تأملی در تفاوت نسل‌ها با توجه به آیات سوره یوسف

مبلغ/ سیدمجتبی حسینی با اشاره به آیاتی از سوره یوسف(ع) گفت: باید حواسمان باشد که حساسیت‌ها در نسل‌های مختلف تغییر می‌کنند و کم یا متفاوت می‌شود؛ یعنی آنها به یکسری چیزها حساسیت داشتند و ما نداریم و ما به یکسری چیزها حساسیت داریم که آنها ندارند.

به گزارش «مبلغ» به نقل از ایکنا، جلسه سی‌ویکم از تفسیر سوره یوسف(ع)، با سخنرانی سیدمجتبی حسینی به صورت مجازی برگزار شد که در ادامه متن این جلسه را می‌خوانید؛

«وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ * قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلَالِکَ الْقَدِیمِ * فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ * قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛ وقتی که کاروان از کاخ یوسف(ع) یا از آن شهر جدا شد، یعقوب(ع) گفت: بوی یوسف(ع) را حس می‌کنم؛ اگر من را مسخره نکنید. فرزندان به پدر گفتند: تو در همان گمراهی قدیمت هستی. زمانی که بشیر آمد، پیراهن را روی صورت یعقوب(ع) انداخت و او بینا شد. یعقوب(ع) گفت: آیا به شما نگفتم چیزهایی از خدا می‌دانم که شما نمی‌دانید؟ گفتند: ای پدر ما، از طرف ما استغفار کن که ما خطا کردیم. یعقوب(ع) گفت: در آینده برای شما استغفار می‌کنم و به درستی که او غفور و رحیم است».

توجه به اختلاف نسل‌ها در سوره یوسف(ع)

در سوره یوسف(ع) صحبت از پیامبر نیست، بلکه صحبت از پدر و فرزندان است؛ یعنی این ارتباط مهم است و نکته دیگر دو نسل و اختلاف آنهاست. نسل قبلی نوع علاقه و دریافت احساساتش متفاوت بود و حس‌گرهایش بو را حس می‌کرد اما نسل جدید این را حس نمی‌کرد و نه‌ تنها حس نمی‌کرد، بلکه می‌گفت اینها گمراهی است و یعقوب(ع) هم این را فهمیده بود؛ بنابراین نسل جدید، نسل قدیم را که پدرش است قبول ندارد و می‌گوید که تو نمی‌فهمی و وقتی انسان نگاه می‌کند می‌بیند این سیکل دائم تکرار می‌شود و جالب است که هم پدرها و هم فرزندان این را بدانند که تا وقتی نسل قدیم یک حرفی زد، شما انکار نکنید و نگویید اینها نمی‌فهمند و نسل قدیم هم باید بدانند گاهی اوقات پارادایم‌های نسل جدید چیزهای دیگری است.

جالب این است که یعقوب بوی یوسفِ(ع) ندیده را شنید و با پیراهنش هم بینا شد اما این نسل جدید که فرزندان بودند، خود یوسف(ع) را سه جلسه دیدند اما نشناختند؛ در صورتی که قاعدتاً پدر فکر می‌کرد یوسف(ع) مرده و اینها از ابتدا می‌دانستند زنده است و پول فروشش را هم گرفته بودند؛ یعنی اینها بیشتر احتمال می‌دادند که یوسف(ع) زنده است و یوسف(ع) را می‌بینند و با او شام می‌خورند اما متوجه نمی‌شوند.

کسانی که در بحث‌های روانشناسی تاریخی کار می‌کنند توجه کنند که نسل‌های قبل چطور بودند که نسل‌های جدید آنها را نمی‌فهمند و باید حواسمان باشد که حساسیت‌ها در نسل‌های مختلف تغییر می‌کنند و کم یا متفاوت می‌شود؛ یعنی آنها به یکسری چیزها حساسیت داشتند و ما نداریم و ما به یکسری چیزها حساسیت داریم که آنها ندارند. اگر می‌خواهیم ارتباط با نسل‌های قبل را درست تحلیل کنیم باید این تفاوت حساسیت را مورد توجه قرار دهیم و آیات قرآن هم خیلی اوقات به گذشته‌ها و آباء ارجاع می‌دهد تا انسان‌ها این مقایسه را انجام دهند.

در سوره بقره هم فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»، اینجا می‌گوید خدایی را بپرستید که شما و گذشتگان شما را خلق کرده است اما در این آیه نکته‌ای وجود دارد و باید دید چه ارتباط عمیقی بین ما و گذشته است که وقتی می‌خواهد بگوید خدا را عبادت کنید از گذشتگان هم نام می‌برد. از این ‌رو، ارتباط عاطفی، احساسی و … بین الان و گذشته مسئله مهمی است و البته به این سادگی هم نمی‌توان این را تحلیل کرد؛ بنابراین تفاوت نسل‌ها اهمیت دارد و در این سوره و سوره یوسف(ع) به آن اشاره شده است.

نکته دیگر هم نگاه به مسئله از دیدگاه پدر و فرزند است؛ یعنی احکامی که بین پدر و فرزند هست فقط قراردادی نیست، بلکه برخی از اینها احکام واقعی و در ارتباط واقعی بین این دو آدم است که یکی پدر و یکی فرزند است؛ بنابراین تفاوت حس‌گرها در دو نسل را در اینجا هم مطرح کرده است.

در مورد پیراهن‌های یوسف هم باید بگوییم که پیراهن نخست، یعقوب(ع) را نابینا نکرد، بلکه پس از برخی اتفاقات این واقعه رخ داد. در این زمینه برخی مفسرین اشتباه کرده‌اند که گفته‌اند پیراهن یوسف(ع)، یعقوب(ع) را نابینا کرد. آن زمانی که پیراهن یوسف(ع) را به صورت خونین نزد یعقوب(ع) آوردند نابینا نشد و چندین سال بعد نابینا شد.

نکته دیگر در باب نابینایی و بینایی است. ما یک جمله‌ای داریم که می‌گوید که دوستی آدم را کور و کر می‌کند. در اینجا یک مدل را داریم می‌بینیم که دلیل فیزیکی وجود نداشت که یعقوب(ع) نابینا شود و هیچ محرک خارجی برای از بین رفتن دید یعقوب(ع) نبود بلکه دلیلش ناراحتی و حزن یعقوب(ع) بود؛ بنابراین برخی اوقات کوری و کری که ریشه درونی‌اش از محبت است مستقیم از محبت بیرون نمی‌آید و یک چیزی مانند حزن هم مطرح می‌شود. پس صرف محبت مستقل نیست و اینکه به یک کسی محبت داشته باشید به علاوه یک چیز دیگری است که موجب می‌شود کور شوید و آن یک چیز ممکن است خوب یا بد باشد. بنابراین علت نابیناشدن صرف مسائل فیزیکی نیست و قضیه فراتر از این است و مسائل روحی و قلبی بر مسائل جسمی انسان مسلط هستند. وقتی که حال روحی شما خوب باشد دونده بهتری هم هستید و نگاه کردن به ارتباطات روحی و قلبی و احساسی آدم در بینایی و نابینایی تاثیر دارد.

وجه بیانگر هویت و عمق درونی است

همچنین یوسف(ع) گفت که این پیراهن را بر وجه پدر بیندازید؛ در حالی که چشم پدر نابینا بود. ما در مورد وجه بسیار بیگانه هستیم. وجه؛ عبارت از آن هویت و عمق درونی است و نقطه اصلی‌تر آن، پیشانی است؛ یعنی همان چیزی که در هنگام سجده روی زمین می‌گذارید یا در تیمم از پیشانی تا ابرو مهم است؛ بنابراین قسمت مهم وجه پیشانی است، دست و پا و … تابع وجه هستند.

نکته دیگر اینکه درست است که یعقوب(ع) خیلی ناراحت بود اما مگر خودش نمی‌گفت از خدا چیزهایی می‌داند که دیگران نمی‌دانند؟ پس چرا جناب یعقوب(ع) نابینا شد؟

در مورد بصیرشدن یعقوب(ع) هم باید بگوییم که یعنی یعقوب(ع) به بصیرشدنش برگشت. بصیر فقط بیناشدن چشم نیست و یعقوب(ع) متوجه چیزهای دیگری هم شد و یکباره به یادش آمد که یک چیزهایی از یادش رفته است؛ بنابراین بصیرت یعقوب(ع) برگشت و این نکته بسیار مهمی است.

علاوه بر این، آدم‌های زمان یعقوب(ع) و یوسف(ع) خدا را جدی می‌گرفتند و با یک تالله و سوگند به خدایی که ندیده‌اند کار را پیش می‌بردند؛ یعنی خدا را ندیده بودند و قبولش داشتند اما پنج نسل بعد، می‌شود نسل بنی‌اسرائیل که می‌گویند ما خدایی را می‌خواهیم که او را ببینیم. از کنار قومی رد شدند و دیدند اینها چنین درخواستی را از موسی(ع) دارند. این نسل بنی‌اسرائیل که گوساله‌پرست شدند کسانی بودند که موسی(ع) را با آن همه معجزه دیده بودند. یعقوب(ع) و یوسف(ع) و فرزندانش برای نسلی بودند که خدا را ندیده بودند و قبول داشتند و یعقوب(ع) گفت زمانی بنیامین را با شما می‌فرستم که توثیقی از جانب خدا بدهید. بنابراین خدا برای اینها جدی بود و چهار یا پنج نسل بعد از اینها بنی‌اسرائیل آمدند و همین قوم که بچه‌های فرزندان یعقوب(ع) هستند درخواست دیدن خدا را داشتند. از این‌رو، قضیه تفاوت نسل‌ها از این جهت مهم است. در اینجا باید به روایتی هم اشاره کنم که رسول خدا(ص) فرمودند: آنچه در امت بنی‌اسرائیل گذشت در امت من هم می‌گذرد. چنان‌که به پیامبر(ص) گفتند یک آیه‌ای بیاور که ما آن را بخوانیم یا یک باغی از طلا برای خودت درست کن. دقیقاً همان درخواست‌های بنی‌اسرائیلی است و رسول خدا(ص) می‌گوید این تازه اول کار است.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.