جریان‌شناسی سینمای آخرالزمانی هالیوود

به گزارش «مبلغ» به نقل از اندیشکده مطالعات، انسان مدرنِ قرن نوزدهمی با ادعایی جاهلانه معتقد بود بر اوج قلّه‌ی علم و دانش ایستاده و دیگر دانشی نیست که او فرانگرفته باشد. غرور علمی انسان قرن نوزدهم خنده‌دار است، وقتی که می‌بینیم رئیس موزه اختراعات نیویورک در نامه‌ی معروفی به مسئول مافوقش می‌گوید: موزه را تعطیل کنید! چرا که دیگر اختراعی نیست که بشر آن را فراچنگ نیاورده باشد و بعید است که موزه‌ی ثبت اختراعات از این به بعد کاربری یا کارایی داشته باشد! سینمای آخرالزمانی

امروز این حرف برای ما طنز است، اما انسان قرن ۱۹ واقعاً این‌گونه فکر می‌کرد و معتقد بود که اگر روزگاری خدایی وجود داشته دیگر امروز آن خدا نیست و مرده است. مرگ خدا را برخی از فیلسوفان قرن ۱۹ مانند نیچه با صدای بلند اعلام کردند.

بعد از این، انسان است که در جهان مانده و باید خدایی کند و چه کسی شایسته‌تر از «انسان غربی» برای خدایی کردن در جهانی که دیگر در آن خدایی وجود ندارد؟! او است که باید ناظم قوانین جدید باشد و تمام قوای فراطبیعی و طبیعی را به چنگ بیاورد. اما آیا واقعاً این‌گونه است؟

اما این نگاه، در قرن بیستم، با ویرانی تلقّی حداقلی که انسان قرن ۱۹ از دانش و علم و فناوری داشت نابود شد. تازه انسان فهمید، که فهم او آن‌قدر حقیر است که آن چیزی که او در قرن ۱۹ به آن علم می‌گفت، امروز بسیار خنده‌دار است و به زبان امروزی تنها معلومات عمومی تلقی می‌شود و مرزهای علم خیلی جلوتر از سطح فهم و دانش او است.

همه‌ی قطعیت‌هایی که در قرن ۱۹ به آن قائل بودند، زیر سؤال رفت و بشر تازه فهمید که طبیعت چه رقیب سرکشی است. همه‌ی سازه‌های مدرن و ظاهراً مبتنی بر علم را یک سرکشی طبیعی مانند سونامی و زلزله و یا برخورد یک شهاب‌سنگ عظیم با زمین می‌تواند ویران کند. طبیعت، تمام رشته‌های او را می‌تواند نابود کند. او گویا سرکشی طبیعت را لحاظ نکرده بود.

در نگاه پست‌مدرنی که بعد از مدرنیته جزم‌اندیشانه شکل می‌گیرد، انسان قرن بیستمی به تمام آموزه‌های خود شک می‌کند و می‌گوید آن علمی که من داشتم و فکر می‌کردم منجی من است، شاید هلاک‌کننده‌ی من است! اگر روزی یک شهاب‌سنگ بزرگ به زمین نزدیک شد، آیا من با علم خود می‌توانم مانع از برخورد با زمین بشوم؟ اگر چنین اتفاقی رخ دهد، علم می‌تواند در این جهان بدون خدا و فارغ از خدا من را نجات بدهد؟

فیلم‌های زیادی ساخته شدند که حاکی از این ناتوانی علم بودند. انسان‌هایی که در جهان بدون خدا، نمی‌دانند که با سرکشی‌های طبیعت چه کنند؟ فیلم‌هایی که درباره‌ی برخورد شهاب‌سنگ‌ها با زمین ساخته شد، مانند فیلم «برخورد عمیق (Deep Impact‎) ساخته «میمی لدر» محصول ۱۹۹۸، نمونه‌های خوبی برای این مضمون است.

البته در همان سال‌ها نیز فیلم‌های زیادی با حس و حال پایان سده و هزاره ساخته می‌شدند که خبر از پایان جهان می‌دادند. فیلم‌هایی که سؤالشان از انسان این بود که در قبال قوای سرکش طبیعتی که به حقِ آن ظلم کردی و اکنون علیه تو سرکشی می‌کند، چه‌کار می‌خواهی بکنی؟

اینجا است که وحشت زیستن تنها در جهان بدون خدا را، در رفتار انسان قرن بیستم و پایان آن می‌بینیم. موج زیادی از فیلم‌های آخرالزمانی حکایت‌گر همین وحشت‌اند و انگار جای خالی خدا را، حالا در زندگی خود حس می‌کرد. اما افسوس که سال‌های پایانی قرن بیستم با بازگشت بشر به ایمان رقم نخورد و به‌جای اعتقادات توحیدی، به سمت خرافات مدرن، متافیزیک پست‌مدرن و در نهایت، موجودات خیالی رفت تا جای خالی خدا را در زندگی انسان پر کنند!

جنس جدیدی از فیلم‌ها که باید تفصیل آن را در سینمای آخرالزمانی قرن بیست‌ویک دنبال کرد که از دیرباز دغدغه‌ی جریان سینمایی جهان بوده است.

سینمای آخرالزمانی به پنج زیرگروه تقسیم می‌شود: آخرالزمان طبیعی، آخرالزمان فناورانه یا تکنولوژیک، آخرالزمان علمی-تخیلی، آخرالزمان اسطوره‌ای و آخرالزمان دینی.

سه تا از این اقسام مرتبط با بحث آسمان، ستارگان و موجودات فضایی است و از همان دوران شکل‌گیری سینما دغدغه‌ی فیلمسازان جهان بوده است.

در آخرالزمان طبیعی، طبیعت و شورش‌های طبیعت مانند برخورد شهاب‌سنگ به زمین، شرایط آخرالزمانی را پدید می‌آورند و دانشمندان باید با این پدیده مقابله کنند.

در آخرالزمان فناورانه، محصول دست بشر علیه بشر قیام می‌کند و شرایط آخرالزمانی را برای او فراهم می‌آورد. (مانند فیلم نابودگر The Terminator) و بشر باید با برگشت به طبیعت و فطرت با این خطر مقابله کند.

در آخرالزمان علمی-تخیلی، شاهد موجودات فضایی هستیم. ارتباط ما با فرازمینی‌ها در تاریخ سینما سیری دارد. از «وحشت» تا «مذاکره» تا «مهاجرت».

موج اول فیلم‌های بیگانه‌محور، ما را از این موجودات می‌ترساند. این موجودات روزی به زمین می‌آیند و برای بشر خطراتی ایجاد می‌کنند و فضای زندگی انسان با پدیده‌های آخرالزمانی مواجه می‌شود، مانند فیلم «روز استقلال» (Independence Day).

در موج دوم، مانند فیلم «برخورد نزدیک از نوع سوم» (Close Encounters of the Third Kind) یا «ای.تی. موجود فرازمینی» (E.T. the Extra-Terrestrial) این موجودات به زمین می‌آیند، اما نه برای ویرانگری، بلکه برای مذاکره با انسان و حتی می‌توان گفت که مهمانان انسان‌اند. باید دانست که چگونه با آن‌ها سخن بگوییم و آداب سخن گفتن با آنها را بیاموزیم.

در موج سوم، فرازمینی‌ها شما را به سمت خود دعوت می‌کنند. جهان خوب، جهان آن‌ها است. اگر انسان به آن سمت برود ظرفیت فراانسانی او متبلور می‌شود. حالا انسان می‌تواند مانند جریانی که در فیلم «آواتار» دیده شد، به پادشاه آن‌ها تبدیل بشود. انسان دیگر ظرفیت‌هایی پیدا می‌کند که فراتر از یک انسان است.

پس از «وحشت» تا «مذاکره» و از «مذاکره» تا «مهاجرت» یک سیر مفهومی‌ است که تا امروز طی شده است. اگرچه که هنوز هم فیلم‌های موج اول ساخته می‌شود اما غلبه دیگر با این موج نیست.

نسبت انسان به تکنولوژی از قرن نوزدهم تا به امروز دغدغه‌ی بشر بوده است و از سال‌های شکل‌گیری سینما تا به امروز نیز دغدغه‌ی بسیاری از فیلمسازان خصوصاً در‌ هالیوود بوده است و در طیف گسترده‌ای به آن پرداخته شده است. تکنولوژی از «قاتل انسان» تا «منجی انسان» در نوسان بوده است. به این معنا که زمانی محصولات تکنولوژیک بشر را به‌عنوان صانع خود نابود می‌کردند و زمانی به‌عنوان مصنوع بشر قرار بوده است که جان او را از بلایای آخرالزمانی نجات بدهند.

مورد دوم، سوژه‌ی یکی از فیلم‌های سال ۱۹۹۸‌ هالیوود به‌نام «آرماگدون» (Armageddon) به کارگردانی «مایکل بی» (Michael Bay) است. در این فیلم شاهدیم که یک جرم بزرگ سماوی به زمین نزدیک می‌شود تا حدی که احتمال دارد با زمین برخورد کند و این به‌معنای پایان حیات بشری بر کره خاک است.

طبق معمول تکنسین‌های آمریکایی باید در چنین موقعیتی منجی بشر باشند. در ادامه گروهی از حفاران به رهبری شخصیتی که بازی آن را «بروس ویلیس» برعهده دارد به‌همراه دانشمندان فضایی و هسته‌ای عازم یک مأموریت خطرناک می‌شوند که قرار است که روی جرم سماوی فرود بیایند و با حفاری عمیق یک بمب اتمی‌ را در دل این جرم سماوی کار بگذارند و قبل از برخوردش با زمین آن را منهدم کنند.

پیام سیاسی فیلم مشخص است. آمریکا می‌خواهد بگوید انرژی هسته‌ای برای هر کشوری که بد است، برای من مفید است. اگر من انرژی هسته‌ای داشته باشم، منجی بشریت هستم در حالی‌که می‌دانیم آمریکا تنها کشوری است که از بمب اتم علیه بشریت استفاده کرده و ده‌ها هزار انسان را کشته است؛ اما در این فیلم مدعی منجی بودن است و این‌که من با انرژی هسته‌ای خودم کره زمین را از یک بلای طبیعی نجات می‌دهم.

تعداد زیادی از فیلم‌های آخرالزمانی همین سوژه را دنبال می‌کنند: انسان، تکنولوژی، فرجام بشر، نسبت انسان با آسمان و این‌که در این جهان خالی از خدا انسان چگونه حیات خودش را رقم بزند و نهایتاً در این فرایند چگونه باید همه به آمریکایی‌ها به‌عنوان «منجی» بشریت افتخار و آنان را تشویق کنند.

برگرفته از صحبت‌های دکتر مجید شاه‌حسینی مدرّس و پژوهشگر سینما در برنامه «راز آسمان»

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.