آیا در قرآن درباره جهانی بودن و یا عربی بودن دعوت اسلام تناقض وجود دارد؟

شفقنا نوشت: درپایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی مکارم درپاسخ به این پرسش آمده است:

پاسخ اجمالی:

آموزه های قرآن جاودانه و جهانی هستند؛ امّا دعوت جهانی پيامبر(ص) مرحله به مرحله بوده است. ایشان در مرحله اول مأمور به دعوت فامیل خود و در مرحله بعد مأمور به دعوت عرب و در مرحله بعد مأمور به دعوت از عموم بشر بود. هنگامى كه پايه هاى اسلام در ميان اعراب قوى و مستحكم شد، پيامبر مامور به دعوت جهانی شد و این حقایق در آیات متعدد قرآن بیان شده و تناقضی با هم ندارد. از آن گذشته ممکن است تعبیر «ام القری» از مکه دلالت بر مرکزیت جهانی آن و تعبیر «من حولها» اشاره به همه جهان داشته باشد.

پاسخ تفصیلی:

آموزه های قرآن مجید به عنوان کتاب مقدس دین خاتم الأنبیاء، آموزه هایی جاودانه و جهانی اند که از سوی خداوند متعال برای تمام انسان ها فارغ از نژاد و زبان و برای همه اعصار بیان شده اند. در خود آیات قرآن کریم نیز این حقیقت مورد اشاره قرار گرفته است. مثلا در اولین آیه سوره فرقان می خوانیم: «تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيراً»؛ (زوال ناپذير و پر بركت است كسى كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد). تعبير «للعالمين» روشنگر اين است كه آیين اسلام جنبه جهانى دارد و مخصوص به منطقه و نژاد و قوم معينى نيست بلكه بعضى از آن استفاده خاتميت پيامبر اکرم(صلوات الله علیه) كرده اند چرا كه «عالمين» نه فقط از نظر مكانى محدود نيست كه از نظر زمانى هم قيدى ندارد و همه آيندگان را نيز شامل مى شود.(۱)

آیه دیگری که بر جهانی و جاودانه بودن آموزه های قرآنی دلالت دارد، آیه ۲۸ سوره سبأ است: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»؛ (و ما تو را جز براى همه مردم نفرستاديم تا [آنها را به پاداش هاى الهى] بشارت دهى و [از عذاب او] بترسانى ولى بيشتر مردم نمى دانند). «كافة» از ماده «كف» به معناى كف دست است و از آنجا كه انسان با دست خود اشياء را مى گيرد يا از خود دور مى كند اين كلمه گاهى به معناى «جمع كردن» و گاهى به معنى «منع كردن» آمده است(۲). در آيه مورد بحث هر دو معنا را مفسران احتمال داده اند. اگر معنای «کف» را «جمع كردن» بدانیم در اين صورت مفهوم آيه این است که «ما تو را جز براى مجموع مردم جهان نفرستاديم». يعنى جهانى بودن دعوت پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را مى رساند.

روايات متعددى كه در تفسير آيه فوق از شيعه و اهل سنت نقل شده نيز همين تفسير را تقويت مى كند. مثلا در حديثى كه بعضى از مفسران به تناسب این آيه ذكر كره ادند، عموميت دعوت پيامبر(صلی الله علیه وآله) به عنوان يكى از افتخارات بزرگش منعكس است: «أُعْطِيتُ خَمْساً وَ لَا أَقُولُ فَخْراً بُعِثْتُ إِلَى الْأَحْمَرِ وَ الْأَسْوَدِ وَ جُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ طَهُوراً وَ مَسْجِداً وَ أُحِلَّ لِيَ الْمَغْنَمُ وَ لَمْ يُحَلَّ لِأَحَدٍ قَبْلِي وَ نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ فَهُوَ يَسِيرُ أَمَامِي مَسِيرَةَ شَهْرٍ وَ أُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ فَادَّخَرْتُهَا لِأُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ»(۳)؛ (پنج چيز خداوند به من مرحمت فرموده و اين را از روى فخر و مباهات نمى‏گويم [بلكه به عنوان شكر نعمت مى گويم] من به تمام انسان ها از سفيد و سياه مبعوث شدم و زمين براى من پاک و پاک كننده و همه جاى آن مسجد و معبد قرار داده شده، غنيمت جنگى براى من حلال است در حالى كه براى هيچ كس قبل از من حلال نشده بود، من به وسيله رعب و وحشت در دل دشمنان يارى شده ام [و خداوند رعب ما را در دل خصم ما افكنده] به طورى كه در پيشاپيش من به اندازه يک ماه راه طى طريق مى كند و مقام شفاعت به من داده شده و من آن را براى امتم در قيامت ذخيره كرده‏ ام). این حدیث یکی از احادیثی است که نشان مى دهد آيه فوق ناظر به جهانى بودن دعوت پيامبر(صلی الله علیه و آله) است.(۴)

با این حال آیات دیگری نیز در قرآن هستند که ظاهرشان معنایی متناقض با آیات فوق دارد و مثلا در آنها گفته شده که قرآن برای عرب و منطقه حجاز نازل شده است. یکی از این آیات، آیه ۷ سوره مبارکه شوری است که در آن چنین آمده: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فيهِ فَريقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِي السَّعيرِ»؛ (و اين گونه قرآنى عربى [فصيح و گويا] را بر تو وحى كرديم تا «أمّ القرى» و مردم پيرامون آن را انذار كنى و آنها را از روزى كه همه خلايق در آن روز جمع مى شوند و شک و ترديد در آن نيست بترسانى. گروهى در بهشتند و گروهى در آتش سوزان).

در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه اگر غرض از نازل كردن قرآن فقط انذار عرب زبان ها باشد، این معنا با جهانى بودن قرآن نمى سازد.

جوابش اين است كه دعوت پيامبر اسلام در جهانى شدنش تدريجى و مرحله به مرحله بوده است. در مرحله اول به حكم آيه شريفه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»(۵)؛ (و خويشاوندان نزديكت را انذار كن)، مأمور بود تنها فاميل خود را دعوت كند. در مرحله دوم به حكم آيه شريفه «كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُون»(۶)؛ (كتابى كه آياتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو كرده در حالى كه فصيح و گوياست براى جمعيّتى كه آگاهند!)، مامور شده آن را به عموم عرب ابلاغ كند. در مرحله سوم به حكم آيه «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»(۷)؛ (اين قرآن بر من وحى شده تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آنها مى رسد بيم دهم [و از مخالفت فرمان خدا بترسانم])، مأمور شده آن را به عموم مردم برساند.

يكى از ادله اى كه مى رساند كه چنين مراتبى در دعوت اسلام بوده است، آيات شريفه «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ* إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ»(۸)؛ ([اى پيامبر!] بگو: من براى دعوت نبوّت هيچ پاداشى از شما نمى طلبم و من از متكلّفين نيستم! [سخنانم روشن و همراه با دليل است!] اين [قرآن] تذكرى براى همه جهانيان است) است. چون آن طورى كه از سياق سوره برمى آيد خطاب در آن به كفار قريش است. مى فرمايد: اين قرآن هدايت و تذكر براى تمام عالميان است و اختصاص به يک قوم و دو قوم ندارد و چون كتابى است همگانى، ديگر معنا ندارد كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از عرب مطالبه اجر و پاداش كند.(۹)

هنگامى كه پايه هاى اسلام در ميان اين قوم قوى و مستحكم شد، پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) ماموريت گسترده ترى يافت و مامور انذار جهانيان شد؛ چنانكه در آيه اول سوره فرقان خوانديم: «تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً»؛ (جاويد و پر بركت است خداوندى كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا همه جهانيان را انذار كند). به خاطر همين ماموريت بود كه پيامبراسلام(صلی الله علیه وآله) نامه به سران بزرگ جهان آن روز در خارج از جزيره عربستان نوشت و كسراها و قيصرها و نجاشي ها را به اسلام دعوت كرد.(۱۰) علاوه بر همه اینها، در اين معنا هيچ حرفى نيست كه دعوت به اسلام شامل اهل كتاب و مخصوصا يهود و نصارى نيز مى شود؛ چون در قرآن بارها به اهل كتاب خطاب ها كرده و ايشان را به پذيرفتن دين دعوت فرموده است. همچنین از مسلمات تاريخ این است كه مردمى از غير عرب اسلام را پذيرفته اند مانند: سلمان ايرانى، بلال حبشى و صهيب رومى.(۱۱)

البته بعضى از مفسرين در توضیحی دیگر و برای حل چنین موضوع به ظاهر متناقضی که عده ای به واسطه آن و به خاطر معنای ظاهری آیه ۷ سوره شوری به جهان شمول بودن اسلام ایراد گرفته اند، گفته اند: مراد از جمله «مَنْ حَوْلَها» سائر اقوام بشريت غير عرب است. مؤيد اين احتمال آن است كه از مكه تعبير فرموده به «أُمَّ الْقُرى‏» يعنى مركز تمامى شهرهاى دنيا و گر نه مى فرمود مكه.(۱۲)

به هر حال همان گونه که گفتیم آيات مختلف قرآن گواه این است كه اسلام آیينی جهانى و برای تمام مردم دنیاست و آیات دال بر این حقیقت، منحصر در آیاتی که در صدر بحث ذکر کردیم نیست و آیات دیگری نیز بر این حقیقت روشن دلالت دارد. آیاتی چون آیه ۹۰ سوره انعام: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرى‏ لِلْعالَمِينَ»؛ (اين قرآن وسيله تذكر جهانيان است) یا آیه ۱۵۸ سوره اعراف: «قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً»؛ (بگو اى مردم! من رسول خدا به سوى همه شما هستم) و امثال آن كه در قرآن فراوان است.

در اینجا باید به نکته ای راجع به نزول قرآن به زبان عربی و تبدیل شدن این زبان، به زبان رسمی دین اسلام اشاره کوتاهی کرد تا هر گونه شائبه ای درباره منطقه ای بودن این دین مبین از بین برود.

اولا: زبان عربی -به شهادت اهل مطالعه در زبانهاى مختلف جهان- زبان وسيعى است كه مى ‏تواند ترجمان لسان وحى باشد و مفاهيم و ريزه كاری هاى سخنان خدا را بازگو كند.

ثانیا: مسلم است كه اسلام از جزيره عربستان و از يک كانون ظلمت و توحش و بربريت طلوع كرد و در درجه اول مى بايست مردم آن سامان را گرد خود جمع كند و آن چنان گويا و روشن باشد كه آن افراد بى سواد و دور از علم و دانش را تعليم دهد و در پرتو تعليمش دگرگون سازد و يک هسته اصلى براى نفوذ اين آیين در ساير مناطق جهان به وجود آورد [و به هر زبان دیگری نیز نازل می شد باز هم برای گسترش خود نیاز به تشکیل هسته ای از آدم های متکلم به آن زبان می بود].

البته قرآن به هر زبانی که نازل می شد، براى همه مردم جهان قابل فهم نبود؛ زيرا ما يک زبان جهانى كه همه مردم دنيا آن را بفهمند نداريم. ولى اين مانع از آن نخواهد شد كه ساير مردم جهان از ترجمه هاى آن بهره گيرند و يا از آن بالاتر با آشنايى تدريجى به اين زبان خود آيات را لمس كنند و مفاهيم وحى را از درون همين الفاظ درک نمايند. تعبير به «عربى بودن» كه در ده مورد از قرآن تكرار شده پاسخى است به آنها كه پيامبر را متهم مى كردند كه او اين آيات را از يک فرد «عجمى» ياد گرفته و محتواى قرآن فكری وارداتى است و از نهاد وحى نجوشيده است! ضمنا اين تعبيرات پى در پى، اين وظيفه را براى همه مسلمانان به وجود مى آورد كه همگى بايد بكوشند زبان عربى را به عنوان زبان دوم خود بياموزند؛ چرا که زبان وحى و كليد فهم حقايق اسلام است.(۱۳)

علاوه بر اینها با مطالعه شیوه و گستره تبلیغی دیگر پیامبران اولوالعزم می توان نشان می دهد که اختلاف زبان هیچ وقت مانعی برای دعوت های جهانی نیست. پیامبران اولوالعزم اقوامى كه اهل زبان خود نبوده‏ اند را نيز دعوت مى‏ كردند؛ مثلا ابراهيم خليل(علیه السلام) با اينكه خود «سريانى» زبان بود «عرب حجاز» را به عمل حج دعوت نمود. موسى(علیه السلام) با اينكه «عبرى» بود فرعون و قوم او را كه «قبطى» بودند به ايمان به خدا دعوت فرمود. پيغمبر بزرگوار اسلام نیز «يهود عبرى زبان» و «نصاراى رومى زبان» و غير ايشان را دعوت می فرمود و ایمان هر ایمان آورنده ای را از آنها مى ‏پذيرفت. عمومیت دعوت نوح(علیه السلام) هم كه از قرآن کریم استفاده مى‏ شود.(۱۴)

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.