تاریخزیسته اجتماعات مسلمان در خاورمیانه و شمال آفریقا
به گزارش «مبلغ» به نقل از شعوبا، مقالهی حاضر از «کتاب راهنمای اسلام معاصر و زندگیهای مسلمانان» انتخاب شده که انتشارات اشپرینگر در سال ۲۰۲۱ آن را به چاپ رساندهاست. نویسندهی پاکستانی این مقاله، زیباخان، مروری مختصر داشته است بر تجربههای اجتماعات مسلمان در شمال آفریقا و خاورمیانه، تجربههایی که علیرغم بازنماییهای بینالمللی بسیار متکثر و متنوعاند. «تاریخ زیسته» مفهوم محوری که در این مقاله مورد استفادهی نویسنده بوده و به معرفی آن میپردازد. در ادامه، خلاصهای از این مقاله به فارسی برگردانده شدهاست.
مقدمه
در میان تجربههای دینی در جغرافیا و جوامع گوناگون، تفاوتهایی هست. هر مطالعهای در باب تجربهی اجتماعات مذهبی در یک منطقهی خاص این تفاوت را به دقت تشخیص میدهد. بر اساس تخمین مرکز تحقیقی پیو (Pew)، در سال ۲۰۱۵ حدود ۱.۸ میلیارد مسلمان در جهان زندگی میکردهاند. این مقدار حدود ۲۰% از جمعیت جهان را تشکیل میدهد. کثیری از جمعیت مسلمان جهان در منطقهی آسیا و اقیانوسیه زندگی میکنند که شامل اندونزی، هند، پاکستان، ایران و ترکیه میشود.
«تجربه» در لغتنامهی مریام-وبستر به معنای به دست آوردن دانش از طریق مشاهدهی مستقیم است و اگر بنا باشد همین تعریف ساده را نقطهی عزیمت خود بدانیم، تجربهی زندگی مسلمانان در خاورمیانه و شمال آفریقا حقیقتا تفاوت زیادی با تجربهی مسلمانان در جنوب آسیا یا هر بخش دیگری از جهان خواهد داشت. تجربه، دانش خاصی با خودش میآورد و این دانش به ساختن روابط قدرت خاصی کمک میکند و در نتیجه شبکهی منحصربهفردی از روابط بر اساس دانش، قدرت و مردم ساخته میشود. در ادامه، نشان میدهیم که اسلام در منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا چه نقشی در زندگی روزمرهی اجتماعی و سیاسی مردم دارد.
منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا، که آسیای غربی و شمال آفریقا هم خوانده میشود، تعریف دقیقی ندارد و طبقهبندی منحصربهفردی هم از کشورهای این منطقه در دست نیست. در تعریف سازمان ملل، ۱۹ کشور در این منطقه هستند که شامل الجزایر، بحرین، مصر، ایران، عراق، اردن، کویت، لبنان، لیبی، مراکش، فلسطین اشغالی، عمان، قطر، عربستان سعودی، سوریه، تونس، امارات متحدهی عربی و یمن میشود. این منطقه حدود ۶% جمعیت جهان، ۶۰% منابع نفت و ۴۵% کل منابع گاز جهان را در خود دارد که باعث میشود بازیگر مهمی در ثبات اقتصادی جهان باشد.
در تاریخ، این منطقه زادگاه ادیان توحیدی یا ادیان ابراهیمی است. یهودیان، مسحیان و مسلمانان، همگی ریشهی ایمان خود را در ابراهیم و پسرانش میدانند. اسلام در قرن هفتم پس از میلاد ظهور کرد و به دنبال گسترش خلافت اسلامی در منطقه رواج یافت. خلافت اسلامی عباسیان، و بعد عثمانیان، تا قرن بیستم میلادی ادامه داشت. نهایتا امپراطوری عثمانی در قرن بیستم و به رهبری مصطفی کمال آتاتورک خاتمه یافت و عبدالمجید دوم، آخرین خلیفهی عثمانی، برکنار شد.
اسلام معاصر در خاورمیانه و آفریقای شمالی
«اسلام در خاورمیانه» موضوعی است متنوع که مکاتب دینی بسیاری را در خود جا میدهد. از آن جا که اسلام هم یک نظام دینی است و هم یک نظام سیاسی، قوانین و قاعدهها در شکلگیری آن نقش مرکزی دارند. علمای مسلمان قوانین اجتماعی و سیاسی اسلام و نیز قوانین روزمرهی اسلام را از طریق فرایند اجتهاد استخراج میکنند. در تاریخ صدها مکتب اجتهاد وجود داشته است ولی این مکاتب رفتهرفته به چند مذهب اصلی فروکاستهشدهاند. در این میان، جنبشهای بهار عربی در سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۱، پرسش از [نسبت] اسلام و دمکراسی را به مرکز توجه آوردند. مجادلات عمده از آن هنگام به سازگاری اسلام و دمکراسی، آیندهی دمکراسی در منطقه و خصوصا به نقش اسلام در ساختن قرارداد اجتماعی جدید میپردازند.
منطقهی شمال آفریقا، یعنی الجزایر، لیبی، موریتانی، مراکش و تونس، که مجموعا مغرب نیز خوانده میشوند، در گذشته موطن بربرها بوده است که از کرانههای دریای سرخ به این منطقه آمده و در ادامه اروپاییها، سامیها و سیاهان در کنار آنها ساکن شدهاند. در تاریخ مدرن، این منطقه تحت حکومت استعماری فرانسه قرار داشته است که تأثیر آن در لهجهی مردم به وضوح دیده میشود، لهجهای که با عربی خاورمیانه تفاوت بسیار دارد. به علاوه، اکثر مردم این منطقه پیرو مذهب مالکی هستند.
جنبشهای بهار عربی
پس از آغاز جنبشهای بهار عربی در تونس، منطقهی شمال آفریقا و خاورمیانه، خصوصا در سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۱ به مرکز توجه گفتمانهای سیاسی بینالمللی تبدیل شد. انقلاب تونس حاصل حرکت جمعی جوانان تونسی بود. بسیج شدن جوانان علیالخصوص به کمک گروههای اینترنتی، صفحات فیسبوک، ویدئوهای پخششده از اشتباهات دولت، وبلاگها، و تجمعهای عمومی مردم معمولی در خیابانها انجام شده بود. در نتیجهی انقلاب تونس، امید به تغییر و [باز شدن] مسیر دمکراتیک شدن، حقوق برابر و آزادی بیان در سراسر منطقهی شمال آفریقا گسترش یافت و مصر، مراکش، لیبی و الجزایر را دربرگرفت.
تونس تنها کشوری بود که توانست از موج دمکراتیکشدنی که در این منطقه به راه افتاده بود با موفقیت استفاده کند. این کشور اکنون در مرحلهی گذار است و میکوشد در آرامش نظام حکومت را به انتخابات منصفانه و دمکراسی پایدار تغییر دهد. در مصر اما، از یک سو به دلیل نبودن رهبری قوی و از سوی دیگر مشارکت مذهبی و گستردهی اخوان المسلمین، فضا[ی بروز یافتن] و اهمیت داشتن از «تاریخ زیسته»ی مردم دریغ شده است. همچنین، رژیم سلطنتی مراکش با دادن امتیازهایی در قالب اصلاحات حداقلی در بسیاری بخشها[ی دولت]، از انقلاب دوری جستهاست. حتی در قرن بیستویک، مردم منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا باید برای آزادیهای اساسی مانند برابری، استقلال و آزادی بیان بجنگند. بنابراین، تجربهی مسلمانان این منطقه جدّاً منحصر به فرد است، نه به مثابهی «دیگری» شرقشناسانه، بلکه به دلیل استبداد و دیکتاتوری.
در این شرایط بود که موفقیت سریع تونس برای کشورهای همسایه الهامبخش بود و رگباری از اعتراض و شورش در مصر، یمن و لیبی هم به راه افتاد. در مصر و تونس اعتراضات عمدتا به شکل راهپیماییهای آرام بودند و در آغاز نیز توانستند به سرعت قدرت را منتقل کنند. در لیبی، قیام علیه حکومت چهلسالهی معمر القذافی به جنگ داخلی و مداخلهی نظامی کشورهای دیگر منجر شد.
در ساحت نظریه، اسلام دین اکثریت کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا است، ولی در عمل، این که بگوییم تجربههای مسلمانان در تمام این کشورها هم یکسان است، تعمیم دادن محض [تجربههای یک گروه به گروههای دیگر] است. مناسک معمول و زندگی مردم معمولی [در هر کشور] به شدت متفاوت است. برای مثال استفاده از برقع در حکومت بن علی در تونس و آتاتورک در ترکیه یا در حکومت حزب بعث عراق ممنوع اعلام شده بود، ولی در بعضی کشورها برقع اجباری است، مانند عربستان سعودی. مهم این است که به ریشههای جریان اقتدار مذهبی و به عاملان آن در هر کشور توجه کنیم.
دین در زندگی روزمرهی مردم تمام کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا اهمیت دارد، اما رابطهی دین و دولت در هر کشور متفاوت است. کشورهایی هستند که سلسلهمراتب سیاسی در آنها هنوز از خدا، به پادشاه، و بعد به مردم میرسد، مانند پادشاهی مراکش، و کشورهایی هستند که تحت رهبری نظامی هستند، مانند الجزایر، و کشورهایی مانند تونس که پیشتر دیکتاتوری بر آن حاکم بود. وقتی صحبت از ایمان [مذهبی] است، باید عمیقتر شویم تا ویژگیهای خاص مناسک مذهبی در این کشورها را دریابیم.
گزارش سازمان خانهی آزادی (Freedom House) در سال ۲۰۱۱ بیش از پیش بر نبود دمکراسی در این منطقه تأکید کرد. نخستین دفعاتی که این گزاره مطرح شد، در آثار شرقشناسانی بود که اسلام را عامل دور ماندن این کشورها از دمکراسی میدانستند. در یک قرن گذشته، متفکران اسلامگرا که در خصوص مجادلات اسلام و دمکراسی تأمل کردهاند، به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته که ناسازگاری کامل اسلام و دمکراسی را پذیرفتهاند و گروه دیگر که به هر قیمتی اسلام و دمکراسی را در تمام وجوه منطبق میدانند. این گروه ادعای شرقشناسان را میپذیرد و، از این رو، «شرقشناسی معکوس» تولید میکند. شرقشناسی اسلام را نه به عنوان دین، بلکه به عنوان یک نظام سیاسی تکامل یافته تحلیل میکند. به همین دلیل فضای کافی برای اصول اساسی دمکراسی، یعنی برابری، آزدی و برادری، در اسلام نمیبیند. از سوی دیگر، شرقشناسی معکوس هم اسلام را نه به عنوان یک دین، بلکه به عنوان یک فلسفهی سیاسی تحلیل میکند، فلسفهای که خودبسنده است و در آن دمکراسی نقش خاصی برای هدایت بهحق جامعه ندارد. هیچ کدام از این دو دیدگاه به این که دین واقعا چیست توجه نمیکنند. به علاوه، نباید فراموش کرد که دمکراسی و مفاهیم برابری، آزادی و برادری هم مسیری بسیار طولانی را طی کردهاند تا به موقعیت امروزیشان برسند و معادل دانستن یک نظام سیاسی با [شکلی از] ایمان کاری است تماما بیهوده.
تاریخ زیستهی مسلمانان در غربآسیا و شمال آفریقا: مجادله بر سر اسلام و دمکراسی
این مطالعه تأکید دوبارهای است بر اینکه دین چیزی بیرونی نیست که کسی بتواند در دست بگیرد، بلکه چیزی است که از طریق مردم محقق میشود. دین از کنش انسانی جدا نیست و به همین دلیل نمیتوان با اصطلاحات ذهنی از آن حرف زد. در آغاز قرن بیست، پرسش از سازگاری اسلام و دمکراسی اهمیت پیدا کرد، خصوصا در غرب آسیا و شمال آفریقا. ترکیب و طبیعت جنبشهای بهار عربی و مطالبههای آن، سبب شدند این کشورها به لحاظ فرهنگی و اجتماعی از گذشتهی خود جدا شوند: فریاد دردناک شعاردهندگان دههها سکوت را شکست و نظم سیاسی را واژگون کرد. بهار عربی باعث شد در مجادلهی اسلام و دمکراسی، صدای مردم هم شنیده شود.
اگرچه دمکراسی در این منطقه اصطلاحی آشناست و حکومتهای سکولار دمکراتیک در ترکیه، مصر و تونس از اوایل قرن بیستم وجود داشتهاند، اما همین دمکراسیها هم عناصری قوی از حکومت مطلقه در خود داشتند و در ادامه مردم را از عاملیت تهی کردند. نتیجه[ی این شکل از حکومت]، بهار عربی بود.
برای فهم پیچیدگیهای رابطهی کشورهای مسلمان و دمکراسی، پرهیز از دیدگاه هژمونیک به اسلام، ضروری است. «تاریخ زیسته» مفهومی است که با مطالعهی تعامل اسلام با فرهنگهای دیگر به تحلیل تنوع در جوامع اسلامی کمک میکند. تاریخ زیسته میکوشد از ارائهی تعریف قطعی از اسلام پرهیز کند و نواحی خاکستری را کشف کند. به این ترتیب، این مفهوم به ما ابزاری میدهد تا فهمی از هویت مسلمانان در خاورمیانه و شمال آفریقا به دست بیاوریم، چرا که کمک میکند پسزمینهای تاریخی برای هر جامعه، فرد یا منطقه فراهم کنیم و به واسطهی آن اشتراکات، سبکزندگیها، پیوندهای فرهنگی و تشکیل هویتها را بفهمیم. در مفهوم تاریخ زیسته، دین در تعریف فرد یا جامعه نقش محوری ندارد، چراکه این فهم ذاتگرایانه را کنار مینهد که دین است که مردم را تعریف میکند. در تاریخ زیسته، زمینه فراهم میشود تا هم کل تاریخ منطقه، پشت صحنهی سیاسی و چارچوب اقتصادی در تعریف موقعیت نقش داشته باشند، و هم تاریخ جزئی و عناصر فرهنگی، عاطفی، اجتماعی و دینی. هدف این است که از تعریف هویت مردم خاورمیانه و شمال آفریقا به عنوان بیگانههایی بدون تاریخ یا بدون فرهنگ [خاص] بپرهیزیم.
برای فهمیدن هویتهای چندگانه در جوامع مسلمان، لازم است که به رویکردهای ضدهژمونیک که در حوزهی عمومی شکل میگیرند، توجه کنیم. در اثر اعتراضات، حوزهی عمومی نوینی در این منطقه تولید شده است که محصول گفتگوها و مجادلههای پیوسته در خصوص شخصیتهای فراملی و جهانی میباشد. متفکران مهمی مانند عبدالکریم سروش، آصف بیات و راشد غنوشی به تحلیل نقش و ماهیت هویتهای چندگانه در این منطقه پرداختهاند. آنها به نحو گسترده به پرسش قابلیت سازگاری اصول اسلامی و ارزشهای مدرنیته پرداختهاند.
اندیشهها زمانی قدرتمندند که فعال باشند. اندیشههای ضدهژمونیک هرچند وجود داشتند، اما غیرفعال بودند. پیش از این حوزهی عمومی در کشورهای منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا در حکومتهای مطلقه سرکوب میشد، اما حالا سیاستهای منطقهای به دلیل گفتگوها و مباحثات تولدی دوباره یافتهاند.
روشهای بسیار برای وجود داشتن
آصف بیات، جامعهشناسی است که به طور گسترده سیاست خیابانی و هویت عربی را مطالعه میکند. او معتقد است که ما برای فهم خیابان به واژگان جدیدی نیاز داریم. در فهم عمومی، «خیابان عربها» یا «خیابان مسلمانها» معادل واژهی «غیرعادی» است. اکثریت نخبگان سیاسی مصر به جوانان اعتماد نداشتند و اجازه نمیدادند به صورت فعال در عرصهی سیاست مشارکت کنند. به همین دلیل سیاست مصر در دست مردان بسیار سالخورده باقی ماند، چه در نیروهای دولتی، و چه در نیروهای اپوزیسیون. اما این به معنای آن نیست که جوانان مصر فعال نبودند، آنها راههای خود را برای بودن و وجود داشتن پیدا کردند. در یک نظرسنجی که توسط مرکز مطالعات سیاسی و استراتژیک اهرام انجام شده بود، ۶۷% جوانان مصر برای رای دادن حتا ثبت نام هم نکرده بودند.
ترس از جوانان فعال و تعصب سیاسی-مذهبی دولت
فعالیتهای جوانان، خصوصا در مصر، پیوسته سرکوب میشده و تعصب دولت هرگونه عاملیتی را از جوانان گرفته است. این پدیده در پروپاگاندایی که علیه «جوانان شیطانی» ساخته شد، دیده میشود. گزارشی با موضوع جوانان شیطانی در سال ۱۹۹۷ توضیح میدهد که آنها به خاطر پیروی از فرهنگی جهانی و خودسری، نگرانی عمومی در حوزهی اخلاق ایجاد کرده بودهاند. مصرف الکل و مواد مخدر در این گروه از جوانان رایج بود، چنان که آمار نشان میدهد در شهرها یک سوم دانشآموزان الکل مصرف کرده بودند. آصف بیات در مصاحبه با چند «شیطانپرست» دریافته بود که آنها خود را مسلمان معتقد میدانند. این افراد عقیده داشتند که تناقضی بین باورهای مذهبی و موسیقی راک، مصرف الکل، یا روابط رمانتیک نیست.
ازدواج عرفی و وفق پیدا کردن با مذهب
ازدواج غیررسمی یا عرفی در اواخر دههی ۹۰ میلادی در مصر رواج پیدا کرد. به دلیل محدودیتهای مذهبی، فرهنگ همخانگی در خاورمیانه و شمال آفریقا به صورت عمومی مذموم دانسته میشود، اما جوانان راههایی پیدا کردند تا هم به دین احترام گذاشته باشند و هم آن را با شرایط دلخواه خودشان وفق دهند. ازدواج عرفی (قراردادی زبانی است که) شرعا پذیرفته شده است، اما غیررسمی است. در آماری که وزارت امور اجتماعی مصر منتشر کرد، حدود ۱۷% دانشجویان دختر مصر در ازدواج عرفی زندگی میکردند. این آمار آشوبی عمومی ایجاد کرد چرا که چنین «خطر»ی «امنیت ملی» را تهدید میکرد!
این روشهای غیرمتعارف برای بیان و بروز که جوانان مصر به کار میگیرند، به همراه جریانهای دیگر، بخشی از ناجنبشهای پستمدرن در خاورمیانه و شمال آفریقا هستند. هدف ما این است که روشهای متنوع مخالفت کردن مردم را از طریق رفتارهای معمولیشان بفهمیم. جوانان هر کشوری پنجرهای هستند رو به سوی ظرفیتهای تغییر در آن کشور. جوانان خاورمیانه و شمال آفریقا، به هیچ نحو ایستا نیستند. اگرچه دین [در زندگی آنها] نقش مهمی بازی میکند، اما مردم و انتخابهایشان آن را با خواستههایی که دارند وفق میدهند.
خیابان سیاسی و سیاست خیابانی
در انقلاب فرانسه، برای مردم عادی خیابان مقدسترین مکان سیاسی بود. این مردم به صورت ساختاری خارج از نهاد قدرت قرار داشتند و خیابان به مثابهی فضایی پویا مجرای اصلی برونریزی احساسات، نارضایتیها و آرزوها[ی آنان] بود. در طی جنبشهای بهار عربی در سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۱، خیابان نقشی فراتر از این داشت که فضایی برای حرکت اعتراضی باشد. در این زمان، حوزهی عمومی فراعربی شکل گرفت و پلتفرمی برای گسترش اعتراض مردم فراهم کرد، زمینهای از ناشناسها و «غریبه»هایی که پیرو شکایتهای یکسان بودند. این شکل از خیابان حتا از همتایان اروپایی خود هم فراتر رفته و درآن گروههایی که قدرت نهادی داشتند هم در کنار گروههای غیرنهادی (بیکاران)، حاضر شدند. آصف بیات معتقد است خیابانهای شهری هم فضایی فیزیکی برای سیاست خیابانی هستند، هم نوعی بیان نمادی هستند که از فضای فیزیکی خیابان فراتر رفته و احساسات جمعی یک ملت یا اجتماع را منتقل میکنند. این احساسات جمعی است که در حوزهی عمومی، یعنی در تاکسیها، اتوبوسها، مغازهها، یا راهپیماییهای تودهای شنیده میشود.
شِلّه در تونس
شلّه به معنای تجمع تصادفی مردان جوان بین ۱۵ تا ۳۰ سال در محلهشان است. محل این تجمعها مشخص نیست. میتوان جوانان را دید که در خیابان، نزدیک مغازهی دوستشان، نزدیک ایستگاه مترو یا اتوبوس، یا نزدیک پارکها نشستهاند. در این تجمعها معمولا دربارهی مسائل روزمره و برنامهشان برای گذران روز حرف میزنند، به خصوص که جوانان بیکار فضاهای عمومی (برای ورزش، هنر و…) ندارند که زمان خود را آنجا بگذرانند. از این رو، شلّهها به جوانان زمان و مکانی برای دیدار و مصاحبت با همالان میدهند. گردش اطلاعات و اخبار محله هم در همین تجمعها انجام میشود. چه شاغل باشند چه نباشند، جوانان به شله میپیوندند و پس از فراغت از کار دربارهی امور روزمره حرف میزنند. البته شلههایی برای زنان هم هست، اما محل اجتماع آنها متفاوت است. زنان معمولا در کافهها یا خانهها جمع میشوند.
سنت قهوهخانه و سنت قصهگویی در سوریه
منشاء سنت قهوهخانه در دمشق حداقل به ۱۵۹۵ باز میگردد. در کل، قهوهخانهها در هر شهر یا روستایی وجود داشتند ولی ماهیت سیاسی و اجتماعی آنها به مرور تکامل یافته است. در قرن نوزدهم که نهضه العربی (بیداری اعراب) را شاهد بودیم، اندیشهی مقاومت و استقلال علیه حاکمان عثمانی بود و زمانی که حاکمان دریافتند قهوهخانهها تنها محلی برای خرید نوشیدنی نیستند، قهوهخانههای دارای مجوز تأسیس کردند تا راحتتر بتوانند بر مردم نظارت کنند. در قهوهخانهها حکواتی (قصهگویان) نیز، در کنار هنرمندان دیگر مانند خیمهشببازان، اجرا داشتند و داستانهای تاریخی میگفتند.
در دورهی معاصر تعداد قهوهخانهها در سوریه افزایش یافته است، اما حالا بیشتر فضایی برای سرگرمی خانوادهها هستند تا گفتوگو در باب مسائل جامعه. البته تعدادی از قهوهخانهها ویژگی آیکونیک خود را حفظ کردهاند و مسائل اجتماعی و سیاسی همچنان در آنها موضوع گفتگو است. مسئولین دائما نگران این بودند که تجمعات قهوهخانهها موجب تبعیض طبقاتی شوند، اما این فایده را دارند که خبرنگاران و سیاستمداران مطالبان و نظرات طبقات را سریعتر و مستقیمتر منعکس میکنند.
حلقهها در مراکش
در مراکش، خصوصا در شهرهای قدیمی، میدانهایی هستند که به اجرای حلقه شناخته میشوند. در مقایسه با بخشهای نوساز و استعماری شهرهای مراکش، مناطق قدیمی شهرها، مانند میدان لحدین در مکناس و میدان جامع الفنا در شهر مراکش، بیشتر نشاندهندهی مردم معمولی این کشور هستند. ماهیت سیاسی یا غیرسیاسی حلقه را حلاییق تعیین میکند، کسی که اجرای حلقه به عهدهی او است، اما تماشاگران نیز با نظرات خود در صحنه حاضر میشوند. این شیوهی مشارکت سیاسی با شیوههای غربی بسیار متفاوت است و در واقع ایده این است که مردم چشمهایشان را باز کنند تا افراد خلاق بتوانند دیده شوند.
نتیجهگیری: تاریخ زیسته، چرخش نوین در معرفتشناسی (نظریهای بدیل برای مطالعهی منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا)
اصطلاحات موجود در توصیف این منطقه دو مشکل دارند: هم راهکار معرفتشناسانهای ندارند، هم تحت تأثیر اهمیت بینالمللی منطقه، بار سیاسی به مطالعات میدهند. از این رو، لازم است با پیش کشیدن تاریخ شفاهی، عاطفی و ادبی منطقه، با استفاده از جامعهشناسی فراتر از گفتمان مذهبی، و با کمک دیگر علوم، خاورمیانه و شمال آفریقا را در کلیت آن مطالعه کنیم. مفهوم تاریخ زیسته، در تضاد با این ایده قرار دارد که میتوان از اعراب تعریف واحدی ارائه داد. جوامع همواره سیالاند، حرکت میکنند و دگرگون میشوند. از این رو، تعریف کردن مردم و دادن اسم «عقل عربی» یا «عقل مدرن» به آنها عملی ضدتاریخی است. برای رسیدن به شناخت مناسب، باید فرهنگها و مناسک بومی را در جوامع متعدد مطالعه کرد.