پایان تیرگی، یادداشتی از نعمت‌الله فاضلی در جامعه‌شناسی پدیده لباسهای سیاه در ایران

به گزارش «مبلغ» – نعمت الله فاضلی دیروز در یادداشتی در کانال شخصی خود نوشت:

این روزها چیزی که در تهران و شهرهای ایران بسیار به چشم می آید لباس های رنگی است، به ویژه لباس زنان. حتی اگر حکومت بتواند روسری را به سر زن ها برگرداند، بازگشت به رنگ تیره و تیرگی بعید و بل محال است.

”انقلاب رنگی” در ایران رخ داده و همه جا هم دیده می شود. این انقلاب، “قدرت توده ” را نشان می دهد و در آینده نیز همین قدرت تعیین کننده سرشت و سرنوشت ایران خواهد شد.

گوستاولوبون در ۱۸۹۵ از نخستین اندیشمندانی بود که در کتاب “روان شناسی توده ها” نشان داد قدرت توده ها، قدرت حاکم واقعی جامعه مدرن و معاصر است.

در سال ۱۹۲۹ دخوزه ارتگای گاست، فیلسوف سیاسی، با نگارش “طغیان توده ها” دیدگاه گوستاو لوبون را تایید کرد هر چند او از “انسان توده” نفرت داشت.

توده ها چگونه طغیان می کنند؟ و چگونه در عمل حاکم می شوند؟ لوبون و گاست و دیگران می گویند از راه مدیریت بدن و تجربه های زیسته زندگی روزمره شان.

مثال ساده و دم دست و علنی آن همین انقلاب رنگی در ایران امروز است. بگذارید قصه اش را کوتاه بگویم.

به خاطر داریم که انقلاب ۵۷ که شد کم کم رنگ های تیره و مشکی جایگاه سیاسی پیدا کردند. چادر مشکی، نماد زنان انقلابی شد و حکومت، زنان وابسته و حامی خود را با چادر مشکی تعریف کرد.

اما تیرگی صرفا برای زنان رنگ ایده آل نبود، مردان حکومت هم تیره پوش بودند و شدند. تیرگی، “سادگی” دانسته شد و رنگ های روشن، جلف و زرق و برق اشرافی، غربزده و مدرن معرفی گردید. این قاعده شامل همه چیز بود.

با گسترش “سیاست سوگ” و سوگواری، و آیین های مذهبی، سیاه، هم سال به سال اهمیت سیاسی بیشتری یافت. طیفی از رنگ های تیره، سرمه ای، مشکی، خاکستری، خاکی، سبز پر رنگ و رنگ های بیان کننده “سادگی” و “سوگ ” در فهرست “رنگ های ایدیولوژیک” قرار گرفت. رنگ های روشن، شیک یا مد بودن تلقی و طرد شدند.

جنگ ایران و عراق هم “سیاست تیرگی” را تقویت کرد. هزاران شهید و جانباز جنگ، شهرها و روستاها را عزادار می کرد. رسانه های حکومتی هم یا به خاطر سوگواری و عزاداری های مذهبی یا به خاطر شهدای جنگ، برای هشت سال سیاهپوش و تیره رنگ شدند.

کم کم رنگ های روشن، نماد غرب و رنگ های تیره، نماد اسلام انقلابی شد. تنها استثنا در این زمینه پیرهن سفید یقه آخوندی بود. مردان انقلابی، می توانستند پیرهن سفید تن کنند مشروط به این که “قاعده سادگی و سوگ” در ترکیب لباس مراعات شود.

با پایان جنگ در سال ۶۷، کم کم تیرگی مساله شد. با گسترش مانتو، چادرپوش ها رو به کاستی نهادند و مردان جوان هم گرایش بیشتری به رنگ های روشن یافتند.

پس از جنگ دوران و گفتمان سازندگی آغاز شد و کم کم زرق و برق به شهرها بازگشت. ابتدا خانه ها با تلویزیون های رنگی، تخیل مردم را رنگی کردند و آخرین تلویزیون های سیاه و سفید توشیبا هم ناپدید شد.

گسترش فضای سبز و بیلبوردهای شهری و تبلیغات تجاری، و توسعه آسمانخراش ها، شهرها به ویژه کلانشهرها را رنگارنگ کرد.

در دهه ی هشتاد با ظهور اینترنت و گسترش ماهواره ها، رنگ و تصویر هم قدرت شگرفی پیدا کرد. طبیعتا رسانه ها و فضای مجازی نمی توانستند تیرگی را تحمل یا ترویج کنند. ذات رسانه، زرق و برق است.

از ۱۳۸۴ به بعد با گران شدن نفت و سرازیر شدن دلارها، فرایند مصرفی شدن کشور شتاب گرفت و انبوه کالاها و مراکز خرید و مگامال ها در شهرها، زرق و برق انبوه را با خود آوردند. کم کم میلیون ها اتومبیل رنگارنگ خیابان ها را پر کردند.

در کم تر از چند سال، و در چشم به هم زدنی “انقلاب رنگ ها” رخ داد و چهره شهرها و شهروندان ناگهان رنگارنگ شد. دمای کشور هم بتدریج گرم تر می شد و زنان ناگزیر میل به رنگ های روشن پیدا می کردند.

این همان لحظه ای است که حکومت آژیر تهاجم فرهنگی را به صدا در آورد. اما کار از کار گذشته بود و رنگ ها هر سال متنوع تر و روشن تر می شدند.

✅ قصه همین طور ادامه یافت تا پاییز ۱۴۰۱ که جنبش زن، زندگی، آزادی ظاهر شد. این جنبش انقلاب رنگ ها را کامل کرد. این روزها زن ها چه با روسری چه بی روسری، خیابان ها را رنگارنگ کرده اند. دیگر چادرپوش ها اقلیت شده اند و همین باعث می شود دیده شوند. سیاه هم یکی از رنگ هاست و طیف رنگی و رنگارنگ شهر را کامل می کند. گمان می کنم کم تر شهری در جهان رنگی تر از تهران باشد.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.