آیا هیچ کتابی میتواند ما را از تاریکیهای درونمان نجات دهد؟
الیزابت سوبودا
مبلغ/ وقتی با افکار منفی احاطه شدهایم، خواندن تجربهٔ کسی که در وضعیت مشابه ما بوده، کمککننده است.
به گزارش «مبلغ» به نقل از ترجمان، فحشدادن به کتابهای خودیاری کار سختی نیست. در واقع بهانههای زیادی هم برای این کار وجود دارد. خیلی از کتابهای خودیاری مملو است از توصیههای عجیب و بیفایده و وعدههای شیرین توخالی. اما این داستان جنبهٔ دیگری هم دارد: آدمهایی که در شرایط روحی دشوار توانستهاند با خواندن یکی از این کتابها تسلی یابند یا راهحلهایی برای بهترکردن زندگیشان پیدا کنند. از این رو بهتر است قبل از کنارزدن همهٔ این کتابها معیاری برای سنجش اعتبار و کارامدی آنها پیدا کنیم.
الیزابت سوبودا، ایان — بیشتر آدمها وقتی دارند برای بهبود شخصیشان برنامهریزی میکنند، پا به دنیای خودیاری میگذارند، انگار این کتابها یکجور بخارشوی روح هستند. من اما اشتباهاً وارد این دنیا شدم. در واقع شاید اشارهای به شعری مشهور، در سنین نوجوانی باعث شد تا کتاب راههای کمتر پیمودهشده، نوشتهٔ مورگان اسکات پک را از کتابخانهٔ پدر و مادرم بردارم. بههرحال، خواسته یا ناخواسته، گرفتار شدم. آن روزها از انواع مشکلات معمول در مدارس عادی، از جمله قلدری همکلاسیها، دوستان بیوفا و روحیهٔ خجالتی خودم عذاب میکشیدم و به همین خاطر، حرفهای این روانپزشک اهل کنتیکت تأثیری چشمگیر روی من گذاشت. او در این کتاب میگوید که درد و رنج ممکن است دلایلی حیاتی و ارجمند داشته باشد، البته تا زمانی که برای رویارویی با مسائل پیش رو، شهامت کافی نشان دهیم. به تعبیر پک «زمانی که از رنج سودمند و مشروعی که ناشی از مواجهه با مشکلات زندگی است، رویگردان شویم، خود را از رشدی که برآمده از این مشکلات است نیز محروم ساختهایم».
به عنوان شکاکی نوپا که طیف وسیعی از نظامهای اعتقادی را جلوی خودم میدیدم، حس میکردم که تأکید پک بر وفاداری به حقیقت، به من کمک خواهد کرد تا بنیادی برای زندگی خودم پیدا کنم. وقتی که وسوسه میشدم تا شکستهای عشقی را با نوشیدن تسلی دهم، پِک آنجا بود تا یادآوری کند که عشق حقیقی با انتخاب آگاهانه برای تأمین رفاه و شادمانی طرف مقابل در پیوند است. شاید جویندگانِ نسل قبل پناه خویش را در اشعار راینر ماریا ریلکه یا کتاب مقدس مییافتند، اما من به حمایت پدرانهٔ پِک روی آوردم که از دور حضوری نیرومند در زندگیام داشت و انضباط فردی را بهعنوان راه رشد و شادمانی پیشنهاد میکرد.
در سالهای بعدی، بسیاری از انجیلهای نوجوانان آن زمان را به کار بستم که احیای اُفلیا: نجات روان دختران نوجوان نوشته روانشناسی به نام مری پیفر از آن جمله بود. او در این کتاب فرهنگ مسموم و جنسیتزدهای را توصیف کرده است که پیشرفت دختران را «محدود» میکند و یکپارچگی آنها را تکهتکه میکند. و ایدئالهای فرهنگی جدیدی را معرفی میکرد که برای تمام استعدادهای زنان جوان ارزش قائل باشد. من در این دوران بارها با وسواس آن کتاب را با انگیزهٔ خودیاری خواندم تا از ذهن و بدن تازهام که نسبت به آن احساس بیگانگی داشتم، شناخت بیشتری پیدا کنم. بهعلاوه این پیام هم من را دلخوش میکرد که ظاهرم بنا نیست سرنوشتم را تعیین کند.
پرچمدارانی همچون پک و پیفر این توانایی را در من ایجاد کردند که راهم را به سوی زندگی بهتر بیابم و این باورهای نوجوانانه چندان از واقعیت فاصله نداشتند. مطالعات نشان دادهاند که کتابهای خودیاری واقعاً میتوانند خلقوخوی افسردهٔ خوانندگان را بهبود ببخشند، الگوهای ژرف تفکر را تغییر دهند و رفتهرفته میل جدیدی برای زندگی ایجاد کنند؛ البته تا آنجا که توصیههای پیشنهادی آنها در چارچوب علمی و معقول باقی بماند.
بسیاری از بیماران این گونه «کتابدرمانی» را مانند گفتوگودرمانی و داروهایی مانند پروزاک مؤثر میدانند. از دید جان نورکراس، روانشناس دانشگاه اسکراتون، در وضعیت ایدئال، کتابهای خودیاری در مراحل ابتدایی درمان قابل استفاده هستند و دارودرمانی و معالجات سنگینتر بهعنوان آخرین راهحل در موارد جدیتر به کار گرفته میشوند. حقیقت این است که در مشکلاتی همچون روانپریشی، خودکشی و موارد اضطراری دیگر فوراً به متخصصان روانپزشکی مراجعه میکنیم، اما چرا نتوانیم برای اغلب افراد و مشکلات سادهتر آنها، درمان را با یک کتاب شروع کنیم؟
کتابهای خودیاری جدای از جذابیتهای عصر جدید، در طول چند هزار سال به تدریج تکامل یافتهاند. کتابهای کانونی و محوری در تمام فرهنگها از پندهایی دربارهٔ چگونگی زیست اخلاقی و خشنودکننده آکنده است. اوپانیشادها که در جامعهٔ رنگارنگ هندوستان به قلم خردمندان هندو نگاشته شده، بر اهمیت رفتار توأم با احترام و رواداری با دیگران تأکید کرده است. بهطور مثال، در یکی از بخشهای این کتاب به این نکته اشاره شده است که «برای آنها که بزرگوارانه میزیند، سراسر جهان چیزی جز خانواده نیست». بر اساس همین توصیه است که خواننده رنگ و بوی جامعهٔ متکثر هند امروزی را در گذشتهٔ تاریخی این سرزمین خواهد یافت. متألهان یهودیِ مفسرِ عهد قدیم نیز در قرن هفتم پیش از میلاد، مسیر باریک و درعینحال پربارِ پیروی از فرامین خداوند را پیشنهاد کردهاند که برای مردمانی که اغلب با حملات پیاپی امپراطوریهای آن روز رویارو بودند، پیشنهادی وحدتبخش و متناسب به نظر میرسد.
یکی از نخستین متون راهنمای خودیاری جهان، در باب وظایف نوشتهٔ مارکوس سیسرو است که در دورانی دراز بسیار خوانده شده است. این کتاب در واقع نامهٔ آن خطیب و سیاستمدار رومی به پسر خویش است. او به مارکوس جوان توصیه میکند که تکالیف خود را نسبت به دیگران، حتی اگر این کار نیازمند فداکاری بسیار باشد، به انجام رساند و به پسرش هشدار میدهد که از لذتهای گذرا و سطحی بپرهیزد. به نوشتهٔ سیسرو «بیگمان شجاعت آن نیست که رنج را شر اعظم به شمار آوریم و لذت را خیر عظیم». این توصیه در واقع بازتابی از سنت باستانی روم یعنی موس مایوروم است که بر اهمیت وفاداری به امپراطور، بالاتر از هر گونه گرایش به رفاه شخصی تأکید میکرد و چارچوب استواری برای تأمین نیازهای امپراطوری فراهم میساخت.
قرنها پس از سیسرو، کشاورزان، بازرگانان و سیاستمداران در گوشهٔ دیگری از جهان به سختی میکوشیدند تا ایالات متحده جوان را به قدرتی اقتصادی و اجتماعی بدل سازند. شهروندان کشور جدید که اغلب خارج از شهرها میزیستند و به خودبسندگی و استواری خودشان میبالیدند، همراه و همزاد خویش را در سخنگویان آن روز خودیاری، از جمله هنری دیوید ثورو و رالف والدو امرسون یافتند که هر دو بر اهمیت فداکاری و مبارزه در معنابخشی به زندگی تأکید میکنند. چنانکه امرسون در مقالهای به سال ۱۸۴۱ مینویسد: «بزرگمرد همواره در پی کوچکی است. زیر فشار قرارگرفتن، رنجبردن و شکستخوردن، بختِ آموختن چیزی تازه را به او میدهد».
اما در اواسط سدهٔ بیستم میلادی، این فرهنگ ایثار دیگر رایج نبود. اقتصاد ثروتمند غربی نسلی فرصتطلب را تغذیه میکرد که تنها بر حداکثرساختن و بهنمایشکشیدن استعدادهای خود متمرکز بود. موج جدید کتابهای خودیاری برای چنین شرایط جدیدی از راه رسیدند که آیین دوستیابی دیل کارنگی از آن جمله است.
گویی عاملیت فردی و خودآگاهی، در کنار روانکاوی فرویدی که در آن دوران رواج داشت، یک شبه به کالاهایی جذاب بدل شدند. موج جدیدی از عناوین خودیاری به بازار آمدند که ظاهراً میانبری آسان و بیدردسر برای نوع خاصی از تغییر پایدار شخصی را پیشنهاد میکردند و بر تغییر آگاهانهٔ الگوهای تفکر استوار بودند. در سال ۱۹۵۰، نورمن وینسنت پیل با کتاب قدرت تفکر مثبت بر فهرست پرفروشها سیطره داشت. پیل در این کتاب وعده میداد که تغییر تکگویی درونی میتواند کیفیت زندگی را به نحو شایان توجهی بهبود بدهد. به نوشتهٔ پیل «مثبت بیاندیشید و آنگاه نیروهای مثبتی را به راه خواهید انداخت که نتایج مثبتی را برای شما به ارمغان میآورند».
من خوبم، تو خوبی اثر کلاسیک توماس هریس، به خوانندگان میآموخت که اگر افکارشان دربارهٔ ارزشمندی خودشان را با واقعبینی ارزیابی کنند، زندگی و روابطشان بهبود خواهد یافت. هریس تا آنجا پیش رفت که مدعی شد با تغییر روابط میان انسانها و گفتوگوی آنها با یکدیگر بهعنوان افرادی بالغ و عاقل، به جای اجازهٔ بروز نابخردانهٔ زخمهای دوران کودکی و رنگآمیزی زندگی روزمره با آنها، بسیاری از مسائل جهانی راحتتر برطرف خواهند شد.
این روزها عرصهٔ کتابهای خودیاری ظاهراً به دو بخش تقسیم شده است. در یکی از این دو بخش، تأکید قاطع فرهنگ امروزی بر اصالت حس و تجربه، نشان خود را بر این ژانر باقی گذاشته است. روزگار آثاری چون آیین دوستیابی و حتی راههای کمتر پیمودهشده سپری شده بود؛ آثاری که به جای نظریات علمی یا مکاتب فکری خاص، عموماً دیدگاههای شخصی نویسندگان خود را بازتاب میدادند. حال جای این دست متون را آثاری همچون از حال بد به حال خوب نوشته دیوید برنز، خوشبینی آموختهشده اثر مارتین سلیگمن و روانشناسی نوین موفقیت به قلم کارول دُوِک گرفتهاند که تمام آنها برای پشتیبانی از توصیههای خود، پژوهشهای علمی را یکی پس از دیگری مورد استناد قرار میدهند. از سوی دیگر بسیاری از کتابهای علمی نیز امروزه به تبلیغ گونهای از خودیاری میپردازند که داوود و جالوت نوشته مالکوم گلدول از آن جمله است. در این کتاب چگونگی تبدیل نقطه ضعفی خاص در فرد (به طور مثال پریشانخوانی یا آسیبهای دوران کودکی) به نقطهٔ قوت به بحث گذارده شده و پیشنهادی اختصاصی برای جستوجوگران خودبهسازی به شمار میرود.
بااینحال در کنار این گونه آثار مبتنی بر پژوهش علمی، دستهٔ دیگری از کتابهای خودیاری نیز به بازار آمدهاند که بر ادعاهای غیرعلمی و بلکه بیپایه و اساس مبتنی هستند. بر اساس مدعای مطرح در کتاب پرفروش راز که نویسندهای تلویزیونی به نام روندا بایرن آن را نوشته است، افکار ما ارتعاشاتی را به سراسر کیهان ارسال میکنند و رویدادهای زندگی را تحت تأثیر قرار میدهند. بدینقرار، افکار خوب به نتایج مطلوب و افکار بد به نتایج نامطلوب میانجامند. به نوشته بایرن «اگر رویدادها و لحظات مطابق میل شما پیش نمیرود، آنها را در ذهن خود آنگونه که میخواهید به تصویر درآورید. بهاینترتیب از طریق بازتولید دقیق آن رویدادها مطابق خواست خود، میتوانید فرکانس ارتعاشی امروز را در خصوص آن موضوع پاک کنید و سیگنال و فرکانس جدیدی را برای فردا به جهان ارسال نمایید».
البته پژوهشگران این جادو و جمبلها را در سالهای اخیر با دقت ارزیابی کرده و اثبات کردهاند که فراگیری و شهرت اصول خودیاری، لزوماً کارآمدی آنها را تضمین نمیکند. به عنوان نمونه، در پژوهشی که سال ۱۹۹۹ در دانشگاه کالیفرنیا به انجام رسید، دانشجویانی که کسب نمرات بالا را تخیل و تصور کرده بودند، در واقعیت نمرات پایینتری به دست آوردند، چراکه نسبت به افرادی که زمان خود را صرف خیالپردازی نکرده بودند، وقت کمتری را صرف آماده کردن خودشان کرده بودند. در سال ۲۰۰۹ نیز روانشناسی به نام جوآن وود در دانشگاه واترلو دریافت که آدمهایی که عزت نفس پایینی دارند، با تکرار عبارات تأکیدی مثبت دربارهٔ خودشان، احساس بدتری پیدا میکنند. ازاینرو، تفکر مثبت از آن گونه که در آثاری همچون راز طرح میشود، سرابی بیش نیست. به گفتهٔ وود «نتیجهگیری بر مبنای توفیق این روش در تجربهٔ شخصی، مبنای دقیقی را برای پژوهش فراهم نمیآورد».
به گفتهٔ جرمی دین، روانشناس، بقیهٔ توصیههای کتابهای خودیاری (از جمله اینکه خشم خود را با فروخوردن آن کنترل کنید، یا اگر حس بدی دارید، ذهنتان را با افکار شاد پر کنید) مانند مورد پیشین در برآوردن معیارهای علمی ناکام میمانند. اما با وجود ویژگیهای نامطلوب برخی آثار راهنمای خودیاری، این ژانر توصیههای را نیز در بر دارد که به نحو شگفتآوری مؤثر و بلکه دگرگونکننده هستند. اغلب پژوهشهای اخیر امکانات بالقوهٔ کتابدرمانی را در آثاری با اصول و مبانی معقول، برای کمک به ایجاد تغییرات مثبت در زندگی نادیده گرفتهاند. در پژوهشی که در سال ۲۰۱۰ در دانشگاه نوادا صورت پذیرفت، افراد افسرده حین مطالعهٔ از حال بد به حال خوب موفق شدند از طریق فرایند درمانِ شناختی-رفتاری افکار منفی خود را شناسایی کنند، تحریفشدگی این افکار را ارزیابی نمایند و آنها را با افکاری منطقیتر و مبتنی بر واقعیت جایگزین سازند. شرکتکنندگان در این گروه کتابدرمانی بهبودی مشابه با اعضای گروه دیگری را نشان دادند که معالجات معمولی همچون داروهای ضدافسردگی را دریافت کرده بودند.
در همین زمینه، پژوهش دیگری در سال ۲۰۱۳ و در دانشگاه گلاسکو بیماران افسردهای را که از راهنمای کریس ویلیامز برای غلبه بر افسردگی استفاده کرده بودند با گروه دیگری مقایسه کرد که تحت درمانهای متداول، از جمله داروهای ضدافسردگی، ارجاع به روانشناس و نظارت درمانی قرار گرفته بودند. چهار ماه پس از آغاز این پژوهش، افراد گروه کتابدرمانی در مقایسه با اعضای گروه درمان استاندارد، بر اساس پرسشنامهٔ افسردگی بک، امتیازات به مراتب کمتری را دریافت کردند که از اثربخشی این روش حکایت داشت.
جان نورکراس بر این باور است که کتابهای خودیاری مناسب میتوانند برای برخی بیماران بارها بهتر از داروهای ضدافسردگی و دیگر شیوههای دارودرمانی عمل کنند، بدون آن که عوارض جانبی مانند افت خلق، بیخوابی و اختلالات جنسی را به همراه آورند. به گفتهٔ او «داروهای ضدافسردگی به نحو ترسناکی بیش از حد تجویز میشوند. در مورد مشکلاتی با شدت کمتر که از اثربخشی خودیاری در آنها آگاهیم، رویکرد خوددرمانی را تائید میکنیم. چراکه بیمار با شیوهای کمهزینه و در دسترس روند درمان را آغاز میکند».
البته نوکراس به خوبی از این نکته آگاه است که مجموعهٔ کتابهای خودیاری بیشتر به صنعت درمانی در اواخر قرن هفدهم شباهت دارد که پر از محصولاتی بود با وعدهٔ دگردیسی شخصی که در ارائهٔ دلایل اثربخشی خود ناتوان بودند. بر این اساس آیا کتابهای خودیاری باید با گونهای استاندارد علمی سنجیده شوند؟ نورکراس چنین میاندیشد. به گفته او «بدون شک باید نوعی مقررات برای این زمینه در کار باشد. من یکی از کسانی هستند که باور دارم امروز به مرکزی همچون ادارهٔ غذا و داروی آمریکا برای این عرصه نیاز داریم».
اما نورکراس این نکته را نیز آشکارا میداند که انتظار تشکیل دادگاههای کلینیکی برای کتابهای خودیاری، خواستی محال است. از این رو کوشیده است تا شیوهای سادهتر را بدون نیاز به دخالت افراد برای ارزیابی ماهیت واقعی این کتابها ارائه دهد. او در این راستا از بیش از ۲۵۰۰ روانشناس خواسته است تا اثربخشی عناوین خودیاری مورد استفادهٔ بیماران خود را ارزیابی کنند. بر اساس نتایج این بررسی، از حال بد به حال خوب با کسب امتیاز ۱.۵۱ در بازه ۲+ تا ۲- در رأس فهرست قرار گرفت. مجموعه زندگینامههای خودنوشت نیز امتیاز مشابهی را به دست آورد که از آن جمله میتوان به تاریکی مرئی، اثر ویلیام استایرون و ذهن ناآرام نوشتهٔ کی جیمیسون اشاره کرد. شاید بتوان علت قرارگرفتن این آثار را در فهرست برترینها، در راهبردهای انضمامی برای مواجهه با مسائل جستوجو کرد. بهعلاوه خوانندگانِ دارای اختلال خلقی، با خواندن زندگینامهٔ دیگران در مییابند که تنها نیستند.
از زمانی که نورکراس بررسی خود را منتشر کرده است، خدمات بهداشت ملی بریتانیا مسیری علمی را برای بررسی کتابدرمانی ارائه کرده است. در برنامهای با نام تجویز کتابخوانی، بیمارانی با مشکلات جزئی تا متوسط کتابهایی مانند از حال بد به حال خوب دیوید برنز یا چگونه نگرانی را متوقف سازیم، اثر فرانک تالیس را به تجویز پزشک امانت میگیرند. مدیران بهداشت و درمان تمام کتب ارائهشده در این برنامه را بر اساس مزایای اثباتپذیر آنها در سلامت روانی فرد و بازخورد مناسب از سوی جامعه خوانندگان تائید کردهاند. در یکی از بخشهای این برنامه در منطقهٔ واریکشایر، از هر چهار پاسخدهنده سه نفر «کاملاً موافق» بودهاند که برنامهٔ تجویز کتابخوانی، شادمانی و احساس رضایت آنها را بهبود بخشیده است.
پژوهش نورکراس و برنامهٔ تجویز کتابخوانی نشان دادند که تفکیک خوانندگان کتابهای خودیاری و الزام آنها به ارائهٔ دستِکم چند شاهد برای اثبات تحقق وعدههای کتاب انتخابی، مزایای روانی این آثار را به حداکثر میرساند. این کار میتواند شامل تائید مبانی کتاب و اعتبار آنها توسط متخصصان، ارجاع نویسنده به مطالعات معتبر برای پشتیبانی از نکات کلیدی یا اثبات تأثیر درمانی کتاب در گروه قابل توجهی از مخاطبان باشد. (البته بررسی نورکراس نشان داد که هیچ ارتباطی میان اقبال عمومی به کتاب و اثربخشی آن وجود ندارد. از این رو او دربارهٔ کاربرد معیارهای سطحی مانند آمار فروش و پیشنهاد چهرههای مشهور هشدار میدهد). در حقیقت اگر کتابدرمانی با راهنمایی درمانگری مجرب انجام گیرد، احتمال موفقیت آن بیشتر است. این درمانگر باید بتواند به خواننده در ارزیابی تأثیر رویکرد کتاب کمک کند، توصیههایی را دربارهٔ کاربرد اصول خودیاری در زندگی ارائه نماید یا در صورت نیاز، درمانهای جدیتر را تجویز کند.
زمانی که یکی از کتابهای خودیاری معیارهای اولیهٔ اثربخشی را برآورده ساخت، داوری نهایی بیشتر به احساسات خاص هر درمانجو وابسته است. چرخش کتابهای خودیاری به سوی معیارهای تجربی، مزیتی آشکار در بر دارد و اینک خوانندگان با تکیه بر این مزیت میتوانند با اطمینان بیشتر به نتایج نهایی و ارزشمندیِ تلاش و سرمایهگذاری خود در این مسیر گام بردارند. درعینحال، این چرخش به انتشار کتابهایی انجامیده است که به جای ارائهٔ توصیههای کلی دربارهٔ شیوههای زندگی، با هدف کمک به رفع مشکلات خاص افراد و مسائل بیشماری همچون افسردگی، بدبینی، مشکلات ارتباطی و اضطراب اجتماعی نوشته شدهاند. دههها پیش از این، زمانی که آدمهای فرهیخته رواندرمانی را همچون ابزاری بنیادین برای دستیابی به تکامل وجودی مینگریستند، به طور طبیعی آثاری همچون کتابهای هریس و پک بر زمانه تسلط داشت و افراد را به کسب رضایتی ژرف از زندگی و آنچه ارسطو «یودیمونیا» یا خوشروانی مینامید، برمیانگیخت. اما امروز، روندهای درمانی بیشتر بر حل و فصل آسیبشناسانه در موارد خاص متمرکز است و کتابهای خودیاری نیز از این گرایش عمومی پیروی میکنند.
اما علیرغم تمام تغییرات در گرایشهای فکری، میل به خوشروانی همچون همیشه نیرومند و استوار بر جای مانده است. نورکراس در نوشتههای خود جنبش خودیاری را به عنوان بخشی از «اهتمام بشر به درک و غلبه بر مشکلات رفتاری» طرح میکند. اما بسیاری از خوانندگان این دست آثار چنین تعریفی را ناکامل میدانند. اغلب ما در جستجوی دقیق و مداوم عناوین خودیاری، صرفاً در پی حل یکبهیک مشکلات، بر اساس فهرستی از بایدها و نبایدها نیستیم، بلکه برای چیزی اساسیتر به خواندن این متون روی میآوریم؛ این که زندگی پرزحمت خود را با بافت و معنایی جدید رنگآمیزی کنیم.
از همین رو است که سوزان کراس وایتبورن، روانشناس دانشگاه ماساچوست، مواجهه با عناوین خودیاری را بر اساس چشمانداز شخصی نسبت به ژرفا و سطح مطالب آن ضروری میداند. به نوشتهٔ او «احتمالاً بپرسید آیا این کتاب مؤثر است و محتوای آن با شرایط شخصی من ارتباط دارد؟» به باور وایتبورن همین معنای از ارتباط با کتاب است که امکان بهرهگیری از همراهی نویسنده را در روند درمان برای خوانندگان فراهم میآورد. برخوردی میان دو ذهن در قلمرو متن که به نوبهٔ خود شانس تغییرات اصیل را به شدت افزایش میدهد.
بهشخصه میتوانم شهادت دهم که ارزیابی کتابهای خودیاری با معیارهای تجربی مزایایی واقعی را در پی خواهد داشت. به طور مثال متقاعد شدهام که از حال بد به حال خوب با روشهای اثباتشده برای مقابله با تفکر منفی، در مبارزه با افسردگیهای سرسخت و دیرپا به من کمک کرده است. به عنوان فردی با گرایش به سقوط مداوم در چرخههای منفیاندیشی، از توصیههای همکار برنز، یعنی آرون بک و دعوت به ثبت روزانهٔ افکار مختلکننده نیز بهره گرفتهام. با نوشتن فکرهای مبالغهآمیز خودم توانستهام خطاهای موجود در آنها را شناسایی کنم و افکاری منطقیتر را برای رفع مشکلات پیش رو جایگزین آنها کنم. این تمرینها حقیقت انتقادی را در من تحکیم بخشیده است و دیگر ناچار به تأمین خواستههای مغز پرشورم نیستم. اینک باور دارم که مسیر خودیاری مبتنی بر کتاب، در سطحی مشابه با جلسات رواندرمانی مؤثر واقع میشود.
اما علیرغم تمام نکات پیشین، زمانی که در آینده با بحرانی روحی رویارو شوم، کتاب بسیار کاربردیِ از حال بد به حال خوب تنها متنی نخواهد بود که در پی آنم و بار دیگر راههای کمتر پیمودهشده را نیز با حکمت آزمونشدهاش در باب یافتن معنا در کشمکش و رویارویی، از قفسهٔ کتابهایم بر خواهم داشت. البته ممکن است تاریکی مرئی را نیز بخوانم، با آن گواهی فراموشنشدنی از سوی نویسندهای که راه خود را از جهنم درون خویش باز یافته است. وقتی از دستیابی به خوشروانی سخن به میان آید، همهٔ ما به فضانوردانی بیتجربه و تنها میمانیم. آثاری که برای راهنمایی برمیگزینیم، نه تنها مستلزم اندرزهایی اثباتشده است که بتوانیم به آنها اعتماد کنیم، بلکه باید آن گونه که فرانتس کافکا مینویسد همچون «تبری برای شکستن دریای یخزده درونمان» عمل کنند و با ضربهای غافلگیرکننده چشمانمان را به فراسوی امر روزمره بازگشایند.