بگونه‌­ای که در آن محدودۀ مخصوص، شیء موجود بوده و در خارج از آن محدوده، متصف به عدم بشود.

نگاه ابن­‌تیمیه به ظواهر دلیل نقلی بگونه‌­ای است که جایی برای دلیل عقلی نمی­‌ماند تا بخواهد میان دلیل نقلی و دلیل عقلی تعارضی هر­چند بدوی و ظاهری پدید آید. او تا جایی پیش می‌­رود که در همان مسئلۀ در جهت بودن خداوند و در مواجهه با اقامۀ دلیل عقلی مبنی بر نفی محدودیت و در جهت بودن خداوند، در ابتدا می­‌گوید که نفی جسم و جهت از خداوند مخالف کتاب و سنت بوده و عقیده‌­ای است که هیچ‌­یک از ائمۀ مسلمین به آن قائل نبوده است و عقل نیز بر آن حکم نمی‌­کند. در مرتبۀ بعد نیز اتکا به دلیل عقلی برای نفی جهت را مخالفت شریعت با اتکا به بدعت می‌­انگارد و در مرتبۀ سوم می­گوید که منکران جسم بودن و در جهت بودن خداوند با عقل صریح مخالفت کرده­‌اند و مدعی است که دلیل عقلی نه فقط بر نفی جسم و جهت دلالت نمی­کند، بلکه بر ثبوت جسم و جهت دلالت می­کند.[۹]

به دیگر سخن، ظواهر آیات و احادیث برای ابن‌­تیمیه قطعی و یقینی است، بگونه‌­ای که حتی اگر دلیل قطعی عقلی با آن معارض باشد، آن دلیل عقلی را نپذیرفته و کنار می­‌گذارد، بلکه با معیار قرار دادن ظواهر، دلیل قطعی عقلی را دلیل ظنّی شمرده و هر دلیلی را که معارض ظواهر نصوص باشد، از سنخ شبهات سوفسطائیان می­داند.[۱۰]او هر­چند اقرار می­کند که ممکن نیست دلیل قطعی عقلی با دلیل نقلی عقلی تعارض کند ولی در عین حال، مدعی است که هر دلیل عقلی که با ظواهر نصوص تعارض کند، قطعی نبوده و باید کنار گذاشته شود.[۱۱]

همچنین ابن‌­تیمیه حسن و قبح عقلی را پذیرفته و اینکه برخی انکار حسن و قبح عقلی را به وی نسبت داده‌­اند، نسبتی نادرست است.[۱۲] با این وجود، دیدگاه­های او دربارۀ برخی از مسائل مربوط به حسن و قبح خالی از اشکال نیست.

در پایان گفتنی است که نا­داوری‌های ابن‌تیمیه در برخورد با ادلّه، منحصر در ادلّۀ عقلی نیست، بلکه در ادلّۀ نقلی نیز وی با پیشفرض­‌ها و حب و بغض‌­های شخصی خود به سراغ ادلّۀ رفته و گاهی ادلّۀ نقلی صحیح را کنار می‌گذارد. برای نمونه، می­توان به مواجهۀ او با احادیثی که دربارۀ فضائل اهل­‌بیت «ع» وجود دارد، اشاره کرد. وی هنگامی که با این احادیث رو به رو می‌­شود، در مرحلۀ اول سعی می­کند که سند حدیث را از اعتبار ساقط کرده یا حداقل در اعتبار آن تشکیک کند. اگر چنین کاری برای او ممکن نشد، در مرحلۀ دوم به سراغ متن حدیث رفته و تلاش می­کند دلالت صریح و واضح حدیث را مخدوش کرده و معنایی دیگر برای آن طرح کند. اگر این تلاش او نیز کارساز نباشد، با الغای خصوصیت از آن فضیلت و القای اینکه این فضیلت برای سایرین نیز وجود دارد، از جایگاه آن حدیث و فضیلت می­‌کاهد.[۱۳]

 

پانوشت:

[۱] . برای آشنایی با نمونه‌ای از این عدم توجه به صدر و ذیل عبارات ابن‌تیمیه از سوی برخی از مشاهیر معاصر فلسفه ر.ک. فصلنامه علمی‌پژوهشی تحیقیفات کلامی، شماره ۲۵، مقاله«بررسی و نقد تعارض عقل و نقل در دیدگاه ابن‌تیمیه».

[۲] . ابن‌تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۲۲.

[۳] . همان، ج۱۳، ص.۶۴

[۴] . ابن‌‌تیمیه، درء التعارض، ج ۱، ص ۱۴۴.

[۵] . همان، ص۱۴۷.

[۶] . سوره طه ، آِیه ۵.

[۷] . ابن تیمیه، بیان تلبیس الجهمیه ، ج۳، ص۲۰.

[۸] . علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الإعتقاد، ص۲۹۴.

[۹] . ابن‌­تیمیه، بیان تلبیس الجهمیه، ج۳، ص۴۴ و ۴۵. وی می­نویسد: « فنفیتم عن الله أشیاء لم ینطق بها کتاب و لا سنه و لا إمام من أئمه المسلمین بل  و العقل لایقضی بذلک عند التحقیق و قلتم إن العقل نفاها فخالفتم الشریعه بالبدعه».

[۱۰]. همان، ج۱، ص۲۱.

[۱۱]. همان، ص۸۰.

[۱۲] . تراب پور، مهدی، «بررسی و نقد مبانی نظریه مشروعیت در اندیشه سیاسی ابن تیمیه»، مجله معرفت کلامی۲ (۱۳۹۴)،  ص۷۱ تا ۹۱

[۱۳] . الحیدری، سید کمال، معالم الإسلام الأموی، ص ۱۱۴.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.