روان‌شناسی دربارۀ اهمال‌کاری چه می‌گوید؟

خودتان را ببخشید!

 مبلغ- تحقیقات جدید روان‌شناختی فهم ما از اهمال‌کاری را، به‌مثابۀ رفتاری کاملاً رایج در میان انسان‌ها، به‌طور بنیادین تغییر داده‌اند. امروز می‌دانیم که اهمال‌کاری پدیده‌ای بسیار پیچیده و چندجانبه است که بخش‌های مختلفی از کارکردهای ذهنی ما را درگیر می‌کند. درواقع، فهمِ ما از خودمان، از آینده، از لذت‌ها و وسوسه‌ها، از ماهیتِ وظایفمان، خلق‌وخوهایمان و تجربه‌هایمان همه در اهمال‌کاری‌های ما مؤثرند.

به گزارش «مبلغ» به نقل از ترجمان- اریک جفی: باور کنید یا نه، اهمال‌کاری را اینترنت به وجود نیاورده است. مردم از دوران تمدن‌های باستانی به‌طور روزمره با تردید دست و پنجه نرم کرده‌اند. هزیود، شاعر یونانی، حدود ۸۰۰ سال پیش از میلاد هشدار می‌دهد که «مبادا کار خود را به فردا و پس‌فردا موکول کنید». سیسرو، کنسول رومی، اهمال‌کاری در انجام کارها را «نفرت‌انگیز» می‌داند (مخاطب سخن او مارکوس آنتونیوس است). و این‌ها فقط چند مثال از تاریخ مکتوب است. تا آنجا که ما می‌دانیم، دایناسورها هم دیدند که شهاب‌سنگ دارد می‌آید ولی دوباره سرگرم شکار و بخوربخور شدند.

از روزگار سیسرو تا کنون بر ما کاملاً روشن شده است که اهمال‌کاری صرفاً نفرت‌انگیز نیست، بلکه کاملاً زیان‌بار است. در آزمایشات تحقیقاتی، کسانی که اهمال‌کاری می‌کنند دارای سطح استرس بالاتر و احساس خوشبختی کمتر هستند. در جهان واقعی، اهمال‌کاریِ نامطلوب اغلب با پس‌انداز بازنشستگی ناکافی و ازدست‌دادن نوبت‌های پزشکی همراه است. با توجه به فصل کنونی، جا دارد به مطالعات پیشین شرکت اچ اند آر بلاک اشاره کنیم که نشان می‌دهد مردم وقتی نزدیک ضرب‌الاجل ۱۵ آوریل می‌شود، با عجله شروع می‌کنند به تهیۀ اظهارنامۀ مالیاتی خودشان و این‌طوری صدها دلار خرج روی دست خودشان می‌گذارند.

در ۲۰ سال گذشته، رفتار عجیب اهمال‌کاری با موجی از پژوهش‌های تجربی مورد بررسی قرار گرفته است. با پوزش از هزیود، پژوهشگران روان‌شناسی اکنون دریافته‌اند که اهمال‌کاری بسیار بیش از آن است که صرفاً چیزی را تا فردا به تعویق بیندازید. اهمال‌کاریِ حقیقی نقصی پیچیده در خودنظم‌دهی است: طبق تعریف متخصصان، اهمال‌کاری یعنی تعویق ارادی کاری مهم که قصد انجامش را داریم، با وجود آنکه می‌دانیم در نتیجۀ این تعویق زیان خواهیم دید. درکی ضعیف از زمان می‌تواند مسئله را تشدید کند، اما به نظر می‌رسد ناتوانی در تسلط بر احساسات دقیقاً اساس فرافکنی باشد.

جوزف فراری، پژوهشگر ای‌.پی‌.اس و استاد روان‌شناسی در دانشگاه دوپال، می‌گوید: «من دریافته‌ام که اگرچه همه ممکن است اهمال‌کاری کنند، اما همه اهمال‌کار نیستند». او یکی از پیشگامان پژوهش‌های مدرن دربارۀ این موضوع است، و پژوهش‌های او نشان می‌دهد که حدود ۲۰ درصد مردم ممکن است اهمال‌کاران همیشگی باشند.

او می‌گوید: «این موضوع واقعاً هیچ ربطی به مدیریت زمان ندارد. من همیشه به مردم می‌گویم که وقتی به کسی که اهمال‌کار همیشگی است می‌گویید همین الان انجامش بده، مانند آن است که به آدمی با افسردگی شدید بگویید شاد باش».

رنج بیشتر، عملکرد بدتر

یک تصور غلط بزرگ دربارۀ اهمال‌کاری این است که این رفتار، در بدترین حالت، عادتی بی‌زیان و حتی شاید، در بهترین حالت، عادتی سودمند است. مدافعان اهمال‌کاری اغلب می‌گویند مادامی‌که کاری نهایتاً انجام می‌شود، مهم نیست کی انجام می‌شود. جان پری فیلسوف دانشگاه استنفورد و نویسندۀ کتاب هنر اهمال‌کاری استدلال می‌کند که مردم می‌توانند به‌نحوی سودمند دست‌دست کنند و، با تغییر آرایش فهرست کارهایی که باید انجام دهند، همیشه در حال انجام چیزی باارزش باشند. روان‌شناسان با این دیدگاه مشکلی جدی دارند. طبق استدلال آن‌ها، این دیدگاه رفتارهای سودمند و پیشگیرانه نظیر تأمل‌کردن (که می‌کوشد مسئله‌ای را حل کند) یا اولویت‌بندی را (که مجموعه‌ای از مسائل را سازمان‌دهی می‌کند) با عادت زیان‌بار و محکوم به شکست اهمال‌کاری واقعی در هم می‌آمیزد. اگر پیشرفت در انجام کاری بتواند اشکال مختلفی داشته باشد، اهمال‌کاری نبود پیشرفت است.

فراری می‌گوید: «اگر من یک دوجین کار برای انجام داشته باشم، واضح است که شماره‌های ۱۰، ۱۱ و ۱۲ باید منتظر بمانند. اهمال‌کارِ واقعی آن ۱۲ کار را پیش رو دارد، شاید یک یا دو تا از آن‌ها را انجام می‌دهد، سپس فهرست را بازنویسی می‌کند، سپس آن را در جایی دیگر می‌گذارد، سپس کپی دیگری از آن می‌گیرد. این اهمال‌کاری است. این چیز متفاوتی است».

یکی از اولین مطالعاتی که ماهیت زیان‌بار اهمال‌کاری را نشان می‌دهد در مجلۀ سایکولوژیکال ساینس در ۱۹۹۷ منتشر شد. دایان تیس پژوهشگر ای.‌پی.‌اس و رُی بومایستر صاحبِ کرسیِ ویلیام جیمز در ای.‌پی.‌اس، که در آن زمان در دانشگاه کیس وسترن ریزرو بود، دانشجویان را بر اساس یکی از مقیاس‌های مرسوم اهمال‌کاری رتبه‌بندی کردند، سپس عملکرد آکادمیک، میزان استرس و سلامت عمومی آن‌ها را در طول یک ترم بررسی کردند. در ابتدا به نظر می‌رسید اهمال‌کاری سودمند است، چرا که این دانشجویان در مقایسه با دیگران سطح استرس کمتری داشتند، احتمالاً به‌خاطر تعویق کارهایشان برای پیگیری فعالیت‌های لذت‌بخش‌تر. اما، در پایان، هزینه‌های اهمال‌کاری بسیار بیشتر از منافع موقت آن بود. اهمال‌کاران از دیگر دانشجویان نمرات کمتری کسب کردند و مقادیر جمعی بالاتری از استرس و بیماری را گزارش کردند. اهمال‌کارانِ واقعی صرفاً کارهایشان را دیرتر تمام نکردند، بلکه هم کیفیت کارشان و هم سلامتشان آسیب دید.

تیس و بومایستر (که اکنون هر دو در دانشگاه ایالتی فلوریدا هستند) چنین نتیجه گرفتند: «بنابراین، به‌رغم مدافعان اهمال‌کاری و منافع کوتاه‌مدت آن، اهمال‌کاری را نه می‌توان حاصل سازگاری دانست و نه بی‌زیان. اهمال‌کاران در نهایت از دیگران بیشتر رنج می‌برند و عملکرد بدتری دارند».

چند وقت بعد، تیس و فراری با همکاری هم مطالعه‌ای را انجام دادند تا آثار زیان‌بار اهمال‌کاری را به‌طور ملموس نشان دهند. آن‌ها دانشجویان را به آزمایشگاه آوردند و به آن‌ها گفتند که در پایان جلسه باید یک معمای ریاضی را حل کنند. به برخی از آن‌ها گفته شد که این کار آزمونی برای توانایی‌های شناختی‌شان خواهد بود، درحالی‌که به برخی دیگر گفته شد که این کاری بی‌اهمیت و برای سرگرمی است. قبل از حل معما، دانشجویان مدتی وقت داشتند که می‌توانستند آن را صرف آماده‌سازی خود برای حل معما کنند یا وقت خود را با بازی‌هایی نظیر تتریس بگذرانند. اتفاقاً، اهمال‌کارانِ واقعی تنها هنگامی حل معما را به تأخیر انداختند که آن را نوعی ارزیابی شناختی برایشان توصیف کرده بودند. هنگامی‌که معما برایشان نوعی سرگرمی توصیف شده بود، رفتارشان با رفتار کسانی که اهمال‌کار نبودند تفاوتی نداشت. در شماره‌ای از جرنال آو ریسرچ این پرسونالیتی در سال ۲۰۰۰، تریس و فراری نتیجه گرفتند که اهمال‌کاری واقعاً رفتاری محکوم به شکست است، که در آن اهمال‌کاران می‌کوشند تا بهترین کوشش‌های خود را نقش بر آب کنند.

فراری می‌گوید: «اهمال‌کار همیشگی، کسی که این کار را به‌مثابۀ سبک زندگی خود انجام می‌دهد، ترجیح می‌دهد که دیگران تصور کنند او کوشش نمی‌کند، نه اینکه توانایی ندارد. این نوعی سبک زندگی با سازگاری نادرست است».

شکاف بین قصد و عمل

اهمال‌کاران فقط یک نوع خاص نیستند بلکه، در طول سال‌ها تحقیق، چندین تصور کلی دربارۀ آن‌ها پدیدار شده است. اهمال‌کاران همیشگی، همواره برای انجام کارهایشان مشکل دارند، درحالی‌که اهمال‌کارانِ موضعی بر اساس خودِ کارها آن‌ها را به تأخیر می‌اندازند. فردی که تسلط کمی روی خودش دارد و دستخوش گرایش شدیدی برای پیروی از امیال آنی است، وقتی با کاری ناخوشایند رو‌به‌رو می‌شود، توفان کامل اهمال‌کاری رخ می‌دهد. (این رفتار با وظیفه‌شناسی، یعنی یکی از پنج ویژگی بزرگ شخصیتی، ارتباط وثیقی دارد). اغلب اهمال‌کاران گرایشی به تباه‌کردن کوشش‌هایشان بروز می‌دهند، اما ممکن است از حالتی منفی (برای مثال، ترس از شکست یا کمال‌گرایی) یا از حالتی مثبت (لذت وسوسه) به این نقطه برسند. روی‌هم‌رفته، این ویژگی‌ها موجب شده است تا پژوهشگران اهمال‌کاری را نوعی شکست «اساسی» در تسلط بر نفس بنامند.

تیموتی پیکیل استاد دانشگاه کارلتون کانادا می‌گوید: «من فکر می‌کنم تصور بنیادینی که از اهمال‌کاری به‌عنوان شکست در خودنظم‌دهی داریم کاملاً گویاست. شما می‌دانید چه کارهایی باید انجام دهید و نمی‌توانید خودتان را وادارید تا آن کارها را انجام دهید. اهمال‌کاری همین شکاف بین قصد و عمل است».

دانشمندان علوم اجتماعی بر سر این موضوع بحث دارند که آیا وجود این شکاف را با توسل به ناتوانی در مدیریت زمان بهتر می‌توان تبیین کرد یا با توسل به ناتوانی در تسلط بر خلق‌وخو و احساسات. به‌طور کلی، اقتصاددانان معمولاً از نظریۀ نخست حمایت می‌کنند. بسیاری از آنان از فرمولی برای اهمال‌کاری دفاع می‌کنند که از سوی پیرز استیل متخصص بازرگانی و استاد دانشگاه کلگری در سال ۲۰۰۷ در مقاله‌ای در شماره‌ای از سایکولوژیکال بولتن پیشنهاد شد. ایدۀ این فرمول آن است که اهمال‌کاران مطلوبیت متغیر فعالیت‌های خاصی را محاسبه می‌کنند: فعالیت‌های لذت‌بخش در ابتدا ارزش بیشتری دارند، و کارهای سخت با نزدیک‌شدن ضرب‌الاجل اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند.

از دیگر سو، روان‌شناسانی نظیر فراری و پیکیل چنین نگرش کاملاً زمانی‌ای به اهمال‌کاری را ناقص می‌انگارند. اول از همه، اگر تأخیر واقعاً به‌ همان اندازه عقلانی باشد که این معادلۀ مطلوبیت نشان می‌دهد، دیگری نیاز نیست که این رفتار را اهمال‌کاری بنامیم، بلکه، برعکس، مدیریت زمان واژۀ بهتری در توصیف آن خواهد بود. فراتر از این، مطالعات نشان می‌دهد که اهمال‌کاران با تصمیمشان برای تأخیر در انجام کارها احساس گناه، شرم یا اضطراب را تجربه می‌کنند. این عنصر احساسی نشان می‌دهد که این موضوع چیزی بسیار بیشتر از صرفِ مدیریت زمان است. پیکیل دقیقاً در نخستین پژوهش خود دربارۀ اهمال‌کاری در اواسط دهۀ ۱۹۹۰ به نقش خلق‌وخو و عواطف در این رفتار پی برد و این برداشت را با مطالعه‌ای مستحکم کرد که در جرنال آو سوشال بیهیویر اند پرسونالیتی در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. تیم تحقیقاتی او به ۴۵ دانشجو دستگاه پیجر می‌دهد و آن‌ها را به‌مدت پنج روز تا ضرب‌الاجلی دانشگاهی مورد بررسی قرار می‌دهد. هشت بار در روز، با بوق پیجر، شرکت‌کنندگان در آزمایش سطح اهمال‌کاری شرکت کرده و همچنین حالت عاطفی خود را گزارش می‌کنند. همان‌طور که کارهای مقدماتی سخت‌تر می‌شوند و استرس بیشتری می‌آفرینند، دانشجویان آن‌ها را برای انجام فعالیت‌های خوشایندتر به تعویق می‌اندازند. اما درعین‌حال، با انجام این کار، سطح گناه بالاتری را گزارش می‌کنند، که نشان می‌دهد، زیر پوشش ظاهری آسودگی، وحشتی پایدار دربارۀ کاری وجود دارد که کنار گذاشته شده است. این نتیجه سبب می‌شود پیکیل دریابد که اهمال‌کاران به آسیب زمانی نهفته در این کار واقف هستند، اما نمی‌توانند به میل شدید عاطفی برای سرگرمی غلبه کنند.

مطالعه‌ای متعاقب، به ‌رهبری تیس، نقش غالب خلق‌وخو در اهمال‌کاری را تقویت می‌کند. در شماره‌ای از جرنال آو پرسونالیتی اند سوشال سایکولوژی در سال ۲۰۰۱، تیس و همکارانش گزارش می‌دهند هنگامی‌که دانشجویان با پیش‌زمینه‌سازی به این باور می‌رسند که خلق‌وخوی آن‌ها ثابت است، قبل از یک آزمون هوش، اهمال‌کاری نمی‌کنند. در سوی مقابل، هنگامی‌که تصور می‌کنند خلق‌وخوی آن‌ها می‌تواند تغییر کند (و به‌ویژه هنگامی‌که روحیۀ بدی دارند)، انجام کار را تا تقریباً دقیقۀ آخر به تأخیر می‌اندازند. این یافته‌ها نشان می‌دهد که تسلط بر نفس تنها هنگامی در برابر وسوسه تسلیم می‌شود که این وسوسه بتواند بهبود احساسات را در نتیجۀ خود داشته باشد.

پیکیل می‌گوید: «از دیدگاه من، موضوع اصلی در رابطه با اهمال‌کاری تسلط بر احساسات است، زیرا تا آنجا که من بتوانم از پس احساساتم برآیم می‌توانم به انجام کارها ادامه دهم. هنگامی‌که شما از بیزاری از کار سخن می‌گویید، دارید از فقدان لذت سخن می‌گویید. این‌ها حالاتی عاطفی هستند، نه حالاتی که در آن [کار] مطلوبیت بیشتری دارد».

ناکام‌گذاشتن خویشتن آینده

در کل، مردم از اشتباهات خود می‌آموزند و رویکردشان به مسائل بخصوصی را بازنگری می‌کنند. برای اهمال‌کاران همیشگی، به نظر می‌رسد این حلقۀ بازخورد هیچ‌گاه کار نمی‌کند. آسیب حاصل از تأخیر به آن‌ها نمی‌آموزد که دفعۀ بعد زودتر دست به کار شوند. به نظر می‌رسد تبیین این پارادکسِ رفتاری در مؤلفۀ احساسی اهمال‌کاری نهفته است. به‌طرزی طنزآمیز، همان میل به رهایی از استرس در لحظه ممکن است اهمال‌کاران را از درک این امر بازدارد که چگونه در درازمدت از استرس رهایی یابند.

فوشیا سیرویس استاد دانشگاه بیشاپ کانادا می‌گوید: «فکر می‌کنم که تسلط بر خلق‌وخو بخش مهمی از اهمال‌کاری است. اگر تمرکز شما صرفاً بر آن باشد که بکوشید تا در همین لحظۀ اکنون احساس خوبی داشته باشید، از لحاظ یادگیری چگونگی اصلاح رفتار و اجتناب از مسائل مشابه در آینده چیزهای زیادی وجود دارد که ممکن است از دست بدهید».

چند سال قبل، سیرویس حدود ۸۰ دانشجو را به کار گرفت تا میزان اهمال‌کاری آنان را مطالعه کند. شرکت‌کنندگان در این تحقیق شرحی از اتفاقاتِ اضطراب‌آور را همراه با برخی از دل‌نگرانی‌های ناشی از تأخیرهای غیرضروری می‌خوانند. در یک سناریو، فردی از تعطیلات در هوای آفتابی برمی‌گردد و متوجۀ یک خال مشکوک روی بدنش می‌شود، اما برای مدتی طولانی رفتن به پزشک را به تأخیر می‌اندازد، که موقعیتی نگران‌کننده را برایش رقم می‌زند.

سپس، سیرویس از شرکت‌کنندگان در آزمایش می‌پرسد که دربارۀ این سناریو چه فکر می‌کنند. او درمی‌یابد که اهمال‌کاران معمولاً چیزهایی مثل این می‌گویند: «من حداقل قبل از آنکه وضعیت واقعاً بدتر شود نزد پزشک می‌رفتم». این پاسخ، که با نام شرطی خلاف ‌واقع روبه‌پایین شناخته می‌شود، اشتیاق به بهبود روحیه در کوتاه‌مدت را نشان می‌دهد. درعین‌حال، اهمال‌کاران به‌ندرت جملاتی نظیر این بر زبان می‌آورند: «ای کاش زودتر نزد پزشک می‌رفتم». این نوع پاسخ، که با نام شرطی خلاف‌ واقع روبه‌بالا شناخته می‌شود، تنش کنونی را در تلاش برای یادگیری چیزی برای آینده در بر دارد. به ‌بیان ساده، تمرکز اهمال‌کاران بر آن است که چگونه احساس بهتری داشته باشند، به‌ قیمت نادیده‌انگاشتن درس‌گرفتن از آنچه موجب شده است تا احساس بدی داشته باشند.

به‌تازگی، سیرویس و پیکیل کوشش کرده‌اند تا جنبۀ عاطفی اهمال‌کاری را با جنبۀ زمانی آن ادغام کنند، یعنی آن جنبه‌ای که به‌تنهایی چندان رضایت‌بخش نیست. آن‌ها در شمارۀ ماه فوریۀ مجلۀ سوشال اند پرسونالیتی سایکولوژی کامپس نظریه‌ای دوبخشی دربارۀ اهمال‌کاری پیشنهاد می‌کنند که بهبودهای کوتاه‌مدت و مرتبط با خلق‌وخو را با آسیب بلندمدت و مرتبط با زمان ترکیب می‌کند. ایدۀ آن‌ها این است که اهمال‌کاران خود را در زمان حال با این باور نادرست دلداری می‌دهند که از نظر عاطفی در آینده توانایی بیشتری برای انجام کار خواهند داشت.

سیرویس می‌گوید: «خویشتنِ آینده باید تمام عواقب اهمال‌کاری را بر دوش بکشد. ما می‌کوشیم تا خلق‌وخوی کنونی خود را سامان بخشیم و تصور می‌کنیم که خویشتن آیندۀ ما حالِ بهتری خواهد داشت. فکر می‌کنیم این خویشتن بهتر خواهد توانست که از پس احساسِ ناامنی یا درماندگی در برابر کار برآید. ما تصور می‌کنیم به‌طریقی این مهارت‌های معجزه‌آسا برای از پس کار برآمدن را به دست خواهیم آورد تا از پس عواطفی برآییم که اکنون نمی‌توانیم از پس آن‌ها برآییم».

عصب‌روان‌شناسی اهمال‌کاری

به‌تازگی پژوهش‌های رفتاری دربارۀ اهمال‌کاری از شناخت، عواطف و شخصیت فراتر رفته و به قلمرو عصب‌روان‌شناسی گام نهاده است. می‌دانیم که سیستم‌های لب قدامی مغز در شماری از فرایندها درگیرند که با خودنظم‌دهی هم‌پوشانی دارد. این رفتارها، یعنی حل مسئله، برنامه‌ریزی، تسلط بر نفس و مانند آن‌ها، در حوزۀ کارکرد اجرایی قرار می‌گیرند. لورا رابین، استاد کالج بروکلین می‌گوید خیلی عجیب است که هیچ کس هرگز ارتباط بین این بخش از مغز و اهمال‌کاری را بررسی نکرده است.

رابین می‌گوید: «با توجه به نقش کارکردهای اجرایی در آغاز و انجام رفتارهای پیچیده، برای من شگفت‌آور بود که پژوهش‌های پیشین به‌طور نظام‌مند رابطۀ بین جنبه‌های کارکرد اجرایی و اهمال‌کاری آکادمیک را بررسی نکرده است، یعنی رفتاری که من مرتباً در دانشجویان می‌بینم و هنوز در پی فهم کامل آن هستم تا درنتیجه بتوانم به درمان آن کمک کنم».

رابین و همکارانش، برای تکمیل این شکاف در تحقیقات، نمونه‌ای شامل ۲۱۲ دانشجو را گردآوری کردند و نخست اهمال‌کاری را بین آن‌ها بررسی کردند، سپس بر اساس نُه زیرمقیاسِ بالینی کارکرد اجرایی یعنی: پیروی از امیال آنی، نظارت بر خویشتن، برنامه‌ریزی و سازمان‌دهی، تغییر فعالیت، آغاز کار، نظارت بر کار، تسلط بر احساسات، حافظۀ فعال، و نظم عمومی آن‌ها را آزمودند. پژوهشگران انتظار داشتند بین اهمال‌کاری و چند تا از این زیرمقیاس‌ها (یعنی چهار تای نخست در فهرست فوق) ارتباطی بیابند. تیم رابین در شماره‌ای از جرنال آو کلینیکال اند اکسپریمنتال نوروسایکولوژی در سال ۲۰۱۱ گزارش دادند که، درواقع، اهمال‌کاران ارتباطات شایان‌توجهی با هر نُه زیرمقیاس نشان دادند.

رابین بر محدودیت‌های این پژوهش تأکید می‌ورزد. اول از همه، این یافته‌ها نوعی هم‌بستگی را نشان می‌دهند، یعنی کاملاً روشن نیست که آن عناصرِ کارکرد اجرایی مستقیماً اهمال‌کاری را پدید می‌آورند. این ارزیابی‌ها همچنین بر گزارش‌های شخصی متکی است؛ در آینده، شاید بتوان از تصویربرداری کارکردی برای تأیید یا گسترش مراکز تأخیر در مغز در زمان واقعی استفاده کرد. رابین می‌گوید، باوجوداین، این مطالعه نشان می‌دهد که اهمال‌کاری می‌تواند «نشانگر سوء کارکرد اجرایی خفیف» در افرادی باشد که از جنبه‌های دیگرِ عصب‌روان‌شناختی سالم هستند. او می‌گوید: «این امر پیامدهایی مستقیم برای چگونگی فهم ما از رفتار و محتملاً مداخله در رفتار دارد».

مداخلات ممکن

در نتیجۀ پیشرفت فهم بنیادی ما از اهمال‌کاری، بسیاری از پژوهشگران امیدوارند که شاهد مداخلات بهتری برای رفع آن باشیم. پژوهش رابین دربارۀ کارکرد اجرایی شماری از درمان‌ها را برای تأخیر ناخواسته پیشنهاد می‌کند. اهمال‌کاران می‌توانند کارها را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنند به‌نحوی که بتوانند بر روی مجموعه‌ای از وظایف کار کنند که راحت‌تر اداره شوند. مشاوره می‌تواند به آن‌ها کمک کند تا دریابند که دارند اهداف بلندمدت را برای لحظات زودگذر لذت به خطر می‌اندازند. ایدۀ تعیین ضرب‌الاجل‌های شخصی با تحقیقاتِ قبلی توسط پژوهشگران علوم شناختی، دن آریلی و کلاوس ورتنبروخ، دربارۀ «پیش‌تعهد» سازگار است. آریلی و ورتنبروخ در شماره‌ای از مجلۀ سایکولوژیکال ساینس در سال ۲۰۰۲ گزارش کردند که اهمال‌کاران تمایل دارند تا ضرب‌الاجل‌های معناداری برای خود تعیین کنند، و اینکه ضرب‌الاجل‌ها درواقع توانایی آن‌ها برای انجام کار را بهبود می‌بخشد. این ضرب‌الاجل‌های تحمیلی‌به‌خود به‌ اندازۀ ضرب‌الاجل‌های خارجی کارآمد نیستند، اما از هیچ بهترند.

جنبه‌های عاطفی اهمال‌کاری مسئله‌ای دشوارتر را پیش می‌کشد. راهبردهای مستقیم برای مقابله با وسوسه، مثلِ ممانعت از دسترسی به حواس‌پرتی، مطلوب است، اما این کوشش تا حدود زیادی مستلزم نوعی خودنظم‌دهی است که اهمال‌کاران در وهلۀ نخست فاقد آن هستند. سیرویس بر این باور است که بهترین راه برای حذف نیاز به ثبات روحیۀ کوتاه‌مدتْ یافتن چیزی مثبت یا ارزشمند دربارۀ خودِ کار است. او می‌گوید: «شما باید اندکی ژرف‌تر بکاوید و نوعی معنای شخصی در آن کار بیابید. این چیزی است که داده‌های ما نشان می‌دهد».

فراری، که در کتاب سال ۲۰۱۰ خود با عنوان هنوز اهمال‌کاری می‌کنید؟ راهنمای انجام کارها بدون پشیمانی شماری از مداخلات را پیشنهاد می‌کند، خواهان نوعی دگرگونی فرهنگی کلی است که به‌جای تنبیه تأخیر به انجام زودهنگام کارها پاداش بدهد. یکی از پیشنهادهای او این است که دولت فدرال تکمیل زودهنگام اظهارنامۀ مالیاتی را تشویق کند، بدین طریق که اگر هر کس مثلاً تا ۱۵ فوریه یا مارس اظهارنامه‌اش را تکمیل کند معافیت مالیاتی کوچکی به او تعلق بگیرد. او همچنین پیشنهاد می‌کند که ما در روابط شخصی خود از امکان اهمال‌کاری جلوگیری کنیم.

فراری می‌گوید: «بگذارید ظرف‌ها روی هم انباشت شود، یخچال خالی بماند، خودرو از کار بیفتد. رفع این مشکلات را بر عهده نگیرید». (تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که او به بخشی از واقعیت موضوع پی برده است. گراین فیتزسیمون و الی فینکل در مقاله‌ای در سال ۲۰۱۱ در مجلۀ سایکولوژیکال ساینس گزارش می‌کنند افرادی که تصور می‌کنند شریک عشقی آن‌ها در انجام کاری به آن‌ها کمک خواهد کرد با احتمال بیشتری آن کار را به تعویق می‌اندازند).

اما در عین حال که رویکرد عشقیِ سفت‌وسخت ممکن است برای زوجین کارایی داشته باشد، شاید بهترین درمان فردی برای اهمال‌کاری درواقع بخشایش خویشتن باشد. چند سال قبل، پیکیل همراه با دو تن از همکارانش در دانشگاه کارلتون ۱۹۹ دانشجو را از نظر اهمال‌کاری‌های قبل از امتحانات میان‌ترم بررسی کردند. تیم تحقیقاتی به‌ رهبری مایکل ووهل در شماره‌ای از مجلۀ پرسونالیتی اند ایندیویژوال دیفرنس در سال ۲۰۱۰ گزارش کردند دانشجویانی که پس از اهمال‌کاری در امتحان نخست خود را بخشیدند با احتمال کمتری مطالعه برای امتحان دوم را به تعویق انداختند.

پیکیل می‌گوید دوست دارد که سخنرانی‌ها و فصول کتاب‌هایش را با چشم‌انداز امیدوارکنندۀ بخشایش به پایان برد. از دیدگاه او، مطالعات به ما یادآوری می‌کند که اهمال‌کاری درواقع خودزنی است که به‌تدریج از ارزشمندترین منبعِ جهان می‌کاهد: زمان.

او می‌گوید: «اهمال‌کاری از نظر وجودی مسئله‌ای مهم است، زیرا پیش‌نرفتن با خود زندگی است. شما فقط سالیان مشخصی عمر خواهید کرد. پس دارید چه‌کار می‌کنید؟»

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.